وحدت از نیت تا عمل
تعداد بازدید : 0
معروف فراموششده
نویسنده : مصطفی سخنگو
نگاهی دوباره به وحدت
آنچه جبهه باطل بهخوبی آن را در طول تاریخ درک کرده، نفوذ از طریق ایجاد تکثر و تضاد در بافتهای فرهنگی و مذهبی موجود در جبهه حق و از بین بردن وحدت است که در سیاست (تفرقه بینداز و حکومت کن) اجرایی میشود، هرچند شواهد تاریخی این مرزوبوم سخن از وحدت حداکثری اقوام داشته است اما در دهه اخیر با ظهور تفکراتی انحرافی و بسط آنها در جامعه و منطقه سعی در ایجاد آشفتگی و تضاد فرهنگی و مذهبی بین اقوام را داشته و دارند.
بنابراین باید رسالت روشنگری و ضرورت جاری شدن ظهورات وحدت در تمام حیات فردی و اجتماعی را تبیین کرد اما به اضطرار نگاهی دوباره به وحدت ریشه در نابسامانی چگونگی اجرای وحدت در کشور دارد، این آشفتگی را در سه سطح عموم مردم، نخبگان و مسئولین میتوان بررسی نمود.
پیش از هر سخنی باید پرسید وحدت چیست و آیا در سه سطح عموم مردم، نخبگان و مسئولین معنای مشترکی از وحدت و شاخصههای آن فهم میشود؟ آیا وحدت معروف دینی است و ریشه در هویت دینی و اسلامی دارد یا خیر؟ آیا قومیتگرایی بافرهنگ دینی سازگار است؟ الزامات پایبندی به وحدت چیست؟ در موضوع وحدت هر آنچه از سطح به عمق برویم، سوالات دقیقتر و با جزئیات بیشتری میتوان بیان نمود که مجال بیشتری را میطلبد و در این نوشتار تنها به سطح عموم مردم پرداخته خواهد شد.
ذهنیت مردم درباره وحدت
معمولاً در اندیشه عموم مردم وقتی از وحدت سوال میشود، در جواب از احترام به عقاید یکدیگر و اتحاد در مقابل دشمن سخن گفته میشود که بیشک جواب غلطی نیست اما این درک بسیط و کلی از وحدت اگر بهتفصیل نرسد، در مصادیق وحدت، زمان فتنه که حق و باطل خلط میشود و در یککلام چگونگی اجرای وحدت در حیات فردی و جمعی دچار گنگی و سردرگمی میشود.
برای مثال اگر جبهه باطل در لباس یک قوم و باانگیزههای مذهبی سیاسی به دنبال ایجاد رعب و وحشت و ترور است، چگونه باید شور و احساس دینی قوم مورد هجوم، کنترل شود؟ آیا مدیریت گرایشها و احساسات دینیمذهبی جز با عقلانیت و معرفت ممکن است؟ شاید بیان شود که احساس و شور دینی ریشه در معرفت دارد و احساس منقطع از معرفت نیست البته این سخن بهصورت کلی در مورد شور و احساس دینی قابل رد نیست اما سخن از مدیریت شور و احساس دینی در هنگام عملیاتی شدن طرحهای تفرقهانگیز جبهه باطل است.
شرط وحدت؛مشخص بودن هدف
وحدت بهصورت ذاتی همیشه امری نیکو نیست بلکه از نظرگاه اسلام باید موضوع و هدف وحدت مشخص شود تا بتوان گفت آیا وحدت در آن موضوع درست است یا خیر؟ لذا وحدت میان ادیان توحیدی و غیرتوحیدی بیمعنا است و لازمه آن جمع شرک و توحید است اما وحدت در اسلام و میان اهل تشیع و تسنن با موضوع عبودیت و تشکیل امت واحده اسلامی و با قصد قربت الهی امری معروف و حق است که شواهد این سخن در متون دینی بسیار است.
وحدت مصداق امر به معروف
اگر پرسیده شود چگونه میتوان وحدت را بهعنوان یکی از مصادیق معروف دینی اثبات نمود؟ ابتدا باید معروف را تعریف کرد و آنگاه به منابع شناخت مصادیق معروف و منکر از نظرگاه دین پرداخت.
