گفت و گو با سیدامیرحسین قاضیزاده نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی
تعداد بازدید : 0
اصلاح نگرش مهمتر از اصلاح قانون
رفتارهای متضاد در خلاء راهبرد واحد
برخی معتقدند برای حل و فصل مسائل مهاجران افغان در ایران، نخست باید قوانین را تغییر داد. گمان میکردم دکتر سید امیرحسین قاضیزاده، نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی، نیز این مسئله را تأیید کند؛ اما دیدگاه او چنین نبود. دکتر قاضیزاده اعتقاد داشت برای حل مشکلات و معضلات موجود، پیش از تغییر قانون، به تغییر نگاهمان نسبت به موضوع مهاجران افغان نیاز داریم. به اعتقاد او، حتی بهترین قوانین هم نمیتوانند با چنین اجرایی، نتایج مطلوبی در پی داشتهباشند. با وجود اینکه محوریت گفتوگو با دکتر قاضیزاده، مباحث حقوقی و خلاءهای قانونی موجود در حوزه مسائل مهاجران بود، اما او ترجیح داد تا بیشتر درباره زمینههای ایجاد کننده این مشکلات و طرحهایی که میتوان برای از بین بردن این زمینهها و رسیدن به راهکاری مؤثر ارائه داد صحبت کند.
جایگاه افغانستان و اتباع افغان در استراتژی جمهوری اسلامی ایران کجاست؟ این جایگاه چه تهدیدها و چه فرصتهایی را برای ما ایجاد کردهاست؟
موضوع افغانستان و اتباع افغان از چند جهت برای ما اهمیت دارد. هم تهدید است و هم فرصت. اگر بخواهیم از فرصتها سخن بگوییم ابتدا باید به سوابق تاریخی میان خودمان و افغانستان توجه کنیم. ما و افغانها یک سابقه تاریخی دیرینه با هم داریم. اصولا در طول تاریخ، افغانستان جزئی از خاک ایران بوده و دست کم اتصال آن به خراسان بزرگ برای قرنها ادامه داشتهاست. به همین دلیل افغانستان و ایران از یک پیشینه تمدنی مشترک برخوردارند و تاریخ مشترک گستردهای دارند.
در واقع از دوران قاجار و به صورت خاص، دوره سلطنت ناصرالدین شاه است که افغانستان به نحوی از ایران جدا میشود. با این حال بر اساس عهدنامه «پاریس» تنها هرات از ایران جدا شد و در این عهدنامه صحبتی از جدایی افغانستان به میان نیامدهبود. مرز موجود میان افغانستان و ایران را انگلیسیها کشیدند. در افغانستان هیچگاه برای جدایی از ایران همهپرسی صورت نگرفت و مردم افغانستان ارتباط گسترده فرهنگی و دینی خود را با ایران حفظ کردند.
از این گذشته، افغانستان در یکی از راهبردیترین نقاط جهان قرار دارد و میتواند در عرصه تعاملات بینالمللی، فرصتهای مناسبی را برای ما رقم بزند. بازار افغانستان برای ما یک فرصت بسیار مهم در عرصه اقتصادی است. صادرات شش میلیارد دلاری ما به این کشور، در تحقق برنامههای پنجساله نقش مؤثری دارد. با این وجود ما با تهدیدهایی هم روبهرو هستیم که محور آنها افغانستان است. مشکل جدی کمبود آب در شرق کشور، قاچاق کالا و مواد مخدر، فعالیت و اشتغال یک و نیم میلیون افغان در کشور و تهدیدهای منطقهای و فرامنطقهای ناشی از حضور نیروهای بیگانه در افغانستان، در زمره این تهدیدها قرار دارند. هر ساله بیماریهای مختلفی از شرق کشور و با محوریت افغانستان به کشور ما وارد میشوند که مرتب برنامهریزیهای ما را در این حوزه ناکارآمد میکنند. ما در مرزمان با افغانستان، با حلقه گسترش تولید فقر و خشونت روبهرو هستیم. اینها همه تهدیدهایی است که توجه جدی ما به افغانستان و وضعیت اتباع این کشور را در مملکتمان توجیه میکند.
