منهای فقر؛
جامعه تراز قرآنی
نویسنده : سید احمد موسوی
مروری بر آخرین اثر استاد محمدرضا حکیمی
اکنون چند ماهی است که آخرین کتاب محمدرضا حکیمی وارد بازار شده و این بار هم مثل هر زمانی که نباید سخنی به گوش مردم برسد، قیل و قال تبلیغات و ژورنالیسم اطراف آن به پاخاسته است. سایتی در مطلب خود درباره کتاب چنین تیتر زده است که «علت اختلاسهای دولتی چیست؟» که یعنی مراقب باشید که اختلاس، دولتی بوده و دولت هم چیزی است که هر چهار سال عوض میشود و اتفاقاً اخیراً هم عوض شده است. در سایتی دیگر، این کتاب، انقلابیترین کتاب وی دانسته شده است. خانم سوسن شریعتی سخنرانی خود درباره کتاب را به خاطرات خود، معلومات خود، احساسات خود و البته به عنوان و متن پشت جلد کتاب اختصاص داده است. حجتالاسلام زائری به تمجید امام و رهبری در کتاب اشاره کردهاند که انصافاً نکته مهمی است، منتها باید بدانیم که در متن کتاب هیچ جملهای از رهبر معظم انقلاب یا درباره ایشان نیامده است؛ پس این کتاب جدید چه میگوید؟
روی جلد، مثل کتابهای دیگر محمدرضا حکیمی، تنها نام کتاب است و نام نویسنده و البته دایره سرخی که آن بالا قرار دارد؛ منتها با این تفاوت که اینبار زمینه کاملاً سفید نیست. در صفحه اول کتاب زیر عنوان، این عبارت در پرانتز افزوده شده است: برگرفتههایی از مجموعه آثار استاد علامه محمدرضا حکیمی و در پایین صفحه آمده است: به کوشش «مرتضا کیا». سرشناسه کتاب هم به نام مرتضی کیا است؛ اما این امر نباید این تصور را ایجاد کند که کتاب مجموعه قطعات جداجدا از کتابهای استاد است. متن کتاب مجموعه فصول یکدستی است که از شواهد برمیآید تازه نوشته شدهاست؛ اگرچه احادیث کتاب عموماً از جلد پنجم و ششم الحیات گرفته شده است.
عنوان «منهای فقر» شاید تعجببرانگیز باشد؛ اما با دیدن ترجمه آیهای که در آغاز متن کتاب آمده است، معنای آن مشخص و در عین حال دشوار میشود: «... لیقوم الناس بالقسط: ما پیامبران را فرستادیم تا مردمان همه در «منهای فقر» زندگی کنند!» در انتهای ترجمه، علامت تعجب آمده است، شاید مترجم میدانسته است که این ترجمه میتواند پرسشبرانگیز شود؛ اما اگر توجه کنیم که معنای «قیام» در فارسی لزوماً تمام معنای وسیع و دقیق این کلمه را در عربی پوشش نمیدهد و همچنین متوجه معنایی که حکیمی از «قسط» در آیات و روایات میبیند، باشیم، این ترجمه را چنان هم بیراه نخواهیم دانست.
در همین ابتدا، مسئله به صورت کاملاً روشن در مقابل ما قرار داده شده است: اگر قسط و عدل، یعنی منهای فقر، پس اگر فقر وجود دارد، عدالت هم نیست؛ اما ما معمولاً میان این دو تناظر نمیبینیم. ما فقر را به عوامل متعددی نسبت میدهیم. فقر میتواند در اثر یک حادثه پدید بیاید. ممکن است حادثهای پیش بیاید و مال ما تلف شود. همچنین فقر میتواند به ارث برسد. فلان کس غنی است؛ چون از پدرش به ارث برده و دیگری فقیر است؛ چون پدرش فقیر بوده است. اصلاً ما کمتر به فقر فکر میکنیم و بیشتر از آن میترسیم و شاید وجود آن را در جامعه بدیهی بدانیم. وقتی میتوان حتی در خانهای حقیر هم با یک تلویزیون کوچک یا بزرگ و یک آنتن در لذات اغنیا شریک شد، چرا به فقر بیاندیشیم؟ ضمن اینکه با اقتصاد مصرفی امروز میتوان در خوردن و پوشیدن هم همین رفاه کاذب را حفظ کرد و در غفلت بهسر برد. اصلاً از کجا معلوم که وجود فقر ناشی از بیعدالتی باشد؟ اگر دزدی و فساد و اختلاسی وجود دارد، حتماً در اقتصاد مؤثر است؛ اما در نظم اقتصادی جدید هرگز نمیبینیم که مثلاً قلدری از ضعیفی دزدی کند. ما تنها در خبرها اعداد متعدد و بعضاً سرسامآوری را از قاچاق و ارتشاء و احتکار و اختلاس میشنویم. همچنین میشنویم که درآمدها و اموال میلیاردی وجود دارد یا مثلاً در فلان رستوران یک وعده شام 360 هزار تومان است؛ اما نمیتوانیم پیوند روشنی میان این امور و وجود فقر پیدا کنیم؛ بنابراین وقتی از استاد حکیمی میشنویم که از قول معصوم میگوید «این اغنیا و ثروتمنداناند که امکانات زندگی فقرا و مستمندان را میدزدند»، پذیرش این سخن برایمان دشوار است. اصلاً اگر دزدی و غارت و چپاول صریحی در جامعه وجود میداشت، ممکن بود کسی در مقابل آن سکوت کند؟ و اگر از کسی دزدی و چپاولی صورت بگیرد و یا حقی از او ضایع شود، آیا ممکن است ساکت بنشیند و هیچ نگوید؟
