الگوهای متمایز توسعه
نویسنده : سید سعید موسوی ثمرین*
تأملی در الگوهای مختلف توسعه
اندیشمندان توسعه در بادی امر و در حدود سالهایی که به نیمه قرن بیستم میلادی منتهی میشد، عمدتاً تصوری مکانیکی از توسعه را در خیال خود پرورانده بودند. این تصور مکانیکی علاوه بر اینکه روایت سادهای از توسعهیافتگی کشورهای صنعتی جهان بهدست میداد، در زمینه امکان و نحوه پیوستن کشورهای عقبافتاده جهان به جرگه کشورهای توسعهیافته نیز دچار سادهاندیشی افراطی بود.1
رفتهرفته به تَبَع شکست سیاستهای سادهاندیشانه، اندیشمندان توسعه بیش از پیش به پیچیدگی فرآیند انتقال مدلهای توسعه به کشورهای در حال توسعه پی بردند. به همین منوال و در ربع آخر قرن بیستم، فضای علمی و تخصصی حاکم بر عرصه توسعه بیش از پیش فضای متکثری را به خود میدید. مخصوصاً متعاقب «انقلاب اقتصادیِ چین» که علیرغم تفکر غالب بدون تحقق انقلاب سیاسی محقق شده بود، این ایده در فراگفتمان توسعه مطرح شده بود که توسعه در کشورهای مختلف و با تکیه بر روشهای بومی ممکنالوقوع است.
همچنین بحران کشورهای جنوب شرقی آسیا در اواخر قرن بیستم به مثابه شاهدی برای این ادعا بود که انتقال یکباره نهادهایی که در کشورهای توسعهیافته به طور طبیعی و تکاملی پدیدار شدهاند، به کشورهای در حال توسعه، نمیتواند ضامن توسعهیافتگی باشد. به عبارت دیگر، اندیشمندان نه تنها به امکان پیگیری روشهای متفاوتی برای توسعه اذعان میکردند، بلکه اتکا به روشی بومی، خلاقانه و مبتنی بر مشارکت ملی برای نیل به الگویی معطوف به توسعه، مهمترین توصیه علمی و تخصصیشان به کشورها شده بود.2
ادبیات زیادی راجع به اثبات این موضوع که روشها و سبکهای مختلفی برای توسعه در جهان معاصر مورد توجه کشورها قرار گرفته، وجود دارد. از منظر این مطالعات، کشورهای اروپای غربی و در رأس آنها انگلستان، مطابق با سبک خاصی توسعه یافتهاند و کشورهای اروپای شرقی با تکیه بر سیاقی دیگر. به همین ترتیب کشورهای جنوب شرقی آسیا از کشورهای موسوم به ببرهای آسیا تا چین و هند، هر یک دارای تفاوتهای بسیار مهمی در روش توسعه هستند.
آلمان غربی بعد از جنگ جهانی دوم درحالیکه بهطور کامل ویران شده بود یا ژاپن، این همتای آلمانها در آسیا بلافاصله بعد از جنگ، هر دو توانستند خیلی زود، نه به وضعیتشان قبل از جنگ، که به سطحی فراتر از حیث سازماندهی تکنولوژیک صنایع نوظهور دست یابند. ایالات متحده، این اعجوبه بلامنازع قرن بیستم میلادی، از طریق کاملاً متمایزی توانست به جایگاه خیرهکنندهاش در دوره مابعد جنگ دوم بینالملل دست یابد.3
حتی کشورهای مختلف در طول یک قرن اخیر، دورههای متفاوتی از توسعهیافتگی را از سر گذراندهاند. انگلستان اگر در زمانی خاص، مهد صنعت و تکنولوژی بوده است، در دورههای متأخر هیچگاه در این حوزه صاحب قدرت اساسی نبوده و اتکای پیشرفت خود را از دوش صنعت مصطلح برداشته است. آلمان، فرانسه و سایر کشورهای اروپای غربی نیز در طول یک قرن اخیر، دورههای متفاوتی را از سر گذراندهاند. به همین منوال ژاپن در آسیا دورههای متفاوتی را برای رسیدن به وضعی که در حال حاضر در آن به سر میبرد، پشت سر گذاشته است.