چگونه میتوانیم از فرصتهای موجود استفاده کنیم؟
برای اینکه ببینیم چگونه میتوان از فرصتهای موجود در افغانستان استفاده کرد، باید به تجربههایمان در مناطق دیگر توجه کنیم. زمانی رژیم صهیونیستی، ما را در پشت مرزهایمان تهدید میکرد؛ اما امروز اینگونه نیست. عمق استراتژیک ما در غرب، حالا پشت مرزهای فلسطین اشغالی قرار دارد. امروز ما در عراق، سوریه و لبنان حضور فعالی داریم. چگونه این موفقیت به وجود آمد؟ حضور معنوی جمهوری اسلامی و همدلی مردم این مناطق با ما، نقش مؤثری در این موفقیت داشت. اگر بخواهیم همین موفقیت را در شرق داشته باشیم و به دنبال افزایش حضور معنوی جمهوری اسلامی در شرق هستیم؛ باید سیاستمان را نسبت به مردم افغانستان و اتباع افغان تغییر دهیم. باید به جایی برسیم که منافع جمهوری اسلامی و مردم افغانستان به هم گره بخورد. مردم افغانستان باید تهدید منافع جمهوری اسلامی را، تهدید منافع خودشان بدانند. دروازه حرکت به سمت چنین هدفی، اتباع افغان حاضر در ایران هستند. این کار میتواند تهدیدها را به فرصت تبدیل کند.
برخی معتقدند اتباع افغان حاضر در ایران مهمانان ناخوانده هستند و طی سه دهه گذشته مشکلات فراوانی را برای ما ایجاد کردهاند، بنابراین باید هرچه سریعتر به آن سوی مرزها بازگردند. فکر میکنید این نگاه چقدر به واقعیت نزدیک است؟
آنها مهمان ناخوانده نیستند. وقتی ما درباره جمهوری اسلامی ایران، تفکر امالقرایی داریم، باید هزینهاش را هم بپردازیم. نمیتوانیم بگوییم ما امالقرای جهان اسلام هستیم؛ آن وقت به داد برادر مسلمانمان نرسیم. آموزههای اسلامی به ما میگوید هر جا عِرض مسلمانان به خطر بیفتد، وظیفه داریم به کمک و یاری آنها بشتابیم. حال اگر کشور مسلمان همسایه ما دچار مشکلاتی شود، وظیفه ما کاملاً واضح و مشخص است. ضمن اینکه من معتقدم اصلاً این مرز میان ما و افغانستان، مرز تحمیلی انگلیسیها است. آیا باید چنین مرزی را به عنوان مرز میان امت اسلامی بپذیریم؟
قطعاً خیر؛ اما مردم اینگونه فکر نمیکنند.
مشکل همینجاست. همین تضادهای درونی باعث شدهاست تا به جایی نرسیم. در ابتدا با تفکر حضرت امام(ره) سیاستگذاری میکنیم و به کمک آوارگان افغان و پناهندگان میرویم؛ بعد به بهانههای مختلف، مانند کمبودهایی که در کشور داریم، آنها را بیگانه فرض میکنیم و رفتارمان با این افراد مانند بیگانههاست. اول باید تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم و مشخص کنیم میخواهیم کدام طرف این ماجرا قرار بگیریم. قبلاً اشاره کردم که من مهاجران و اتباع افغان در ایران را دریچه ورود به افغانستان میدانم. خیلی از مردم ما، به خصوص در خراسان، با افغانها ریشههای نژادی مشترکی دارند. برخی از کسانی که امروز در همین مشهد زندگی میکنند و شناسنامه ایرانی دارند، اجدادشان در افغان بودهاند. منتها قبل از اینکه مرزی کشیدهشود، به ایران آمدهاند و ایرانی شدهاند. حتی برخورد ما با مهاجرانی که شصت سال قبل آمدهاند، متفاوت است. بسیاری از آنها امروز ایرانی هستند، اما کسانی که سه دهه قبل وارد ایران شدهاند، برای ما غریبهاند.
فکر میکنید علت شکل گرفتن چنین نگاهی در جامعه چیست؟
چون ما به مردم درست اطلاعرسانی نکردهایم. ضرورت توجه به مسائلی که گفتم در ذهن مردم نهادینه نشدهاست. مثلاً ما چندین سال تلاش کردیم تا فلج اطفال را در ایران نابود کنیم. جشنی هم برای ریشهکنی فلج اطفال برگزار شد؛ اما حقیقت این است که چنین ادعایی اشتباه است. تا زمانی که فلج اطفال را در پاکستان و افغانستان ریشهکن نکنیم، ریشهکنی فلج اطفال در ایران بیمعنیاست. آیا در جامعه ما چنین نگاهی به این مسئله وجود دارد؟ این موضوع درباره مسائل جزئی تا مسائل امنیتی عمده، صدق میکند. مردم ما باید بدانند که امروزه یک کشور بدون در نظر اشتراکات خود با همسایگانش و تعامل با آنها، نمیتواند اهداف منطقهای و فرامنطقهای خود را تأمین کند، حتی اگر تفکر امالقرایی هم نداشتهباشد.
