دانش ما درباره توسعه
باید بهروز شود
نویسنده : محمدعلی ابوترابی*
پیوندهای ماقبل و مابعد الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت
تا کنون مباحث متعدد و ارزشمندی توسط اساتید برجسته و اندیشمندان علمی درباره الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت مطرح شده است. برخی از دیدگاهها موافق طراحی و تبیین چنین الگویی توسط صاحبنظران توسعه در ایران هستند و برخی دیگر مخالف. نکته مهمی که وجود دارد و کمتر بدان توجه میشود آن است که تدوین الگوی توسعه در نهایت باید یک فرآیند علمی را طی کند و در نتیجه لازم است تا جایگاه آن در پیوند با گذشته (چه از بُعد نظری و چه از بُعد تجربی) و نیز با آینده (چه از بُعد تعمیمپذیری، آزمونپذیری و بومیسازی و چه از بُعد مقبولیت عمومی و جهانشمولی) بهخوبی تبیین گردد. در همین راستا، نوشتار حاضر تلاش میکند تا با مرور نقادانه نظراتی که تا کنون مطرح شده، نگاهی گذرا به پیوندهای ماقبل و مابعدی داشته باشد که لازم است در طراحی الگوی توسعه وطنی به آنها توجه شود.
جوامع شرقی در برخورد با نظریات علمی غربی، سه راهکار متفاوت را میتوانند اتخاذ کنند: ۱. «برخورد انفعالی» که به معنای پا جای پای غرب گذاشتن بدون هیچ کم و کاستی است؛ ۲. «برخورد تهاجمی» که هر نظریه یا نگاه وارداتی غربی را تهاجمی هدفمند و ویرانگر به ارزشهای خود تلقی میکند و بر خود لازم میداند که سختترین برخورد را با آن اعمال کند و ۳. «برخورد تعاملی فعال» که سعی دارد در کنار بهرهمندی از قوتهای آن نظریه غربی برای شکوفایی فرصتهای ملی خود، از نقاط ضعف این دیدگاهها که زیرساختارهای آن جامعه را تهدید میکند، برحذر باشد.
پیوندهای ماقبل
تعبیر ما از پیوند ماقبل، به این نکته مهم اشاره دارد که نظریات توسعه غربی دارای برخی نقاط قوت بوده و نیز برخی تجربیات مثبت را در عرصه عمل به همراه داشته است که برای کشورهای اسلامی در حال توسعه میتواند فرصت قلمداد شود. توجه عمیق و جدی به این پیوندهای ماقبل بهمنظور پرهیز از شکست خوردن الگوی طراحی شده یا در بهترین حالت، ابداع مجدد چرخ، ضروری میباشد.
۱. توسعه در دیدگاه غربی صرفاً نگاهی کمّی نیست. این تحلیل که اگر فقط راجع به خودِ توسعه صحبت کنیم، به معنی بُعد اقتصادی آن، عاقبتش مرگ است و توسعه (که از آن تعبیر به بیشتر داشتن کمّی میشود)، باعث از بین بردن منابع زمین و همچنین از بین رفتن تعادل بین انسان و محیط طبیعی میشود، با تعبیر و تفسیر جدید غرب از توسعه سنخیت ندارد. توسعه مفهومی کمّی و کیفی است. به همین دلیل الگوهای جدید مانند «الگوی توسعه پایدار» حتی در بُعد اقتصادی خود نیز به عوامل اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی توجهی ویژه دارند. علاوه بر این، توجه به عواملی از قبیل توزیع درآمد، بهبود سطح زندگی، سرمایه اجتماعی، حمکرانی خوب، آزادی مدنی و... ، نشاندهنده توجه نظریات جدیدتر توسعه غربی به مسائل غیرمادی است.
۲. توسعه غربی به معنویت توجه دارد. این هم یک برداشت نادرست دیگر است که گفته میشود الگوی توسعه غربی با فروکاستن سهم مفاهیم معنوی تا حد صفر، تنها مفاهیمی مانند پول، مبادله، نفع، بهره، رانت، درآمد، سرعت گردش نقدینگی و... را مورد توجه قرار داده است. این گزاره تنها در بُعد اقتصادی نظریات توسعه غربی قدیمیتر میتواند مصادق داشته باشد. در الگوهای جدید توسعه غربی نیز به انسان و مسائل معنوی وی توجه میشود؛ اما صرفاً در این جهان. بهعنوان مثال، شرکت در شبکههای اجتماعی، مراکز مذهبی، فعالیتهای خیریه و... بهعنوان عوامل بهبوددهنده سرمایه اجتماعی تلقی میشود.