اما با وجود همه مطالعاتی که در زمینه به رسمیت شناختن تمایز الگوهای توسعه در محافل علمی صورت گرفته، ابهاماتی راجع به این مطالعات وجود دارد. ایده اصلی نگارنده این است که اگر الگو و سبک توسعه از حیث روششناختی دارای خصوصیات خاصی باشد، در دنیای فعلی و مخصوصاً بعد از سقوط شوروی سابق فقط و فقط یک الگوی توسعه در جهان وجود دارد و آن چیزی نیست جز سرمایهداری. از این منظر، سخن از سبکهای گونهگون توسعه تنها در برخی جزئیات که البته بعضاً از حیث مسیر توسعهیافتگی به تفاوتهای درخور توجه منجر میشود، قابل طرح است. به عبارت دیگر، تفاوتهایی که در بخش قبلی نوشتار بدانها اشاره شد، به حدی نیست که بتوان الگوهای متمایزی را در عرصه توسعه به رسمیت شناخت.
خصیصههای یک الگو و امکانسنجی نیل به مدلهای مختلف
توسعه4 از حیث تحلیلی، بهطور کلی مشتمل بر دو جزء اساسی است:
1. ارائه برداشتی مبنایی و محوری از امر خیر؛
2. استراتژی نهادی برای فراگیرسازی آن در پهنه عالم هستی.
به عبارت دیگر، هر مدلی از توسعه (اگر بناست مدلی خاص در باب توسعه قلمداد شود) در نهایت باید موضعی در برابر مؤلفه اول و راهکاری برای جزء دوم را در بطن خود پرورش داده باشد. البته سؤالهای بسیاری وجود دارد که این وجه از یک الگوی توسعه، موظف به پاسخگویی به آنهاست و برخی از مهمترینشان عبارتاند از:
- اساساً خیر انسانی ناظر به چه غایتی تعریف و تمهید شده است؟
- آیا انسان در ذاتش بهمثابه فردی فراتر از عرصه مطلوبیتهای مادی است یا نه؟
- آیا احسان و خیر عمومی در نتیجه خودانگیختگی فردی محقق میشود؟
- آیا این مصرف بیشتر است که موجبات سعادت انسانی را فراهم میکند و یا انسان میتواند در سطوح مصرف پایینتری به درجات رضایت بیشتری نایل شود؟
- انسان چگونه میتواند به جمع میان توجه به نفع خود از یک سو و نفع جامعه از سوی دیگر بپردازد؟ آیا اساساً این دو جمعپذیر هستند؟
- نقطه عطف انحطاط انسانی در صورت بروز چیست؟ نقطه عطف وی در حد اعتلایی که برای آن تصورپذیر است، کجاست؟
- اساساً چه زمانی میتوانیم وضعیت جوامع انسانی را خوب تلقی کنیم؟
- آیا حکومت بهعنوان نماینده مردم اجتماع، حق دخالت در تعیین سرنوشت افراد جامعه را دارد؟ اگر جواب مثبت است، این حد تا کجاست و اگر ندارد، چگونه تلقی ذرهای از سعادت قادر است اجتماع انسانی به برآیندی از آن برساند؟
- کارآیی خوب است یا برابری؟ اصلاً چرا باید بین دو ارزش کارآیی و برابری بدهبستان وجود داشته باشد؟ آیا نمیتوان به تصوری از نظام اجتماعی رسید که در آن کارآیی و برابری، رابطهای تعاضدی (همافزا) داشته باشند؟
اگرچه از منظر ادبیات رایج و مألوف توسعه در ایران اطلاق این گزاره بهعنوان یکی از دو جزء ذاتی توسعه، امری بعید است، ادبیات پیشروی5 توسعه در جهان غرب، یکسره نسبت به پذیرش و تصریح این گزاره کلیدی اذعان مینماید.6 این در حالی است که در حاشیه این ادبیات سترگ، روایتهای رادیکالی از ماهت پروژهگون مدرنیته و در سطحی پایینتر از توسعه وجود دارد. روایتهایی که نشان میدهند تمدن غربی در پی گسترانیدن تلقی هنجارین خود از هستی و انسان در سرتاسر پهنه گیتی، چگونه پیشرفت7، توسعه و جهانیشدن8 را در مراحل مختلفی از دوره تطورش دستاویز خود قرار داد.9 بر این مبنا، سؤالی که میتوان از مخالفان پرسید این است که چرا در حضور اذعان متفکران و مکاتب جهانی، ماهیت هنجارین توسعه را مورد انتقاد قرار میدهند و یا از پذیرش تبعات این امر سرباز میزنند؟
بعد از تأکید بر ماهیت هنجارین و دستوری الگوهای توسعه، باید به نسبت به این مهم اشاره کرد که در حال حاضر و در پهنه گیتی تنها و تنها یک الگوی خاص وجود دارد که در این زمینه فراگیر شده است. به عبارت دیگر، فقط این دکترین جامع یا همان الگوی توسعه سرمایهداری است که هم در این حوزه به انسجام رسیده و هم توانسته مبتنی بر سلسله برداشتهای مبنایی خود نظام اجتماعی دایر کند و در نتیجه در عالم انسانی فراگیر و عمومی شود. از این منظر اگرچه پتانسیل وجود الگوهای بیشماری وجود دارد، در حال حاضر الگویی نتوانسته سوای الگوی سرمایهداری جهانی به وجود بیاید، تکثیر شود و صحنه جهانی را درنوردد.