معروف در لغت از ریشه عرف میآید و به معنای شناختهشده است و در اصطلاح به هر کاری که حُسنش از طریق عقل یا شرع شناخته شود، اطلاق میشود؛ اگرچه فراتر از بایدها و معروفهای فقهی، ارزشهای اخلاقی نیز معروف میباشند.
از طرفی دیگر منابع شناخت معروف میتوانند عقل، سیره عقلا، عرف، قانون، فطرت و شریعت باشند اما منهای شریعت، هرکدام از این منابع نمیتوانند فینفسه منبع مستقلی برای شناخت معروف باشند و تنها با قیدهایی در بعضی از مواقع میتوانند مستقلاً منبع شناخت باشند که مجال تفصیل این قیود در این نوشتار نیست.
امر به معروف وحدت از نگاه فقه، عقل و اخلاق
حال آیا میتوان وحدت بین اهل تشیع و تسنن را بهعنوان یک معروف دینی اثبات نمود؟ در پاسخ به این پرسش چه از منظر فقه و شریعت بنگریم و چه از منظر عقل و اخلاق، به اثبات معروفیت وحدت در اسلام میرسیم. وقتی از منظر فقه مینگریم به فتوای صریح یا ضمنی بسیاری مراجع تقلید وحدت امری معروف است و نهتنها به لحاظ اخلاقی بلکه برای مقلِّد آن مرجع، حفظ وحدت تکلیف دینی است. برای مثال اگر امام خامنهای فتوا دادهاند که «هر عملی که وسیله سوءاستفاده دشمنان اسلام یا موجب تفرقه بین مسلمین شود، ممنوع و حرام است»، دلالت بر این دارد که از منظر استفتاء ایشان از فقه و شریعت، وحدت امری معروف است، زیرا چنین حکمی فرع بر آن است که وحدت امری معروف محسوب شود و الا چنین استفتائی ممکن نبود.
همچنین به لحاظ عقلی میتوان دلایل زیادی ازجمله حفظ جامعه، اجرای قانون، جلوگیری از تفرقه و غیره را برای اثبات معروف بودن وحدت ذکر نمود که تأییدات شریعت را نیز میتواند داشته باشد، از منظر اخلاق نیز وقتی به سیره عملی اهلبیت (ع) در نسبت با اهل سنت مینگریم، جز وحدت قلبی چیزی دیگر یافت نمیکنیم؛ چنانکه تأکیدات زیادی بر معاشرت نیکو و مدارا با سایر مسلمانان در عقایدشان داشتهاند و انجام هرگونه حرکات و رفتارهایی که برهم زننده وحدت اسلامی بوده است را نهی میکردند.
رنج سیاست زدگی در وحدت
پس اگر وحدت در میان مسلمانان امری معروف است تا چه میزان بهعنوان یکی از موضوعات امربهمعروف در اذهان مردم جایگاه دارد؟ آیا تاکنون از زاویه یک معروف دینی به وحدت نگریسته شده است؟ پاسخ این سوالات چندان خوشایند نیست، چنانکه وحدت بیش از آنکه در اذهان مردم معروف دینی باشد، از سیاستزدگی رنج میبرد.
از نظرگاه اسلام امتداد وجودی انسان و شریعت در ساحت فردی زندگی خلاصه نمیشود تا تکتک مردم جامعه نسبت به آنچه در اجتماع و تاریخ میگذرد، بیتفاوت باشند بلکه امتداد انسان و تأثیر وجودی وی اجتماع و تاریخ را در برمیگیرد.
این نگاه به انسان که از ظاهر و باطن متون دینی قابل استنباط است، هرگز از انسان دینی بیتوجهی به هم نوع، اجتماع، طبیعت و تاریخ را نمیپذیرد، رسالت اجتماعی انسان در کلیت خویش در قالب امربهمعروف و نهی از منکر قابلطرح است و امربهمعروف و نهی از منکر دو بخش از اسلام است.
لازمه عمل به معروف وحدت
حال اگر وحدت یک معروف است، لازمه عمل به آن آگاهی و ایمان به شاخصههای وحدت از نیت تا عمل است. امربهمعروف و نهی از منکر تنها در دستور نظری نیست، بلکه اگر هدف از آن رشد جمعی و اجتماعی جامعه هست، میتواند بهصورت عملی و غیرمستقیم صورت بگیرد.
