بررسی افت و خیز طب سنتی در سیاستهای وزارت بهداشت
تعداد بازدید : 0
طب سنتی،فرزند ناتنی وزارت
نویسنده : عباس محمدی
طب سنتی از ایران تا یونان
طب سنتی ایران از حدود ده هزارسال پیش در زمینههای مختلف پیشگیری، درمان و جراحی در دنیا شناخته میشده است اما در یک مقطع تاریخی این دانش به یونان منتقل و حکمای یونانی همچون بقراط و جالینوس این طب را پرورش دادند. همزمان با ظهور اسلام و تأیید و تأکید پیامبر اسلام(ص) و اهلبیت(ع) به احیای علوم بهخصوص علوم فلسفه و طب، شاهد تلاش جدی دانشمندان مسلمان در ترجمه و انتقال این علوم بهصورت پیشرفته و ادغامشده به قلمرو حکومت اسلامی بودیم.
اولین مقابله غرب با پیشرفت شرقی
با تلاش حکمای مسلمان همچون ابنسینا، رازی و... این مکتب طبی بهطور گستردهای تکمیل و در اقصی نقاط تمدن اسلامی منتشر شد. همزمان با یکهتازی طب ایرانی در جهان، واکنشهای منفی و متعصبانه به این مهم شدت بیشتری گرفت.
در این میان پاراسلسوس پزشک و شیمی دان آلمانی جزء اولین افرادی بود که به مقابله با سیطره علوم شرقی در دنیای غرب برخاست و در یک اقدام نمادین کتاب قانون ابنسینا را آتش زد. وی و پیروانش صحبت از یک مکتب طبی دیگر بر مبنای اصول فلسفه غربی و شیمی میکردند.
تهاجم طب غربی و منع طب سنتی در دوره قاجار
بعد از گذشت سالها از این رویداد و تکمیل و پرورش مکتب طبی نوین، این نوبت غربیها بود تا مکتب طبی خود را برجهان اسلام سیطره دهند. در همین راستا تلاشهایی جهت ورود این مکتب طبی از ممالک غربی به ایران شد که در دوره صفوی به دلیل مخالفت حکومت و مردم عمده آنها به ناکامی انجامید اما با ظهور قاجاریه در ایران این تلاشها به اوج خود رسید.
کتاب «تاریخ طب در ایران» نوشته دکتر سیریل الگود پزشک سفارت انگلیس در دربار قاجار، حقایق تلخی را پیرامون نحوه سرکوب شدن طب سنتی برای ما نمایان میکند. بر اساس این کتاب، استعمار اولین بار بهوسیله مکتب طبی خود وارد این مملکت شد و حذف طب سنتی، بنا به اعتراف نویسنده و سایر مورخین و اطبای غربی، حرکتی خزنده بود که طی دهها سال تلاش و برنامهریزی بیوقفه حاصل شد، بدینصورت که ابتدا شاهان و شاهزادگان را متقاعد کردند، بعد راه آموزش طب سنتی را مسدود و درنهایت مردم را مجبور به روی آوردن به طب شیمیایی کردند.
سیریل الگود در کتاب خود میگوید: «مبارزه با طب سنتی از زمان شاهعباس صفوی که مقارن با ورود کمپانی هند شرقی به ایران بود، در دستور کار قرار گرفت، لیکن به علت مقاومت مردمی هیئتهایی که در زمان صفویه به ایران میآمدند توفیقی به دست نیاوردند.»
وی در ادامه فضای دوران قاجار را اینگونه ترسیم میکند: «ویژگی مهم دوران قاجار، انتقال طب ابنسینا به طب هاروی و پاستور بود. هیئتهای نمایندگی که در این زمان به ایران میآمدند، اغلب پزشک بودند و بهاینترتیب طب غربی بهملایمت و آهستگی در خاستگاه طب سنتی نفوذ کرد.»