لازم به ذکر است شیوهها، استراتژیها، تاکتیکها و بهطور کلی رویکردهایی که از سوی اندیشمندان بهعنوان الگوی توسعه قلمداد شده، از ارائه گفتمانی در این عرصه پرهیز کردهاند و این مهمترین شاهد برای تأیید دعوی نگارنده است. به عبارت دیگر، بهتر است سطح این مجموعه را به سطحی که لایق قرار گرفتن در آن نیستند، ارتقا ندهیم و آنها را در سطحی ببینیم که واقعاً وجود دارند. برای مثال، الگوی توسعه چینی، آلمانی و آمریکایی هچ یک در این جزء از الگوی توسعه، اختلاف مبنایی ندارند و بر این مبنا، اطلاق الگو به هر یک از شیوههای پیادهسازی راه و روش سرمایهداری، امر صحیحی نیست؛ چه اینکه این همه در ذیل یک الگوی فراگیر قابل دستهبندی هستند.
اما در وهله دوم، هر الگویی از توسعه اشعار میدارد به یک استراتژی نهادیِ ابداعی و یکتا که قادر است از خلال پیریزی و تعبیه گامها و حلقههای مهندسیشده، مبانی نظری معهود را در عرصه واقع به منصه ظهور برساند. از این منظر، یک الگوی توسعه بدون ارائه نقشهای نظاممند از گامهای حرکت به سمت نقطه مطلوب نمیتواند الگوی خاصی باشد. نقشه نظاممند، همان نقشهای است که در وهله اول مبادرت به ابداع فناوریهای اجتماعی مدّ نظر خود میکند و در وهله بعدی، به روش کار با این بسته همت میگمارد. فناورهای اجتماعی در اینجا به پول، بانک و بیمه، قانون کار، بورسِ اوراق بهادار، بنگاه اقتصادی و سایر فناوریها اشاره میکند.
لازم به ذکر است نظامِ نهادیِ الگوی مسلط توسعه در حدود سالهای 1950 که سالهای ابتدایی توجه کشورها به امر توسعه بود، تقریباً شکلیافته بود، چه اینکه از دوره رنسانس متکامل شده بود. تنها معضله توسعه در این میان، ارادهای برای مهندسی این نظام نهادی در کشورهای در حال توسعه بود که ادعا میشد میتواند «یکشبه، ره صدساله را بپیماید».
چه بسیار رویکردهایی در عرصه مطالعات نظری وجود دارند که توانستهاند در جزء اول توسعه مشارکت برجستهای نمایند؛ اما در عرصه دوم موفق به ارائه الگویی بدیل نشدهاند و دقیقاً از همین رو نمیتوان آنها را به صفت الگو متصف کرد. از طرفی، تفاوتهایی که در سطح دوم در بین کشورهای مختلفی که گام در راه توسعهیافتگی نهادهاند، موجود است، به حدی نیست که بتوان الگوهای متمایزی را به رسمیت شناخت. این تفاوتها در عمل در سطح تاکتیکهایی از این قبیل قابل صورتبندی هستند که مثلاً:
- آیا ابتدا باید به بازار مالی (بورس) بهای بیشتری داد یا به بازار پولی (نظام بانکی)؟
- آیا نظام ارزی شناور مدیریتشده برای توسعه کشورهای در حال توسعه نتایج بهتری در پی دارد و یا نظام ارزی کنترلشده؟
- چگونه میتوان محیط کسبوکار را برای تسهیل کار اقتصادی بهبود بخشید؟
- آیا تمرکزمان در فرآیند گذار به توسعهیافتگی، باید بر روی صنایع سنگین باشد یا تکنولوژیهای نوین؟
حیثیت نهادی و تحولی ـ تطوری توسعه، اگرچه در تاریخ مورد تأیید ضمنی مبادرتکنندگان به توسعه بوده است، اِشعار بدان مدیون ظهور نهادگرایی در وهله اول و پیوند نهادگرایی با مطالعات توسعه در وهله بعدی است. به عبارت دیگر همانطور که نهادیون تصریح کردهاند، اگرچه تفطن به حیث نهادی توسعه امری معاصر است، هر اقدامی معطوف به توسعه در تاریخِ در ضمن خود، این معنا را محفوظ داشته است و خواهد داشت.