یعنی شما اعتقاد دارید که برای حل معضل مهاجران افغان باید کار را از داخل افغانستان شروع کنیم؟
بله، همینطور است. با این حال باید به جمعیت مهاجران داخل کشور هم توجه کنیم. دریچه ما به افغانستان و حل معضلاتش، همین مهاجران افغان هستند. به اعتقاد من آنها میتوانند مبلغان خوبی برای جمهوری اسلامی ایران باشند.
فکر میکنید برنامه مدونی برای رسیدن به این هدف داشتهایم؟ آیا قوانینی که در این حوزه تدوین شدهاست، کافی هستند؟
متأسفانه، خیر. نه تنها برنامهای نداشتهایم بلکه رویکردمان، تضادهای فراوانی را در رفتارهای سازمانی به وجود آوردهاست. مشکل عمدهای که در این حوزه داریم، عدم هماهنگی است. چیزی که بنده و همکارانم به دنبال ایجاد آن هستیم، هماهنگی میان سازمانها و از بین بردن رفتارهای متضاد است. در مجلس هشتم برنامهای برای اصلاح قوانین آغاز شد که متأسفانه به جایی نرسید. با این حال عقیده من این است که با همین قوانین و مقررات موجود میتوان بسیاری از مشکلات را حل کرد. به شرط آنکه یک راهبرد واحد برای تمام رفتارهای سازمانی و تشکیلاتی کشور در این حوزه داشته باشیم. در حقیقت تمام امور مربوط به این حوزه از یک مرکز فرماندهی هدایت شود.
یعنی عدم هماهنگی، که آن را به عنوان مشکل اساسی در این حوزه معرفی کردید، به دلیل نقص اجرایی است؟
قطعاً در اجرا و مرکز تصمیمگیری مشکل داشتهایم. نگاه ما به مسئله مهاجران افغان، همیشه نگاهی امنیتی بودهاست. نتیجه این نوع برخورد، ایجاد شکاف عمیقِ بیاعتمادی میان ما و مهاجران افغان است. در مسائل اجتماعی و گاه امنیتی به وجود آمده، هر دو طرف نقش داشتهاند. ساختارهای معیوب ما در حاشیه شهرها و عدم کنترل مؤثر ما بر نحوه ورود، خروج و اقامت اتباع افغان، برای آنها، که به دلیل بیسامانی و فقدان امنیت و کار در کشورشان، به دنبال مفرّی میگشتند، فرصتی مناسب ایجاد کرد تا به طور غیرقانونی وارد ایران شوند و در کشور ما زندگی کنند. بنابراین اگر به دنبال مقصر هستیم، ابتدا باید خودمان را مؤاخذه کنیم.
همانطور که اشاره کردید، حضور اتباع افغان در ایران باعث بروز برخی مسائل و مشکلات اجتماعی شدهاست. یکی از مشکلات به وجود آمده، ازدواج زنان ایرانی با اتباع افغان است. فرزندان حاصل از این ازدواجهای شرعی و در عین حال غیرقانونی، در حال حاضر خواستار تابعیت سرزمین مادری خود هستند. با وجود تلاشهایی که در سالهای قبل انجام شدهاست، مانند تصویب ماده واحده سال 1385، به نظر میرسد مشکل این افراد همچنان به قوت خود باقی است. برای حل این معضل چه تدابیری اندیشیده شدهاست؟
ما در مجلس هشتم، با توجه به محدودیتهای قوانین تابعیت، که اخذ تابعیت ایرانی را عموماً از سمت پدر ممکن کردهاست،تصمیم گرفتیم برخی تغییرات را در قوانین موجود اعمال کنیم. بنده و خانم دکتر الهیان، نماینده محترم تهران، طرحی را ارائه دادیم مبنی بر اینکه اخذ تابعیت ایرانی تنها از طرف پدر نباشد. یعنی چنین افرادی، تا رسیدن به سن 18 سالگی، تابعیت ایرانی داشتهباشند و بعد از آن بر اساس قوانین موجود بیایند و درخواست تابعیت سرزمین مادریشان را ارائه بدهند.
یعنی به افراد کمتر از 18 سال نوعی تابعیت موقت داده شود؟
بله؛ با این حال، همین رویکرد و نگاهی که درباره آن صحبت کردم، مانع از رأی آوردن طرح در مجلس شد. برخی همکاران به بهانه بالا بودن نرخ بیکاری و ... به شدت با طرح مخالفت کردند. به خصوص نماینده وقت ایلام علیه این طرح سخنرانی مفصلی کرد و به این ترتیب طرح مذکور تصویب نشد.