۳. افق توسعه غربی، این جهان است. این برداشت از توسعه غربی که «توسعه در غرب فقط توجه به بعد مادی است، ولی توسعه در اسلام علاوه بر برطرف نمودن نیازهای مادی، به نیازهای معنوی انسان نیز توجه دارد»، محل اشکال است. جهانبینی اسلامی «بر سه اصل مهم توجه به مبدأ و معاد، جدا نبودن دنیا از آخرت و نگاه اسلام به انسان تأکید دارد». به زعم نویسنده، تفاوت الگوی توسعه غربی و اسلامی در جهانبینی آنهاست، نه بیتوجهی به نیازهای معنوی بشر؛ بنابراین، یکی از چالشهای توسعه غربی، «بیتوجهی به مبانی وحیانی [است] و گریز از مابعدالطبیعه عقلی یقینی را بدون هیچ دلیل و توجیهی پیشاپیش مفروض گرفتهاند».
۴. پرهیز از سیاهنمایی یا «سفیدسازی» دستاوردهای توسعه غربی. برای نمونه، برخی از صاحبنظران بر این باورند که «در تلقی غربی، شاخص و محور تحلیل درباره توسعه، جامعه است؛ یعنی جامعه است که باید توسعه پیدا کند و بعد از آن، انسانهای جامعه نیز باید بر همان اساس، توسعه شخصیتی پیدا کنند»، درحالیکه در نظریات توسعه مبتنی بر توسعه انسانی، اندیشمندان غربی بر این باورند که مکانیسم دستیابی به توسعه در یک جامعه آن است که آن جامعه ابتدا انسانهای توسعهیافته تربیت کنند و سپس این انسانهای توسعهیافته رها شوند (laissez passer) و آزاد گذاشته شوند تا جامعهای توسعهیافته را بنا نهند یا در مثالی دیگر، اینگونه مطرح میشود که در شهرهای اروپایی که توسعه را بهعنوان یک ساختار پذیرفتهاند، نشانی از طبیعت نیست. در نطقه مقابل این بحث، یکی از ملاکهای انسان توسعهیافته در نگاه امروز غرب، احترام به طبیعت است؛ چنانکه اهمیت دادن به محیطزیست در کشورهای غربی توسعهیافته به مراتب افزونتر از جوامع در حال توسعه است. در نگاه روشنفکران غربی، توسعه مفهومی چندلایه و چندبُعدی است و مراد آنها از توسعه، «توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی، توسعه اقتصادی [و سایر ابعاد توسعه اجتماعی است که] امروزه از جمع اینها توسعه انسانی را مطرح میکنند».
به نظر میرسد مواردی که تا کنون مطرح گردید، فاصله زیادی با اندیشههای جدید تولید شده در غرب دارد و در حقیقت قرائتی سنتی و بعضاً منسوخ شده از الگوی توسعه غربی میباشد.
انسانها تحت تأثیر حس استخدام و تسخیر متقابل و با توجه به اهداف و غایات انسانی، برای تعاملات خود طیفی از روابط و تعاملات را بر اساس اصل جلب منفعت و دفع ضرر شکل میدهند که از مجموعه آنها به «بردار تعاملات انسانی» نام برده میشود. علامه طباطبایی(ره) در مقاله ششم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، تعاملات انسانی را در چارچوب ادراکات اعتباری تعریف نموده و معتقدند ایجاد روابط و تعاملات انسانی بر اساس اصل نیاز، در جهت پیشرفت انسان شکل میگیرد. ایشان بیان مینمایند: «جامعه بشری پیوسته به پیشرفت خود در استخدام و استفاده از ماده ادامه داده و سرگرم توسعه و رفع تضییقات زندگی بوده و هر روز صحنه دیروزی خود را عوض میکند و این لازمه برخورد فعل و انفعالاتی است که اصول اعتباریات در همدیگر دارند». طیفی از روابط و تعاملات شامل رقابت، همکاری، برخورد، ایثار و فداکاری، برخورد و تضادّ، مبنای انتخابهای انسانی خواهد بود.1 نظریه توسعه نیز به شدت تحت تأثیر همین بردار تعاملات است که در طول زمان تغییرات درخور ملاحظهای را تجربه میکند؛ بنابراین لازم است دانش ما از الگوهای توسعه غربی همواره بهروز شود.