نکته جالب توجه این است که نهادگرایان در ابتدا در پاسخ به چرایی عدم موفقیت «گذار از نظامهای پیشاسرمایهداری به سرمایهداری» در کشورهای عقبافتاده، مبادرت به انجام مطالعات خود نمودند. پاسخ ایشان این بود که نیل به سرمایهداری، نیازمند گذار نهادی است. بدین ترتیب از منظر «نورث»، توسعه چیزی نیست جز طراحی و اقدام نهادی برای نیل به سرمایهداری.10
روششناسی مطالعات تاریخی نورث در باب موانع نهادی برای گذار به سرمایهداری در کشورهای توسعهنیافته، الهامبخش مطالعات زیادی از سوی اندیشمندان در کشورهای مزبور بوده است. مثلاً یکی از دستورهای کاری نورث برای ایران میتواند این باشد که نهاد مالکیت بهمثابه یکی از نهادهای متضمن توسعه مادی کشورهای توسعهیافته، بر اساس چه موانعی در ایران همواره مورد تهدید بوده و بدین ترتیب کارکرد خود را به نحو شایستهای در راستای رشد و توسعه اقتصادی ادا ننموده است.
همچنین در بطن این مطالعات و یا موازی با آن، فیلسوفان تحلیلی به اندراج اخلاق، هستیشناسی و انسانشناسی در ذات نهاد پی بردند. مباحث زیادی حول چگونگی بسط اخلاقی از رهگذر تعبیه نهادها در موطنهای گونهگون صورت پذیرفته است.11 مطالعات فوقالذکر به خوبی نشان میدهند که نهادها قادرند و یا بهتر است بگوییم اساساً و ذاتاً چنین هستند که مبانی اخلاقی، رفتاری و هستیشناسی خود را منعکس و منتشر مینمایند. به عبارت دیگر، پایهگذاری بسته نهادیِ یک الگوی توسعه در کشورهای در حال توسعه، خودبهخود وجه اول آن الگوی توسعه را نیز پشتیبانی میکند. بهتر است بگوییم بین جزء اول الگوی توسعه و جزء دوم آن رابطهای دیالکتیکی برقرار است؛ چه اینکه هم گرایش مردمان به دیدگاه غایتشناسانه و انسانشناسانه سرمایهداری امکان گذارِ نهادی را ساده میکند و هم انتقال نهادهای متضمن توسعه در این کشورها، مردمان را به سمت دیدگاههای فوق و فرهنگ سرمایهداری مشتاق میسازد.
در اینجا به عنوان بحث آخر، باید به این نکته اشاره شود که پیریزیِ الگویِ توسعه متفاوت، بیش از آنکه قابل مهندسی باشد، خودانگیخته، تطوری و تکاملی است. از این منظر آنچه در این فرآیند دارای اهمیت اساسی است، در صدر قرار دادن منطق عمل متفاوتی است که در ادامه راه از عهده تأسیس نهادهایی که متضمن اخلاقیاتش باشد، بر خواهد آمد.
بنابراین اگر انسانها متقاعد شوند تا مبتنی بر منطق عمل غیرسرمایهدارانه به فعالیت اقتصادی روی آورند، در بلندمدت امکان پیریزی نظام نهادی متفاوت و بنابراین الگوی توسعهای متمایز از سرمایهداری وجود خواهد داشت. بدون التزام به منطق عملی که از فلسفه اخلاق اسلامی نشأت گرفته، نمیتوان امیدی به دراندازی طرحی نو در عالم داشت؛ اما در این میان باید چشم امید به ذکاوت اندیشمندان، فعالان اقتصادی و سیاستمدارانی داشت که مبتنی بر فهمی که از این موضوع بدان نائل شدهاند، با ابداع فناوریهای نوین اجتماعی و بازسازی فناوریهای غربی از یک طرف و تعبیه ماهرانه این نظام نهادی نوین در سطح جامعه و در بطن نظام اقتصادی از سوی دیگر، امکان مبادرت کردن به این منطق عمل اسلامی را میسر میسازند. منطق عملی که با وام گرفتن از ادبیات مرحوم صدرا، سعی دارد در ذیل توجه به تکامل افقی و توسعه صور زیستی، مقدمات تکامل عمودی و معنوی را نیز مهیا سازد.12
جمعبندی
- در عرصه مطالعات توسعه، اگرچه از الگوهای متفاوت توسعه سخن به میان آمده است، با توجه به تعریف دقیق الگو در عمل، تنها و تنها با یک الگو در عرصه توسعه مواجه هستیم و آن چیزی نیست جز سرمایهداری. از این منظر میتوان از انواع سرمایهداری سخن به میان آورد؛ اما از الگوهای مختلف توسعه نمیتوان سخن گفت.