وی آنگاه وضع قانون منع طبابت سنتی در ایران را بهعنوان آخرین میخ تابوت طب سنتی معرفی کرده و میگوید: «در سال 1911 میلادی وضع قانون طبابت بر اساس دیپلم و مدرک صورت گرفت که میگفت: هیچکس در هیچ نقطه از ایران حق اشتغال به هیچیک از فنون طبابت را ندارد، مگر اینکه از وزارت معارف اجازهنامه گرفته یا تصدیقنامه از ممالک خارجه داشته باشد.»
انقلاب اسلامی و امیدواری به احیای طب سنتی اما...
بدینصورت با ممنوعیت فعالیت حکمای طب سنتی شاهد فراموشی این طب در جامعه شدیم و فعالیت حکما صرفاً زیرزمینی و پنهانی شد. با ظهور انقلاب اسلامی، امیدها برای احیای طب سنتی افزایش یافت اما اوایل چنانکه باید در احیای این طب از سوی مسئولین تلاشی صورت نگرفت.
علتهای عدم احیا؛ از بیاطلاعی پزشکان مدرن تا ساختار درمان محور
همزمان با قدرتمند شدن و توسعه اختیارات وزارت بهداشت، با ترویج طب سنتی مخالفت شد چراکه مسئولین این نهاد همگی پزشک بوده و در نظام طب نوین رشد پیداکرده بودند و عمدتاً اطلاعی از طب سنتی نداشتند. از سوی دیگر ساختار فعلی وزارت بهداشت و ماهیت طب نوین به مریض شدن مردم بیشتر علاقه دارد تا سلامتی آنها. چراکه بقای این سیستم بر ارائه خدمات درمانی است و این مستلزم بیماری آنهاست نه سلامتی مردم. درصورتیکه رسالت اصلی طب سنتی حفظالصحه و پیشگیری از بیماریهاست.
تأسیس دانشگاه طب سنتی و تعیین صلاحیت خبرگان در دولت نهم و دهم
بااینحال از حدود 10 الی 15 سال قبل تلاشهایی جهت احیای دوباره این علم در کشور آغاز شد. این تلاشها که در ابتدا با سرکوب مواجه شد در ادامه با استقبال نسبی دولت قبل مواجه و دستوراتی در جهت نیل به این مهم ابلاغ شد. مصوبه تأسیس دانشگاه طب سنتی و ردهبندی و تعیین صلاحیت خبرگان بدون مدرک طب سنتی از مصادیق آن است.
بر اساس این مصوبه، خبرگان بدون مدرک دانشگاهی میتوانستند با نامنویسی در دانشگاه طب سنتی درجه و صلاحیت علمی خود را بسنجند و اگر به آموزش بیشتری نیاز داشتند به سهولت آن را ببینند. درنهایت با توجه به مهارت افراد به چند گروه شامل؛ خبرگان طب مکمل، خبرگان طب سنتی، حکیم، حکیم یار خبیر، حکیم یار، طبیب یار، دارویار خبیر، دارویار طبیعی، دارویار صناعی، عطار خبیر و عشاب تقسیم میشوند که توضیح وظایف و معلومات آنها در چهارچوب این نوشته نمیگنجد.
لغو مصوبات در دولت یازدهم
اما در این میان با تغییر دولت و روی کار آمدن وزیر بهداشت فعلی هردوی این مصوبات ملغی شد. در این حال با ابلاغ سیاستهای کلی سلامت توسط مقام معظم رهبری و توجه ویژه ایشان به احیای طب سنتی، مسئولین مجبور به حفظ ساختار دانشکدههای طب سنتی شدند اما مصوبه مربوط به خبرگان بدون مدرک طب سنتی را لغو کردند. همچنین بر اساس ابلاغیه اسحاق جهانگیری معاون اول رییسجمهور به دستگاههای اجرایی، مصوبه دولت دهم برای تأسیس دانشگاه طب سنتی ایرانی- اسلامی در کشور لغو شد.