تلاشی برای طرح دوباره آن در مجلس داشتید؟
تلاشهایی صورت گرفت، اما واقعیت آن است که مشکل اساسی ما در دستگاههای اجرایی است نه قوانین. همانطور که گفتم نگاه امنیتی دستگاههای اجرایی، کار این دسته از افراد را، که خواهان تابعیت سرزمین مادری هستند، پیچیده و مشکل جلوه میدهد وگرنه، قوانین کنونی ما اجازه اعطای تابعیت و اقامت به این دسته از افراد را دادهاست و با قوانین موجود میتوانند تابعیت ایرانی بگیرند. جو حاکم در میان کسانی که مادر ایرانی و پدر با تابعیت افغان دارند، مملو از سوءظن نسبت به سیستم است. سیستم تأکید دارد که این افراد بیایند و ابتدا بپذیرند که افغان هستند تا بعداً بتوانند تقاضای تابعیتشان را، پس از رسیدن به 18 سال، ارائه کنند؛ اما این افراد معتقدند که اگر بپذیرند افغان هستند، به سرعت از طرف سیستم طرد و اخراج میشوند و احتمال اینکه سیستم به آنها تابعیت ایرانی بدهد ضعیف است. همین نگاه است که وضعیت این افراد را، که قاعدتاً بر مبنای قانون میتوانند تقاضای تابعیت ایرانی داشته باشند، اینقدر پیچیده و دشوار کردهاست.
این تصور چقدر به واقعیت نزدیک است؟
این نوع نگاه، به هر حال ریشه در برخی واقعیتهای موجود دارد. نمیخواهم بگویم تماماً واقعی است؛ اما نگاه امنیتی و نوع برخورد دستگاههای ما با اتباع و مهاجران افغان به گونهای است که این افراد ترجیح میدهند بگویند ایرانی هستند و زیر بار پذیرش تابعیت افغان خودشان نروند. حتی حاضرند به خاطر این موضوع بسیاری از محرومیتهای اجتماعی را تحمل کنند.
برخی معتقدند به دلیل نرخ بالای بیکاری در کشور، فعالیت و کار اتباع افغانستان توجیهی ندارد. آیا با این مسئله موافق هستید؟
این حقیقت دارد که نرخ بیکاری در کشور ما بالاست و ما مشکل بیکاری داریم. با این حال برخی کارها وجود دارند که نیروی کار ایرانی حاضر به انجام آنها نیست. به عنوان نمونه در شهرداری تهران بخشی وجود دارد که برای انجام کارهای خدمات شهری، تنها از نیروی افغان استفاده میکنند، چون کارگران ایرانی حاضر به انجام آن نیستند و مسئول مربوطه میداند که کارش با کارگران ایرانی راه نمیافتد. بعضی از شرکتهای پیمانکاری در خارج شهرها برای انجام کارهایشان فقط از کارگران افغان استفاده میکنند. البته بخشی از این امر مربوط به ورود غیرقانونی و نداشتن مجوز کار است، که باعث ضایع شدن حقوق این کارگران هم میشود؛ اما چیزی از حقیقت ماجرا کم نمیکند.
موضوع دیگری که به نظر میرسد برای آن هیچ چارچوب مدوّن و مناسب قانونی نداریم، نوع برخورد ما با فرهیختگان افغان است. رویکرد ما در برخورد با متخصصان و فرهیختگان تبعه افغانستان، تفاوتی با سایر اتباع افغان ندارد. در حالی که بسیاری از کشورهای دنیا برای این دسته از افراد تسهیلات و امکانات ویژهای در نظر میگیرند و خواهان اقامت آنها در کشورشان، برای بهرهمندی از تخصص آنها هستند. آیا برای رفع این مشکل، ساز و کار قانونی وجود دارد؟
متأسفانه این موضوع حقیقت دارد. ما در نوع برخوردمان با اتباع افغان، هیچ طبقهبندی خاصی نداریم و این اصلاً خوب نیست. ما میان افغانهای فرهیخته و کارگران ساده تبعه افغانستان، فرقی نمیگذاریم. با این حال من معتقدم این مسئله ارتباطی به قانون ندارد، بلکه مسبب اصلی آن نوع و شیوه رفتار دستگاههای اجرایی ماست.
یعنی نوع برخورد با فرهیختگان تبعه افغانستان و ... که گاه برای اجازه اشتغال آنها، از عناوین شغلی ساده مانند چوپانی و کارگری استفاده میکنیم، ریشه در نوع رفتار دارد و قانون چیز دیگری میگوید؟ با این حال هر ساله وزارت کار، بر اساس وظایف قانونی محوله، لیست مشاغل مجاز را برای صدور مجوز اشتغال به ادارات کار استانها ارسال میکند. در این لیست اثری از توجه به نخبهها نیست.