- هر برداشتی از توسعه نهایتاً در بطن خود، معنایی خاص از انسان و هستی را تصریح میکند. الگوی مسلط توسعه در خوانشهای مختلف، خود در نهایت به جمعبندی خاصی از مبانی رسیده است؛ بنابراین کوشش در جهت ارائه مدلی در توسعه در مقابل مدل هژمون سرمایهداری معتبر و با توجه به مبانی نپذیرفتنی مدل سرمایهداری، صائب و مقدس است.
- با این حال هنوز الگویی در برابر الگوی مسلط توسعه نتوانسته قد علم کند؛ حتی با توجه به اینکه در درجات مختلف، مباحث بسیاری در عرصههای علمی و نظری در برابر این رویکرد مسلط شکل گرفته است. دقیقاً از همین روست که الگوی نهادی نیز به پای این جزء اول توسعه مهم و حیاتی قلمداد شده است. در واقع تا وقتی که الگویی برای ابداع و چینش نهادها وجود نداشته باشد، تلاش بسیار برای ارائه مبانی نظریِ الگویی متمایز از توسعه بهمثابه کوبیدن آب در هاون است. همانطورکه بیان شد، این الگوی نهادی است که میتواند اخلاقیات خود را منتشر و منعکس نماید.
- صرفنظر از کارآمدی، هر رویکردی در توسعه در بطن خود، طرحی نهادی برای گسترش و حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب را داراست. این طرح نهادی، هم مشتمل بر نهادهای ابداعی و اصلاحشده است و هم مشتمل بر نظامی از چینش این نهادها در نسبت با هم. بدیهی است آسیبشناسی و نحوه طی مطلوب مسیر نیز یکتا و خاص آن رویکرد است.
- تعبیه نهادی چه بهطور صریح و چه بهطور ضمنی، مبانی اخلاقی خود را منعکس و منتشر میسازد. به عبارت دیگر، طرحهای نهادی گونهگون نسبت به اهداف و غایات توسعه لابشرط نیستند، بلکه هر طرحی غایات منطوی در درون خود را فراگیر میسازد. این یکی از مهمترین گزارههایی است که جمهوری اسلامی ایران در دهه چهارم عمر خود نیازمند توجه جدی به آن است. تجربه 35 ساله این نهال مقدس نشان داده که بیشترین آسیبها به آن، از رهگذر نادیده انگاشتن این گزاره و تبعات آن وارد شده است.
*Musavisaeid@chmail.ir
پینوشتها:
1 . برای مطالعه در این زمینه به کتاب «نظریههای اقتصادی توسعه؛ تحلیلی از الگوهای رقیب» اثر دایانا هانت که به وسیله نشر نی منتشر شده است، رجوع کنید.
2 . برای مطالعه در این زمینه رجوع کنید به کتاب «جهانیسازی و مسائل آن»، اثر جوزف استیگلیتز که توسط نشر نی منتشر شده است.
3 .
4 . Development.
5 . Frontier.
6 . رجوع کنید به ادبیاتی که در ذیل عنوان «رویکرد توانمندی» ایجاد شده است. همچنین صاحبنظران رویکرد اخلاق و توسعه، به چنین دریافتی از توسعه بسیار نزدیک هستند. البته شوربختانه این رویکردها در محیطهای علمی ایران معاصر که هنوز در بند رویکردهای سنتی توسعه است، شناختهشده نیست و یا کمتر شناختهشده است.
7 . Progress.
8 . Globalization.
9 . رجوع کنید به رویکرد پساتوسعه که به طور مشخص از فیلسوفان قارهای اروپای قرن بیستم، یعنی مارتین هایدگر، میشل فوکو و سایر اندیشمندان پساساختارگرا و پسامدرن متأثر است.
10 . برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به کتاب «ساختار و دگرگونی در تاریخ اقتصادی» اثر داگلاس نورث که توسط نشر نی منتشر شده است.
11 . برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به مقاله «واقعیتهای نهادی از دیدگاه جان سِرل»، اثر مشترک دکتر محمدعلی عبداللهی و محمدتقی جانمحمدی.
12 . نگاه کنید به مجموعه مقالاتی که در تارنمای زیر راجع به این موضوع منتشر شده است: www.Mrsi.ir