این محدودیتها در مهد طب سنتی در حالی است که فعالیت اطبای این طب در خارج از مرزها بهشدت مورد استقبال دول و مردم این کشورها قرارگرفته است و خبرگان این حوزه بدون هیچ محدودیتی مشغول به فعالیت و آموزش این طب در کشورهای اروپایی میباشند. با اعمال سیاستهای وزارت بهداشت انحرافاتی در طب سنتی به وجود آمده که شامل موارد زیر است:
شیوه نامناسب تربیت پزشک طب سنتی
با توجه به گستردگی علم طب سنتی و ارتباط ذاتی آن با علومی همچون نجوم و فقه و اخلاق طبیعتاً زمان زیادی نیاز است تا یک طبیب کامل و حاذق پرورش یابد. این در حالی است که در دانشکدههای طب سنتی ظرف 4 سال از یک پزشک عمومی، یک پزشک متخصص طب سنتی تحویل میدهند. در ضمن برای ورود به این راه هم صرفاً باید پزشک بود و غیرپزشک حق تحصیل قانونی در طب سنتی را ندارد.
درآمد محوری جای زیرمیزی
محصول این نظام تربیتی پزشکان متخصصی هستند که به اسم طب سنتی در نقاط شهر به تأسیس مطب همت میگمارند و ویزیتها و پولهای کلانی از مردم اخذ میکنند، درست مثل همکیشان زیرمیزی بگیرشان در طب نوین، درصورتیکه در طب اصیل سنتی عنصر اخلاق یکی از ویژگیهای ممتاز طبیب بوده و جناب جرجانی خود استاد اخلاق بوده است. در کتاب خلاصه الحکمه عقیلی خراسانی 10 علم مقدمه ورود به طب سنتی دانسته که اخلاق جزء اولین علوم است. همچنین نحوه فعالیت حکمای طب سنتی بهگونهای بوده است که مریض را ویزیت کرده، دارو را به وی میدهند و به او میگویند اگر خوب شدی اینقدر پول بیاور.
سردرگمی مردم و بیانگیزگی حکمای طب سنتی
این وضع در ادامه موجب سردرگمی مردم، ناامیدی از طب سنتی و عزلت حکما و کسانی میشود که سالها عمر خود را در این حوزه صرف کردهاند و اکنون به جرم اینکه پزشک نیستند حق هیچ فعالیتی را ندارند و حتی در صورت اعتراض یا پیگیری امر دچار مسائل حقوقی میشوند و همان مجوزهای نیمبندشان هم لغو میشود.
تفکیک طب سنتی از ساختار آموزشی و خدماتی پزشکی نوین
در مورد مزایای طب سنتی سخن بسیار گفتهشده است اما در مورد مسائل مربوط به کاربردی شدن آن در زندگی مردم اقدامات مناسبی صورت نگرفته است. بنابر آنچه گفته شد، ادغام طب سنتی در سیستم پزشکی نوین که در وزارت بهداشت وجود دارد نهتنها مشکلی را حل نکرده بلکه روزبهروز از اعتبار این طب کاسته و زمینه ورود افراد سودجو به این حرفه مقدس را فراهم کرده است بهگونهای که ارزان بودن این طب که ویژگی ذاتی آن است در بوته فراموشی سپردهشده و مردم مجبورند برای یک ویزیت طب سنتی مبالغ کلانی را پرداخت کنند. با توجه به این که نمی توان طب سنتی را ذیل طب نوین تعریف کرد، پیشنهاد می شود مرکزی مستقل با مدیریت و هیئت امنایی خبرگان طب سنتی تاسیس شده تا ضمن ساماندهی به فعالان طب سنتی به جهت آموزشی و خدماتی، شرایطی را فراهم کنند که افراد غیر پزشک هم بتوانند در این زمینه تحصیل و به پژوهش بپردازند. نظارت و تنظیم گری بر این مرکز نیز بر عهده متولی نظام سلامت و همان وزارت بهداشت است. با این تفاوت که در این مدل وزارت بهداشت صرفا نظارت می کند و کار طب سنتی به خبرگان این حوزه سپرده شده است.در پایان لازم به ذکر است که طبیب خادم طبیعت در جهت حفظ سلامتی مردم است و این تعریف با سیستم درمان محور طب نوین و نظام سلامت فعلی همخوانی ندارد. پررنگ تر شدن نقش حوزههای علمیه که خاستگاه تاریخی و اصلی این مکتب طبی است، شاید بتواند به پرورش و کاربردی شدن آن در زندگی مردم کمک کند.