همه این مسائل نشان میدهد که ما هنوز نتوانستهایم مسئله عدالت را در جامعه خود مطرح کنیم و این از اقتضائات جامعه جدید است که در آن مسئله عدالت اصلاً طرح نمیشود؛ اما حکیمی مسیری بهکلی متفاوت را میپیماید. او به تعبیر خود پنجاه سال است که میگوید: «اگر عدالت اجرا شود، همه مردم بینیاز میشوند.» (ان الناس یستغنون، اذا عُدل بینهم)؛ پس اگر فقر هست، عدالت اجرا نشده است و اگر عدالت اجرا نشده است، حکومت اسلامی تحقق پیدا نکرده است. به نظر حکیمی همین بیان، معنای عدالت را نیز مشخص میکند. عدالت، یعنی نبودن فقر. اگر جایی فقر وجود دارد، حتماً در آنجا ظلمی صورت گرفته است. حکیمی این حدیث را میآورد که «توانگران، دزدان امکانات فقرا هستند»؛ اما میداند که این دزدی، دزدی ابواب فقه نیست و نمیگوید که باید طبق این حدیث علیه توانگران در دادگاه اعلام جرم کرد و بر آنها حد سرقت جاری کرد، بلکه اینگونه ادامه میدهد: «و این چگونگی تأسفبار و ویرانگر، همان جنگ فقر و غناست؛ زیرا انسان، با دزدان حق خود و امکانات زندگی خود، همواره در حال جنگ است و باید باشد. انسان باید حق حیات و زندگی (امکانات خود) را از حقربایان و توانگران بگیرد».
فقر نشانه وجود ظلم است، چنانکه وجود ثروتهای هنگفت هم نشانه وجود ظلم است. حکیمی دو حدیث میآورد و به احادیث دیگری که در جلد سوم تا ششم الحیات آمده است، ارجاع میدهد که در آنها برای مال حلال حدودی معین شده است. این حدود ارقام مشخص و متفاوتی از دِرْهم است. او در ادامه میگوید: «البته، این مبلغها که در احادیث آمده است، تقریبی است و باید با اقتصاد زمان و شرایط مکان سنجیده شود، ولی در هر حال و با هر برداشت، ثروت زیاد و مال تکاثری را قطعاً و قطعاً نامشروع و غیرحلال معرفی میکند».
حکیمی حدیثی از پیامبر اکرم(ص) میآورد که «شَر أُمتی الأَغْنیاء: توانگران، اشرار امت من هستند» و در حدیثی دیگر، پیامبر از نشست و برخاست با توانگران منع میکنند. او میخواهد بگوید همانطور که وجود فقر در جامعه طبیعی نیست و حتماً دلیلی دارد، وجود تکاثر (زیادداری و زیادخواهی مال و ثروت و افتخار به آن) و اِتراف (مصرفهای پر ریخت و پاش و نامتعهدانه و شادخواری و قارونیگری و بیدردی و لاتعهدی در مصرف) نیز طبیعی نیست.
میتوان از حکیمی پرسید که اگر وجود ظلم را بپذیریم، چگونه باید با آن مقابله کنیم؟ او این حدیث را از پیامبر میآورد که: «خداوند روزی (و امکانات زندگی) فقیران و نیازمندان را در اموال اغنیا و توانگران قرار داده است؛ پس اگر آنان گرسنه یا برهنه (و بیامکانات) ماندند، گناهش به گردن اغنیا و توانگران است (که حقوق آنان را نداده و غصب کردهاند)».
ایشان در الحیات تأکید میکند که احادیث اقتصادی اسلام را نباید صرفاً اخلاقی فهمید. اینگونه نیست که زکات واجب تنها به زکات رسمی محدود شود، بلکه علاوه بر آن حقی در مال هر مسلمان وجود دارد که در روایات از آن به «زکات باطنی» تعبیر شده است. نکته مهم درباره این دو زکات این است که «در زکات رسمی، مبلغ پرداختی، در مورد چندگونه از مال و ثروت و محصول مطرح شده است، لیکن اهمیت زکات باطنی (غیررسمی) در این است که لزوم پرداخت، به وجود سائل و محروم و نیازمند در جامعه منوط شده است؛ یعنی چنانکه گفتیم، تا وقتی در جامعه، فقیری و نیازمندی دیده شود، باید از او رفع نیاز شود تا جامعه به تراز «جامعه قرآنی» برسد؛ یعنی جامعه منهای فقر».