بنابراین همانطورکه بسیاری از اندیشمدان کشور به درستی اشاره کردهاند، «اگر قرار است الگویی اسلامی ـ ایرانی تدوین شود، تنها راه این است که در فضای علمی کشور (حوزه و دانشگاه)، عزمی جدی برای تولید اندیشه جدید و غیرترجمهای ایجاد شود؛ تنها در این فضا است که علوم غربی با مبنایی علمی مورد نقد قرار میگیرد، رهاوردهای مثبتش مورد توجه قرار گرفته، تلاش برای برطرف کردن نقصهایش آغاز میشود و تنها در این فضا است افرادی که از استعداد بالقوه برای تولید علم برخوردارند، انگیزه تولید اندیشه پیدا میکنند و نظراتشان با نقد دیگران، یا صیقل میخورد یا مقدمهای میشود برای تولید اندیشهای جدید».
۵. واژه «ایرانی» نباید به غلط تعبیر شود. اصل اساسی برای هر الگو، قابلیت تعمیمپذیری، بومیسازی، آزمونپذیری و تکرارشوندگی آن در ظرفهای مختلف زمان و مکان است؛ بنابراین اگر چارچوبی مفهومی صرفاً برای یک ظرف خاص از زمان و مکان طراحی شده و ظرفی دیگر از مکان یا زمان قابلیت آزمون تجربی نداشته باشد، نمیتوان به آن اصطلاحِ الگو را اطلاق کرد؛ بنابراین واژه «ایرانی» در عنوان این الگو به معنای الگویی برای توسعه تجربه ایران است و نباید تلاش کرد که تا برای توجیه خاص کردن آن به ایران دلیل تراشید. برخی از توجیهات بدون پشتوانه علمی که در این مورد ارائه شده است عبارتاند از: تغییر جغرافیای توسعه، تغییر زمان و تغییر مناسبات جهانی؛ درحالیکه این موارد تنها باعث شکلگیری ظرف مکانی خاصی به نام «کشورهای در حال توسعه» یا «کشورهای اسلامی» و یا در حالت خاص آن «ایران» خواهد شد، نه شکلگیری الگویی خاص برای ایرانی خاص!
۶. الگوی توسعه یک تکنولوژی نیست؛ زیرا کارکرد روانکنندگی ندارد، بلکه ترسیم تصویری است مطلوب از آینده و پیشنهاد سازوکار بهینه بهمنظور دستیابی به آن. جرالد میر2 (1995:7) در کتاب مباحث اساسی اقتصاد توسعه، بر فراگرد تکیه میکند؛ زیرا وی معتقد است که این واژه بر «عملکرد نیروهای معین، به شیوهای علّی و بههمپیوسته» دلالت دارد؛ لذا، فراگرد توسعه، متراکم، تکرارشونده و دارای جهت است و بهطور کلی، توسعه، فراگرد تحول نهادها و ساختارهای جامعه، از وضع موجود به وضع مطلوب است.
۷. یکی از مهمترین مسائلی که قبل از تدوین الگو بایستی تعیین تکلیف شود، آن است که از میان نظامهای زیرمجموعه نظام اجتماعی، کدامیک نقش محوری در رویکرد توسعه پیشنهادی در این الگو را بر عهده خواهند داشت؟ نظام علمی؟ نظام اقتصادی؟ نظام سیاسی؟ نظام فرهنگی؟ و ...؟
رویکرد توسعه میتواند دانشمحور باشد که در این حالت «رهبری دانش» در تولید محصولات ناشی از این الگو اصالت مییابد. از سوی دیگر، تقدم میان توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی همواره مورد چالش بوده و خواهد بود. «برخی توسعه سیاسی را پیششرط توسعه اقتصادی و برخی دیگر آن را نتیجه حاصل از توسعه اقتصادی شمردهاند ... . نتایج تحقیقات دیگر نیز نشان میدهد که چه بسا مقتضیات توسعه سیاسی و اقتصادی با هم یکسان نباشند؛ بدین معنی که آنچه زمینهساز یکی از آن دو شمرده میشود، سدی در برابر دیگری باشد. به همین دلیل است که در موارد مختلف شاهد نوسازی اقتصادی یا توسعه سیاسی بدون حضور دیگری هستیم».
