شهادت، فتح الفتوح خادم الشریعه
صادقی- تقویم تاریخ دفاع مقدس را که ورق می زنی به سوم خرداد ماه و عملیات غرورآفرین فتح خرمشهر می رسی. به روز «مقاومت، ایثار و پیروزی» رزمندگان اسلام که جانانه خونین شهر را از دست متجاوزان رهاندند. رزمندگانی که با ایمان سرشار و گوش به هدایت فرماندهان متواضع خود، جان را در طبق اخلاص گذاشتند و تا پای جان به دفاع پرداختند.
نمی شود از دفاع مقدس سخن گفت و از رشادت های دلاورمردان خراسان به ویژه، محمد مهدی خادم الشریعه اولین فرمانده تیپ 21 امام رضا(ع) حرف نزد، هم او که فاتح چزابه است و 17 بهمن سال 60 در حماسه ای بزرگ به یاری همرزمانش فرازی بلند در دفاع مقدس آفرید طوری که امام خمینی(ره) در پاسداشت این فداکاری فرزندان دلاور خود فرمودند: «این اعجاز به حول وقوه الهی در بازوان پرتوان رزمندگان به خصوص رزمندگان تیپ 21 امام رضا(ع) به فرماندهی این سردار (شهید خادم الشریعه) نمایان شد.»
خادم شریعت.....
محمدمهدی خادم الشریعه یکی از فرماندهان متواضع و آراسته به تقوا بود که خرداد ماه سال 1337 در سرخس پا به جهان گذاشت و در خانواده ای مذهبی پرورش یافت و در فعالیت های انقلابی حضور اثرگذار داشت. بعد از پیروزی نیز وقتی که تهاجم سازمان یافته و گسترده ارتش بعثی به مرزهای میهن اسلامی آغاز شد، هر کس دل در گرو امام وانقلاب و وطن داشت ، حضور در جبهه را تکلیف عینی خود می دانست . خادم الشریعه از قافله عقب نماند و به سوی جبهه شتافت. پس از چندی به عنوان فرمانده تیپ 21 امام رضا(ع) انتخاب شد.
سردارفاتح چزابه
مقاومت اعجازگونه و شگفت انگیز نیروهای تیپ 21 امام رضا(ع) در تنگه چزابه ، نبوغ نظامی و کارآیی عملیاتی و شایستگی های شهید خادم الشریعه را بیش از پیش به نمایش گذاشت . پس از این عملیات سخت و طاقت فرسا بخش عمده نیروهای تیپ به همراه فرماندهان خود برای تجدید قوا به مرخصی رفتند ولی محمدمهدی برای بازسازی مجدد ارکان تیپ و با درک شرایط حساس جبهه به مرخصی نیامد و همچنان به انجام وظیفه پرداخت . پس از بازسازی تیپ از یک فرصت کوتاه استفاده و برای آخرین بار با خانواده اش دیدار کرد...
اردیبهشت 61 فرا رسید. همه یگان های مستقر در جنوب ، خود را برای عملیاتی حساس و سرنوشت ساز آماده می کردند. مراحل عملیات بیت المقدس با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد. شهری که بوی خوش مقاومت آن بابوی گل های اردیبهشت در هم آمیخت و شاهدان شهید را از عطر بهشتی خودسرمست کرد.
سردار سرافراز چزابه ، آزاد سازی خرمشهر را آرزوی دیرینه خودمی دانست و در مراحل عملیاتی آزادسازی آن فعالانه شرکت و نیروهای تحت امر خود را به همین منظور آماده پذیرش مأموریت های جدید کرد. تجربه دفاع دلیرانه رزمندگان خراسانی در تیپ 21 امام رضا(ع) در تنگه چزابه سبب شد فرماندهان نظامی و طراحان عملیات بیت المقدس مأموریت پدافند بخشی ازمنطقه عمومی خرمشهر را به این یگان واگذار کنند.
شهادت فتح الفتوحی برای فاتح چزابه...
خرمشهرپس از دوره ای خونین ، خرمی خود را باز یافت و به آغوش وطن پیوست . آزادسازی خرمشهر، اگرچه برای ایران اسلامی فتح بزرگی بود، اما برای محمدمهدی فتح الفتوح بود، چرا که سپیده دم 31 اردیبهشت 1361 و در گرماگرم پیشروی رزمندگان اسلام برای برداشتن آخرین گام ها برای ورود به خرمشهر، سردار دلاور خراسانی، زمانی که همراه تعدادی از فرماندهان برای بازدید از گردان های مستقر در خطوط مقدم به ایستگاه حسینیه رفته بود، پیش از آزادی خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و بدین گونه، آسمان شهادت به ستاره درخشان دیگری از خطه مردخیز خراسان مزین شد...