قانون ما نمیگوید که بیایید و در مجوز اشتغال این افراد، مشاغلی مانند چوپانی و ... بزنید. قانون ما میگوید تبعه خارجی با یک سری شرایط میتواند اجازه اقامت و اشتغال داشته باشد، همین! تا دو دهه پیش بسیاری از پزشکانی که در ایران فعالیت میکردند اتباع افغانستان، پاکستان و یا هندوستان بودند. این پزشکان، که قاعدتاً جزو فرهیختگان و تحصیلکردهها بودند، با چه مجوزی فعالیت داشتند؟ با مجوز چوپانی؟! میبینید که این مسئله ارتباطی به قانونگذاری ندارد. قانون آن زمانِ ما با قانون کنونی تفاوتی ندارد. شما به تهیه لیست اشاره کردید. شخص یا اشخاصی که این لیست را تهیه میکنند، باید نگاهشان را تغییر بدهند. واقعیت آن است که نگاه ما، نگاهی راهبردی نیست. نگاهی مقطعی و محدود است. نگاه جلوی پاست! اینکه به دلیل کمبود شغل، بیاییم و از ورود فرهیختگان مطلقاً جلوگیری کنیم، اشتباه است. مشکل بیکاری و کمبود اشتغال در تمام کشورهای دنیا وجود دارد. با این حال مسئله نخبگان و فرهیختگان فرق میکند. به آنها اجازه ورود و اقامت میدهند. حتی برای این افراد دعوتنامه میفرستند، بورسیه میکنند تا از ظرفیت آنها استفاده کنند. به عنوان نمونه، آمریکا یکی از مهاجرپذیرترین کشورهای دنیاست. در برابر مهاجران هم روش بسیار خشنی دارد؛ اما این روش خشن و سختگیرانه در مورد پزشکان و متخصصان اعمال نمیشود. برخورد سخت آنها با اتباع مکزیکی است که از وسط سیمهای خاردار رد میشوند و قوانین را زیر پا میگذارند. این افراد را بازداشت میکنند و آنقدر در قرنطینه نگه میدارند تا فرد خودش داوطلب بازگشت شود. اجازه نمیدهند این افراد سه نسل در کشورشان زندگی کنند، بعد فرزند نسل سوم را اخراج کنند. نمیخواهم بگویم خلاء قانونی نداریم، ولی مشکل عمده ما در نوع برخوردها و روشهاست. نوع نگاه ماست که این شرایط را به وجود میآورد. باید نگاه حذفیمان را تغییر بدهیم و هوشمند برخورد کنیم. بنده و همکارانم به دنبال تحقق همین مسئله هستیم. همانطور که گفتم میخواهیم به یک راهبرد واحد برسیم و هماهنگی ایجاد کنیم. البته این کار بسیار سختی است. چون دستگاههای مختلفی در این حوزه فعالیت میکنند و تبعاً هماهنگ کردن آن خیلی مشکل است.
آیا بهتر نیست برای رفع این مسئله، قانون جامع مهاجرت تدوین شود تا بتوانیم، با اهرم قانون، هماهنگی لازم را برای تمرکز این موضوع در یک نهاد مشخص، ایجاد کنیم؟
قانون تنها مرزها را تعیین میکند. بایدها و نبایدها را مشخص میکند. این مجریِ قانون است که میتواند قانون را با احترام اجرا کند یا در اجرای آن روشهای سختگیرانه را اعمال نماید. بنابراین اشکال موجود در اجرا را نمیتوان با تغییر قانون حل کرد. باید نگاه را تغییر داد. رفتار مجریان ما یکپارچه و یک تکه است. وقتی آمار بزههای اجتماعی را بررسی میکنند و میبینند که رد پای اتباع افغان در همه آنها قابل مشاهده است، برخورد واحدی را برای روبهرو شدن با همه اتباع افغان در نظر میگیرند. مسلّم است که آدم خوب و بد همه جا وجود دارد. باید با اتباع زحمتکش و نخبه افغان با تکریم رفتار کرد و در مقابل باید با افرادی که دردسرساز هستند جدی و باصلابت برخورد نمود. با این حال ملاحظه میکنید که نگاه ما به تمام اتباع افغان به دلیل رفتار ناهنجار تعدادی از آنها، نگاه دردسر و تهدید است. با این روش حتی بهترین قوانین هم نمیتوانند مشکل را حل کنند.