۸. در بُعد اقتصادی نیز اینکه «الگوی توسعه متوازان» اتخاذ شود و یا «نامتوازن»، بسیار حائز اهمیت است. در الگوهای توسعه متوازن، به تمامی بخشهای کشور همزمان توجه شده و سرمایه (در اشکال مختلف آن: طبیعی، مالی، فیزیکی، انسانی، فکری، اجتماعی) به تمامی بخشها تزریق میشود که از آن به «فشار بزرگ» تعبیر میشود. از سوی دیگر، نظریات توسعه نامتوازن بر این باورند که کشورهای در حال توسعه اغلب از انباشت کافی این سرمایهها برخوردار نیستند که بتوانند سرمایههای لازم برای توسعه همزمان همه بخشهای اقتصاد خود را فراهم کنند؛ لذا طرفداران این دیدگاه معتقدند که بایستی یک بخش بهعنوان بخش پیشرو انتخاب شود. در این رویکرد نیز انتخاب بخش پیشرو قبل از طراحی الگوی توسعه الزامی است. کلید موفقیت یک الگوی توسعه نامتوازن در آن است که بخشی را انتخاب کند که توان حداکثری برای به حرکت درآوردن سایر بخشهای اقتصادی را داشته و از بیشترین و مستحکمترین پیوندها با سایر بخشها برخوردار باشد. در اقتصاد ایران، برخی بخش کشاورزی را برای رهبری توسعه نامتوازن مناسب میدانند، برخی بخشهای وابسته به منابع طبیعی، برخی بخش مالی و ... .
۹. این دیدگاه در تبیین یک الگوی توسعه موفق نقشی حیاتی دارد که توسعه را فرآیندی از بالا به پایین بنگریم و یا فرآیندی از پایین به بالا. «توسعه آمرانه در بخشهایی از آمریکای جنوبی و آسیا ریشه در همین جریان دارد. نتیجه آن نیز عمیق و دقیق نیست و تنها رنگ و بو را دگرگون میکند، نه بنیادها را». اساساً توسعه در ذات خود نمیتواند تحمیلی و دستوری باشد. حرکت به سمت توسعه نیازمند تبلور یک جوهره وجودی متعالی در افراد یک جامعه است. کما اینکه «خدا وضعیت قومی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه خودشان تغییر کنند». این جوهره وجودی متأثر از عوامل بیرونی نیز میباشد؛ اما اصالت در شکلگیری آن با تغییرات درونی انسانها است؛ بنابراین توسعه قطعاً فراگردی از پایین به بالا در هر جامعه بوده و خواهد بود. به همین دلیل است که «سند چشمانداز به باوری ملی تبدیل نشد و همین مسأله کافی بود که امکان دخالت دادن سلیقههای مدیران اجرایی و اهمیت ندادن به آن میسّر شود، درحالیکه اگر سند چشمانداز ایران 1404 به باور و هدفی ملی تبدیل شده بود، افکار عمومی اجازه کوچکترین کمتوجهی را به اشخاص و افراد نمیدادند. تکرار این اشتباه در تولید، تدوین و تصویب الگوی پیشرفت تبعات بسیار بیشتری را به دنبال خواهد داشت؛ چرا که گام اول برای تدوین الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، تولید علم اسلامی متناسب با اقتضائات بومی است ... بدون ورود فعال نخبگان علمی، نه نظریهای جدید تولید میشود و نه اگر نظریهای تولید شد، توسط دیگر اندیشمندان صیقل میخورد و نه امکان اجماع نسبی نخبگانی که برای علمی شدن یک نظریه ضروری است، وجود خواهد داشت».
پیوندهای مابعد
علاوه بر همه آنچه گفته شد، پیوندهای مابعد نیز برای تداوم مقبولیت یک الگوی توسعه متشکل لازم و حیاتی است. بدون توجه به این پیوندهای مابعد، الگو قابلیت تعمیمپذیری خود را از دست داده و دیگر الگو نخواهد بود؛ زیرا همانطورکه پیشتر نیز بیان شد، الگو در معنای علمی و دقیق خود، مفهومی فرازمانی و فرامکانی است. برخی از مهمترین این پیوندهای مابعد به شرح زیر هستند:
۱. واژه «پیشرفت» که جایگزین واژه «توسعه» شده است، بایستی بهخوبی تبیین شود. گفته میشود که «بر کلمه توسعه در فرهنگ و ادبیات رایج در جهان ممکن است مفاهیمی بار شده باشد و از آن فهمیده شود که مدّ نظر ما نباشد». این احتمال وجود دارد؛ اما اولاً باید از حالت احتمالی خارج شود و دقیقاً مشخص شود که منظور ما از پیشرفت چه تفاوتی با برداشت جهانیان از توسعه دارد. به عبارت دیگر، اگر این ادعا را بپذیریم که توسعه حاوی مفاهیمی بارگذاری شده است که با آنها موافق نیستیم، پس برای تعمیمپذیر بودن و جهانشمول بودن الگویی که طراحی میکنیم، لازم است که واژه پیشرفت را ما بارگذاری کنیم.