آخرین دیدار
«مهین خادم الشریعه» خواهر بزرگ تر شهید محمد مهدی خادم الشریعه است . او که این روزها ۳2 سالی می شود جای خالی برادر را در خانه احساس می کند هنوز هم یادش هست آخرین باری را که محمد مهدی رفت: «آخرین باری که به مشهد آمده بود، با همیشه خیلی فرق داشت گویی شهادت به او الهام شده بود. از رفتارش پیدا بود که از آینده باخبر است. همه وسایل اتاقش را یادداشت و آن چه را متعلق به سپاه بود با برچسب مخصوص مشخص کرد حتی لباس هایی را که از سپاه گرفته بود در کیسه ای گذاشت و سفارش کرد همه آن ها را به سپاه برگردانیم.»
صادق خادم الشریعه، پدر شهید هم می گوید:
مادر محمدمهدى هنگام وداع و در یكى از اعزامهاى او به منطقه گفت: «محمد مهدى دیگر بس است، به جبهه نرو من دیگر تحمل دوری ات را ندارم.» محمد مهدى گفت: «باشد، من به جبهه نمى روم. ولى مادر جان آیا شما در روز قیامت پاسخگوى حضرت زهرا(س) خواهید بود؟» مادرش هم در مقابل این سوال جوابى نداشت و سرش را پایین انداخت.سید غلامرضا امینی یزدی از همرزمان شهید هم در خاطره ای از اقامه نماز جماعت درخاک عراق می گوید:قرار بود عملیات شناسایى انجام شود. محمدمهدى دنبال من آمد و گفت :« قرار است با میرزائى برای شناسایى به داخل خاك عراق برویم. آمادگى ام را اعلام كردم و همگى لباس عراقى پوشیدیم.» محمدمهدى با زبان عربى آشنایی داشت. بالاخره به داخل خاك عراق رفتیم. با گذشت زمان و موقع نماز همچنان كه در حال عكس بردارى و شناسایى منطقه بودیم مرا صدا کرد و گفت: « مگر صداى اذان را نمى شنوى؟ » گفتم: « چرا ، وقت اذان است» گویى او صداى اذان را از درون خود مى شنید. براى گرفتن وضو آب در دسترس نبود، به ناچار مقدارى آب در حد ۲ لیوان آب از رادیاتور خودرو خالى كردیم. من که وضو مى گرفتم متوجه شدم شهید میرزایى آب ریخته شده از دست مرا گرفته بود و وضو مى کرد. بعد از وضو نماز جماعت را در آن منطقه پر خطر اقامه کردیم.
عکس نوشت
تعداد بازدید : 0
این ها در آسمان شناخته شده ترند
تا در زمین
نویسنده : شاهد
هویت های شناسنامه ای «مجهول» بود، تا شهید «گمنام» بماند و الا انسان وقتی به شرف شهادت می رسد، تازه «معلوم» می شود و عیار ایمانش سرمه ای می شود که به فصل شهود چشم ها را بینا می کند...آری، آن روزها، مردانی، از «نام» گذشته، بی توقع «نان» آمدند تا «نام» ایران سرفراز و «نان» در سفره هموطنان ما گرم بماند.
آمدند تا دشمن «بدنام» نتواند، لقمه های نان از گلوی کودکان این دیار به در آورد، آمدند، تا کوچه های خرمشهر را، خاک خرمشهر را، ذره به ذره به خون پاس دارند، آمدند، بی آن که کسی آنان را بشناسد، مثل یک پهلوان جنگیدند، «مجهول» ماندند تا «معلوم» کنند، اگر خدا را باور کنیم، اگر از «خویش» بگذریم، اگر از جامه نام و نشان، بیرون آییم، آن وقت در نام جاودانه شهید به «نامیرایی» خواهیم رسید و بر جهان «معلوم» خواهیم کرد، «مجهولات» معرفتی را... این عکس، به ظاهر قطعه ای از یک قبرستان است با تعدادی شهید مجهول اما به حقیقت، قطعه ای از بهشت است، با تعدادی نامه داران جاودانه که پرچم عزت و سرفرازی تاریخ اند. شعبه ای است از کربلا و قتلگاه و مردانی که خود را با سیدالشهدا تعریف کردند، بی نام آمدند، بی نام جنگیدند و در نام حسین و کربلا، «جاودان نام» شدند. شهید شدند و شاهد ماندند.