این سخن در تربیت دینی از اهمیت بالایی برخوردار است که میگویند مردم را بهغیراز زبان خود و در عملْ بهسوی حق فرابخوانید. این نگاه عمیق به امربهمعروف و نهی از منکر سخن از تلبُّس وجودی به معروف قبل از امر آن به غیر دارد و اینگونه از نفاق فردی و اجتماعی نیز جلوگیری میکند.
خطر نفاق
اگر کسی در ظاهر دعوت به وحدت کند و در باطن و عمل چه خودآگاه یا ناخودآگاه برخلاف آن عمل کند، جز بسط نفاق در جامعه نتیجهای نخواهد داد و نفاق بهمراتب پیچیدهتر از کفر است، زیرا در نسبت با کفر مرزهای حق و باطل روشن است اما در نسبت با نفاق مرزهای حق و باطل روشن نیست.
نکته دیگری که با پذیرفتن وحدت بهعنوان معروف دینی قابلبیان است، عدم نگاه حزبی و سیاسی به وحدت است؛ وقتی وحدت معروف دینی است، حجیت آن دین است نه سیاست که لرزان و غیرثابت است، پس مردم بینگاه به سیاست، باید متخلق به وحدت و مُبلِّغ آن باشند. همچنین وقتی وحدت معروف دینی است دیگر مسئله و موضوعی مخصوص جغرافیایی خاص نیست، بلکه اگر منطقهای حتی دارای تکثر مذهبی نباشد و تماماً اهل تشیع یا تسنن باشند، باید خودآگاه وحدت را حفظ کنند؛ زیرا وحدت معروفی دینی است و به اقتضائات ناپایدار از معروف بودن خویش ساقط نمیشود.
میرزای شیرازی و
وحدت مسلمین
نویسنده : حجتالاسلام سید علی موسوی
در معمول جوامع روایی شیعه باب یا ابوابی روایتی درباره نحوه تعامل با غیرشیعیان وجود دارد، بااینکه این دسته از روایات ازنظر سندی و مصدری عمدتاً معتبر و ازنظر حوزه محتوایی بسیار گسترده و در زمینههای مختلف از حوزه سیاست خارجی تا سیاست و مدیریت جریانهای مختلف داخلی، تعامل با اهل سنت تا تعامل با مشرکین و کفار و تحلیل احکام شرعی فقهی تا تحلیل شیوه القاء روایات توسط اهلبیت قابل بهرهبرداری است؛ درعینحال میتوان این دسته از روایات را در زمره روایات مهجور در مجامع روایی دانست که هرکدام بهجای خود قابلبیان است.
در این مجال خاطراتی از استاد خویش آیتالله شبیری درباره میرزای شیرازی نقل میکنم که چگونه از این شیوه مداراتی جهت وحدت مسلمانان استفاده میکرد. سید محمدحسن حسینی شیرازی مشهور به «میرزای شیرازی» و میرزای مجدد، مرجع تقلید شیعه ایرانی (مرجعیت عام شیعیان در سال ۱۲۴۳) و صاحب حکم تحریم تنباکو بود. تقیه مداراتی، گمشده حیات امروزی ما
روایات تقیه عمدتاً در حوزه تعامل جامعه شیعی با جامعه اهل سنت بیان گردیدهاند که عمدتاً در حوزه رفتاری است، تقیه مداراتی حسن معاشرت، مدارا و جلب مودت اهل سنت هست.
در این نحو خوف از جان و مال وجود ندارد لذا مقید به حالتی خاص نیست بلکه همیشه و در هر حالی نهتنها جایز بلکه حتی دارای رجحان و استحباب است.
وهابیت تکفیری به دنبال آن است که شیعه را فرقهای خارج از مذاهب مسلمین نشان دهد، دشمنان اسلام و تشیع در میان اهل سنت اینگونه تبلیغ میکنند که مگر شیعیان نماز هم میخوانند؟! اینها قرآنی غیرقرآن مسلمین دارند و تنها راه خنثیسازی این تبلیغات حضور در جمعهای اهل سنت است.
انتقال مرکزیت حوزه شیعی از کربلا به سامرا
حدود نه یا 01 سال پیش محضر آیتالله شبیری درس خارج فقه تلمذ میکردم، چندبار به مناسبت بحث وحدت با اهل سنت را مطرح نمودم و ایشان نکاتی بسیار ارزشمند بیان فرمودند.
