ایدههای یک مردمشناس
برای ایران آینده
نویسنده : مهدی ابراهیمزاده
نگاهی به کتاب مهجور دکتر ابراهیم فیاض
بنابر اطلاعات ثبتشده در پایگاه اطلاعرسانی خانه کتاب (ketab.ir)، کتاب «ایران آینده بهسوی الگویی مردمشناختی برای ابرقدرتی ایران» را باید دومین کتاب منتشرشده از سوی دکتر ابراهیم فیاض، مردمشناس و استادیار گروه انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران دانست. کتابی که در سال 1388 با تیراژ هزار نسخه توسط پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت ارشاد در 136 صفحه منتشر شد.
کتاب اول ایشان در این سامانه با نام «دبیایسم و تمدن ویترینی پوپولیسم» ثبت شده و در توضیحات آن آمده است که حاصل سخنرانی آقای فیاض در نشستی با عنوان «فرصتها و چالشهای دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در حوزه خلیج فارس» بوده است. برای این کتاب هم که آن را همان پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات منتشر کرده، تیراژ محدود 250 نسخه ذکر شده است. با توجه به تیراژ و توزیع محدود این کتاب، کتاب «ایران آینده بهسوی الگویی مردمشناختی برای ابرقدرتی ایران» را باید نخستین کتاب دکتر فیاض دانست که به جامعه علمی کشور عرضه شد. هرچند پیش از آن علاقمندان به مباحث فرهنگی با نظرات او که بهصورت مستمر در نشریاتی مانند «پگاه حوزه» منتشر میشد، آشنا بودند.
اما این اثر عرضهشده به جامعه علمی کشور، بیش از آنکه شبیه کتابها و پژوهشهای قبلی حوزه جامعهشناسی و مردمشناسی در ایران باشد، شبیه خود دکتر فیاض بود؛ کتابی پر از ایدهپردازیهای نو، متنوع و برانگیزاننده.
ابراهیم فیاض در مقدمه کتاب با دفاع از مردمشناسی در مقابل جامعهشناسی میگوید: غربگرایی در ایران، علم جامعهشناسی را در حوزه علوم اجتماعی حاکم کرده است و تلاش نموده با جامعهشناسی، راه پیشرفت نوع غربی، یعنی «تجدد، توسعه و جهانی شدن» را به ایران تحمیل کند. دکتر فیاض معتقد است مردمشناسی، علم مطالعه غیر غرب برای غربیها بود و جامعهشناسی مطالعه غرب برای غربیها. به نظر او برای شناخت جامعه ایران و یافتن راهی برای توسعهای بومی مبتنی بر پتانسیلهای فرهنگی، باید بر مردمشناسی متمرکز شد، نه جامعهشناسی.
نویسنده معقد است بسیاری از کشورهایی که هماکنون نقشی تعیینکننده در جهان دارند، با نوعی پیشگویی و آیندهنگری به این نقطه رسیدهاند. او در جلسه رونمایی کتابش به این موضوع اشاره کرد و با نامبردن از سریال جومونگ گفت: رسالت من بهعنوان یک مردمشناس در این فضایی که سراسر آن را قدرت رسانه احاطه کرده است، طرح امیدی برای آینده ایران است. آینده از آن کسانی است که با تخیل خود، آن را پیشبینی و ترسیم میکنند.
کتاب ابتدا این ایده را مطرح میکند که ایران در تاریخ گذشته خود، چهار بار «ابرقدرتی» را تجربه کرده است. نخست در زمان ساسانیان با «مهرپرستی» و توجه به خدایی متعالی، عقلی، حقیقی و مطلق که باعث شد نوعی چارچوب معرفتی کلنگر در ایرانیها نهادینه شود. دومین مقطع مربوط به زمان ساسانیان و پیدایش مذهب حکومتی و دولتی زرتشت بود که باعث انسجام اجتماعی ایران شد.
مقطع سوم مربوط به قرن سوم و چهارم هجری و با گسترش «تصوف اسلامی» مرتبط است که به نظر فیاض بازتولید همان الگوی باستانی ایرانی، یعنی اشراق و عرفان بود که توانست تفکری کلان با یک سپهر جهانی ایجاد کند. نویسنده در تعبیری تأملبرانگیز در این خصوص میگوید: «فکر تمدن اسلامی «ایرانی»، خیال آن «هندی»، زبان آن «عربی» و بازوی آن «ترکی» بود.» او میگوید وقتی ترکان آسیای مرکزی جای ایرانیان را در تمدن اسلامی گرفتند، خشونتگرایی نیز در حکومت اسلامی اوج گرفت؛ چون آنها فاقد آن روح وحدتگرای ایرانیان بودند.