نویسنده آیات و احادیث متعددی را درباره آنچه واجب است بیش از زکات پرداخت شود، میآورد. این وجوب تنها مربوط به پولدارها نیست. در جلد پنجم الحیات فصلی با عنوان «مواسات، اصلی بزرگ» آمده است. در این فصل «مواسات» که در روایات نشانه مؤمن راستین شمرده شده، چنین تعریف شده است: «دیگری را در مال خویش شریک قرار دادن تا آنجا که هرگونه خود از مال خویش استفاده و در آن تصرف میکند، دیگری نیز چنان باشد» و «فیض کاشانی گفته است: مواسات در میان برادران، عبارت از یاری کردن با جان و مال و جز اینهاست درباره هر چیزی که نیاز به یاری کردن داشته باشد». (الحیات، ج6، ص155 و 156)
این وظیفه هر مؤمنی است، نسبت به هر نیازی که برادر دینی وی داشته باشد. تا زمانی که این برادری اسلامی در جامعه تحقق نیافته است، عدالت تحقق نیافته است و اغنیا (به معنای وسیع لفظ) ظالم و غاصباند. شاید کسی از روی ظاهر احکام بگوید من مالی را از طریق مشروع کسب کردهام و اکنون مالک آن هستم، پس حق دارم آن را در هر راهی که خود میخواهم و خلاف شرع نباشد صرف کنم. به چنین کسی باید گفت که احکام اسلام یک نظام است و اگر در اسلام مالکیت محترم شمرده شده است، این مالکیت مطلق نیست. به عبارت دیگر، چنین است که اگر تو چیزی داشتی و مسلمانی به آن محتاج بود و تو به آن محتاج نبودی، تنها راه مشروع صرف کردن آن، رفع نیاز برادر دینی است. در روایت امیرالمؤمنین(ع) آمده است که توانگران تا حدی که فقیران با وسعت و به خوبی زندگی کنند (قدر الذی یسع الفقراءهم) مسئولاند: «خدا بر اغنیا واجب کرده است که زندگی فقیران و نیازمندان را به خوبی تأمین کنند. در این صورت اگر فقیران از زندگی افتادند یا رنج کار، آنها را از پا درآورد یا برهنه و بیسامان ماندند، سبب آن خودداری ثروتمندان از رساندن حق نیازمندان به آنان است و فکر نکنند که قِسِر در میروند، بلکه قطعاً خداوند در روز قیامت آنان را مؤاخذه خواهد کرد و به عذابی دردناک دچار خواهد ساخت».
نویسنده در پایان، به همان مسئلهای میپردازد که کتاب را با آن آغاز کرده بود: «در زمان طاغوت، از راه سخنرانی یا نوشتن مقاله و کتاب، میشد از اسلام سخن گفت و از تعالیم و احکام اسلام دفاع کرد»؛ چون حکومت به دست کسانی بود که به هیچوجه اهل دینداری و ادعای دینی نبودند؛ «اما امروزه که در عمل (اگرچه بهصورت ظاهر) قدرت در دست دینداران و مدعیان دینداری و عمل به احکام دین است و قاعدتاً باید قرآن کریم، قانون اساسی و ملاک بیگفتوگوی عملکردها، در جامعه و سیاست و حکومت و عدالت و معیشت باشد، دفاع لفظی و مقالهای و شعاری و خطابهای از دین، ارزشی چندان نمیتواند داشت». در این شرایط هر مسلمانی میداند که حفظ دین واجبتر از هر چیزی از جمله ملاحظات و مصلحتبینیهاست. «در این اوقات است که بنابر احادیث معتبر نیز به حکم عقل عملی دینی، باید دانشمندان اسلامشناس متعهد و جامعهگرا و انساندوست و عدالتطلب و خلقزیست و خلقاندیش و آفاقآفرین، به نوشتن کتابهایی متقن و مستند دست یازند و حقایق دین و تعالیم دین، از جمله ویژگیهای حکومتهای صالح و دینی را به مردم بشناسانند و «سبک زندگی اسلامی» را معرفی کنند تا دل دوست، مطمئن گردد و زبان دشمن بریده و شگرد نفوذی، بیاثر».
او در انتهای کتاب به همین بحث برمیگردد و به این حدیث پیامبر اشاره میکند که «هر زمان، در میان مسلمان، بدعتهایی ظهور کرد، واجب است عالم دینی، علم و اطلاعات دینی خود را، آشکارا به مردم برساند.» عالم در این روایت هر «حوزهدیده یا عربیخوانده»ای نیست، بلکه منظور «عالمی جامع است که ابعاد دین را بشناسد و با فرهنگ انسانی آشنا باشد، از زمان و مکان درکی ملموس داشته باشد و از انسان معاصر و جهان معاصر باخبر باشد.» او باید به تعبیر روایات «العالم بزمانه» باشد. چنین عالمی باید بدعتهای نظری و عملی را فریاد زند. حکیمی میگوید: کتاب «منهای فقر» برای عمل به دستور پیامبر اکرم(ص) در حدیث «نفی البدعة» نوشته شد.