یکبار ماجراهایی از میرزای شیرازی نقل فرمودند، این ماجراها مربوط میشد به دوران انتقال مرکزیت حوزه علمیه شیعی از شهر کربلا به پایگاه اصلی اهل سنت و محل نفوذ ناصبیها یعنی شهر سامرا. ایشان نقل میکردند که یکی از فضلا میگفت: «ما از ترس جانمان مدتی در زیرزمین خانهمان در سامرا حبس بودیم. فضا اینقدر مملو از ترس و وحشت بود اما میرزا با نگاه دوراندیشانه، عمیق و تیزبینانهای که داشت تصمیمش را برای انتقال مرکزیت حوزه علمیه شیعی به شهر سامرا گرفته بود، البته حرکت عمیق ایشان دنبال نشد و بعدها نیز کسی به پختگی و هوشمندی میرزا پیدا نشد.» هنگام بیان این جملات حضرت آیتا... شبیری، از طرفی دلیل عدم ورود میرزا در طرح سید جمال، باوجود صمیمیت میان این دو شخصیت عظیم را متوجه شدم، کار میرزا واقعاً زیرساختی تر به نظرم جلوه کرد؛ در دل حسرت میخوردم، ایکاش میرزای شیرازی درحرکت عظیم خود، در ایجاد وفاق، همزیستی، یگانگی و اتحاد جامعه شیعی و سنی موفق بیرون میآمد و امروز جامعه شیعی عزتمندتر و در افقی گستردهتر، امت محمد (ص) را راهبری میکرد.
پاسخ میرزا به انگلیسیها؛ اهل سنت فرزندان مناند
چند بار از طرف انگلیسیها فرستادند سراغ میرزا برای همکاری با قشون انگلیس و سوءاستفاده از اختلافات میان میرزا با اهل سنت اما میرزا آنها را راه نمیداد، حتی چند بار تهدید کردند که اگر همکاری نکنید جان شیعه عراق در امان نیست، یکبار که به اصرار محضر میرزا رسیدند، میرزا فرمودند: «اینها (اهل سنت) فرزندان مناند، اگر اختلافاتی هم هست در درون خانواده من است و به شما هیچ ربطی ندارد. شما اینجا چه میکنید؟»
روشهای ساده میرزا برای جلب اعتماد اهل سنت
شب در سامرا بحث بود که آیا امشب شب اول ماه شوال است یا خیر؟ فردا صبح طلاب خدمت میرزا آمدند. میرزا پرسید شما ماه را دیدهاید؟ گفتند نه. میرزا پرسید از میان شیعیان چه طور کسی ماه را دیده است؟ گفتند خیر. ایشان گفت از میان اهل سنت چه طور؟ گفتند بله، کسانی هستند که ادعا میکنند ماه را دیدهاند. میرزا گفت پس بفرستید سراغشان بیایند اینجا شهادت دهند، طلاب تعجب کردند چون طبق فتوای علمای شیعه و حتی خود میرزا، در شهادت عدالت شرط است و اولین شرط عدالت، اعتقاد به مذهب تشیع اثنی عشری است، طلاب اعتراض کردند. میرزا گفت: گفتم بروید اگر کسی از اهل سنت ماه را دیده است بیاوریدش اینجا. آنها نیز به علت ابهت و سلطه بلامنازع میرزا اطاعت کردند اما در دل چندان راضی نبودند.
چند نفر از بزرگان اهل سنت که ماه را دیده بودند، آمدند. میرزا گفت این آقایان (اشاره به شاگردان) ماه را ندیدهاند، از میان شیعیان نیز کسی ماه را ندیده است آیا شما ماه را دیدهاید. گفتند بله. میرزا گفت پس امروز را عید اعلام کنید. این آقایان اهل سنت بهشدت متعجب شدند و با سرور از خانه میرزا بیرون آمدند. بعد بیرون رفتن اهل سنت، آقایان طلبهها به اعتراض به سمت میرزا آمدند. میرزا در خلوت به ایشان گفت: من خودم دیشب روی پله خانه ایستاده بودم که هلال ماه را رؤیت کردم اما برای جلب اعتماد اهل سنت آن را پنهان نمودم.