دکتر فیاض معتقد است بعد از دوره مغول، ابرقدرتی ایران به محاق رفت تا زمانی که حکومت «صفویه» بر سر کار آمد. در این دوره، ایران دوباره از خواب برخاست و سعی کرد تمام عناصر ابرقدرتیهای ایران در دورههای سهگانه قبلی را جمع نماید. در حقیقت مقطع صفویه با بهرهگیری از تصوف و تشیع و متمرکز کردن آنها در هسته مرکزی حکومت، توانست چهارمین دوره ابرقدرتی ایران را رقم بزند.
مؤلف انقلاب اسلامی را هم آغاز بیداری ایران برای پنجمین ابرقدرتی میداند و معتقد است تمامی نظریههای مقابل انقلاب اسلامی ایران، در پی آن هستند که ایران انقلابی تبدیل به ابرقدرت نشود، چنانکه نظریه جهانی شدن را با محوریت مبارزه با هستهای شدن ایران مطرح میکنند و با رشد فکرهای مستقل در ایران مبارزه میکنند.
متن کتاب، فورانی از ایدههای مختلف است. ایدههایی ناب که کمتر در مطالعات علوم انسانی رایج در کشور ما طرح میشود. البته این اشکال را هم دارد که همه این ایدهپردازیها بدون مأخذ و منبع و بسیار فشرده مطرح شدهاست، بهگونهایکه بررسی نظریه مطرح در هر پاراگراف یا در برخی مواقع هر سطر آن میتواند خود، موضوع یک پایاننامهکارشناسی ارشد یا دکتری باشد.
گویا نویسنده در این مورد تعمّد داشته است؛ چرا که به قول خودش با این ملاحظه باید یک کتاب 500 یا 600 صفحهای مینوشت که خوانده نمیشد؛ اما کتابی که الان پیش روی مخاطبانش قرار گرفته، به 140 صفحه هم نمیرسد و این حجم کم به همراه تازگی و جذّابیت آن، احتمال خواندهشدنش را بیشتر میکند.
علاوه بر این، روحیه علمی خاص و نوگرای این استاد مردمشناسی نیز که قالبهای کلیشهای و ترجمهای طرح مباحث جامعهشناسی در ایران را برنمیتابد، منشأ این نوع نوشتههاست و انگار وی میخواهد با انتشار کتابهایی اینچنین، فرآیندهای تحقیقی همکاران خود را تحقیر کند که روش پژوهش و تعدد و تکثر منابع نوشتههایشان، برایشان مهمتر از فکر کردن است.
کتاب با حفظ نظریه مردمشناسی خود و برای ارائه نسخهای برای توسعه ایران، به مقولات متنوع فرهنگی، تاریخی، فلسفی، جغرافیایی و حتی پزشکی میپردازد. مرور عناوین فصول کتاب خالی از لطف نیست و «گستردگی» و یا به تعبیر منتقدان «پراکندگی» مطالب مطرح در این اثر را نشان میدهد؛ هرچند بسیاری از عناوین برای کسانی که کتاب را نخوانده باشند، گنگ و نامفهوم خواهد بود. فصولی که حجم هر کدام از آنها به زحمت به ده صفحه میرسد.
مفهوم آیندهنگری
مفهوم ابرقدرتی
تاریخشناسی ابرقدرتی ایران
جغرافیاشناسی ابرقدرتی ایران
طرح ابرقدرتی ایران با توجه به مذهب
آموزش و ابرقدرتی ایران
فلسفه ایران، مقدمه جهش ایرانی و ابرقدرتی آن
سیاستگذاری کلان معرفتی
چارچوب سیاستگذاری فرهنگی برای ابرقدرتی ایران
سیاستگذاری زبانی برای رسیدن به ابرقدرتی
سیاستگذاری فناورانه ایران برای ابرقدرتی
سیاستگذاری علوم انسانی در ایران
سیاستگذاری پزشکی ایران و ابرقدرتی ایران
سیاستگذاری رسانهای در ایران برای رسیدن به ابرقدرتی
سیاستگذاری قومی ـ ارتباطی در ایران
در پایانِ کتاب، هدف از تألیف آن اینگونه بیان شده است: «در این نوشته سعی شد راهحلی ارائه شود تا بتوان برای آیندهنگری ایرانیان به الگویی مردمشناختی دست یافت که راه را برای ساختار دولتی و تصمیمگیری بگشاید. همچنین تلاش شده روشی برای ایرانیسازی در حوزه علوم اجتماعی و فعال شدن مردمشناسی ارائه شود که ایران گذشته، حال و آینده را که تاکنون از آن غافل بودهایم، بشناساند که تاکنون تنها به مطالعات شرقشناسان اکتفا کردهایم. این نوشته تنها اساس و آغاز مطالعات بعدی در خصوص رشتههای علوم انسانی و حتی پزشکی است. محققان دیگر باید برای ادامه و تکمیل این مطالعات تلاش کنند.»