۲. اسلامی بودن الگو نباید فقط به نام الگو محدود شود و به علاوه نبایستی مدام تأکید لفظی شود، بلکه باید در روح این الگو جاری و ساری باشد و حتی بهتر است از لفظ آن کمتر استفاده شود. طراحی الگو، طراحی شعار نیست که مدام بخواهیم اسلامی بودن آن را به رخ بکشیم، بلکه طراحی نقطه تعالی و مکانیسم دستیابی به این تعالی است. در الگوهای غربی و سرمایهداری هم مدام از واژه «غرب» و «سرمایهداری» استفاده نمیشود، درحالیکه همه اهل مطالعه و اندیشه بهخوبی میدانند که جهانبینی غربی و سرمایهداری سنگ بنای تمام این نظریات است. باید توجه داشت که از یکسو «توسعه، میوه عقلانیت فرادینی است» و از سوی دیگر، دستورات و راهنماییهای اسلام فقط برای مسلمانان نیست، بلکه برای تمام جهانیان است و روش زندگی صحیح را برای نوع بشر بهخوبی ترسیم کرده است.
۳. الگوی توسعه، دارای جایگاه یک سند فرادستی است و میزان مقبولیت و التزام به اجرای آن توسط نهادهای فرودستش، در میزان موفقیت آن بسیار مهم است. اینکه یک باب جدید در مراکز فکری کشور گشوده شود و پیوسته مورد نقل و بحث قرار گیرد، اما به صورتی عملیاتی خبری از پیادهسازی دستاوردهای نظری آن نباشد، نه تنها مراد مطلوب نبوده، بلکه مسئله مورد مباحثه و مکاشفه را لوث خواهد کرد.
۴. تقلید جهانیان از هر الگوی توسعه، بستگی به نتایج تجربی حاصل از پیادهسازی آن دارد. یک الگو هر چقدر هم که خوب باشد، در صورتی که به درستی اجرا نشود و تجربه موفقی به دنبال نداشته باشد، محلی از اعراب برای دیگران نخواهد نداشت؛ بنابراین بایستی از همین گامهای اول به فکر ابزارهای ارزیابی نتایج آن بود. «اگر طراح و سیاستگذار یک الگوی توسعه، همچون الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، اقدام به انتخاب یک استراتژی مشخص نماید، باید قادر باشد ارزیابی مشخصی از روند طی شده در بستر الگوی منتخب داشته باشد. سه شاخص بهرهوری، هماهنگی و تدوام در مبادله، معیارهای این ارزیابی میتوانند باشند»3.
همانطورکه بیان شد، یک الگوی توسعه هر چقدر هم که خوب تدوین شده باشد، در صورت بیتوجهی به پیوندهای ماقبل مطرح شده، حداکثر ابداع مجدد چرخ خواهد بود. بهعلاوه، در صورت بیتوجهی به پیوندهای مابعد، قابلیت تعمیمپذیری و تکرارپذیری خود را از دست داده و از یک الگو توسعه به سطح یک برنامه توسعه تنزل خواهد کرد.
*دانشجوی دکترای علوم اقتصادی دانشگاه فردوسی مشهد
پینوشتها:
1. مطالعه تطبیقی میان برخی از الگوهای توسعه متعارف در خصوص دو مفهوم شاخصهای یک تعامل مناسب (کارآمدی، هماهنگی و تداوم) و بردارهای تعاملاتی، دومین کنفرانس الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت: مفاهیم، مبانی و ارکان پیشرفت، وحید ارشدی.
2. Meier, Gerald, leading issues in economic development, 1995, 6th edition, Oxford University.
3 . مطالعه تطبیقی میان برخی از الگوهای توسعه متعارف در خصوص دو مفهوم شاخصهای یک تعامل مناسب (کارآمدی، هماهنگی و تداوم) و بردارهای تعاملاتی، دومین کنفرانس الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت: مفاهیم، مبانی و ارکان پیشرفت، وحید ارشدی.