مهدی لاروئی، کارگردان مستند «قائدالحشد»، روایتهای دست اولی از زندگانی شهید ابومهدی و شهید سلیمانی برایمان گفته است
تعداد بازدید : 17
گفتم برایم فرش بفرست 4ماه تاخیر شد!
نویسنده : میرزارضا توکلی
خیلی از ما ایرانیان نام شهید «ابومهدی المهندس» پس از شهادت او در کنار شهید حاج قاسم سلیمانی به گوشمان خورده و زندگانی و نقش مهم او در پیشبرد خط مقاومت درعراق هنوز هم برای بسیاری از ما مجهول و ناشناخته است. در این بین گفتوگویی انجام دادیم با مهدی لاروئی کارگردان مستند «قائدالحشد»، مستندی که برای شهید ابومهدی تهیه شده و بناست که همزمان با سالگرد شهادت شهید سلیمانی پخش شود. او روایتهای ناب و ناشنیدهای از زندگانی شهید ابومهدی و شهید سلیمانی را برایمان باز گو کرده است که میخوانید:
افرادی که با آنها مصاحبه کردیم به ما گفتند وقتی داعش به عراق حمله کرد، نوری المالکی با ابومهدی تماس گرفت و به او گفت داعش به عراق حمله کرده و درحال پیشروی است و شما از طرف ایرانی استمداد کنید که برای مقابله با داعش چه کنیم. سپس ابومهدی فرماندهان سابق لشکر بدر را درخانه خود جمع میکند که ببیند برای مقابله با داعش چه برنامهای بریزند و جالب آن که فرماندهان وقتی وارد خانه ابومهدی میشوند میبینند شهید سلیمانی نیز در خانه ابومهدی است. اینها همه قبل از آن فتوای تاریخی مرجعیت عراق که برای مقابله با داعش صادر شد، اتفاق افتاد.
شهید ابومهدی پیوسته کار میکرد و اصلا خواب نداشت. در مصاحبهای یکی از رزمندگان عراقی میگفت که در یکی از محورهای عملیات، آخر شب برای رزمندگان شام آوردند و بعد از آن برای ابومهدی شام جداگانهای آوردند. اولین چیزی که ابومهدی سوال کرد این بود که آیا دیگر رزمندگان شام دارند یا نه ؟ که به او گفتیم بله شام برای آنها تدارک دیده شده است. بعد ابومهدی حاضر نشد که در اتاق فرماندهی شام بخورد و رفت در خط مقدم آن محور و درکنار رزمندگان شامش را خورد و نکته جالب آن جاست که ابومهدی هم از غذای آنها میخورد و هم از غذای خودش به آنها میداد که دراین بین رزمندهای با گریه گفت وا... رفتاری که تو با من داری پدرم بامن نداشت.
شیخ ثانی المسعودی یکی از مسئولان عراق در جریان تهیه مستند؛ روایت جالبی از دیدار خود با حاج قاسم برای ما تعریف کرد. او میگویدکه حاج قاسم به خانه من در عراق آمد و وقتی دید که خانه من فرش ندارد به من گفت که ما درایران فرشهای خوبی داریم آیا میخواهی یکی از آنها را برایت تهیه کنم؟ که من به حاج قاسم گفتم بله میخواهم. گذشت و گذشت و حاج قاسم پس از 4 ماه برای من فرش فرستاد. من خیلی تعجب کردم که چرا این قدر طول کشید. وقتی که از شهید سلیمانی سوال کردم او به من گفت پول هایم را ذره ذره جمع کردم و در نهایت توانستم برای تو فرش بخرم. من که فکر میکردم فرمانده سپاه قدس و مقام ارشد نظامی ایران حقوق قابل توجهی داشته و نیازی به پسانداز برای خرید یک فرش نداشته باشد از او سوال کردم که حقوق شما چقدر است و وقتی به من گفت دیدم حقوقی که حاج قاسم دریافت میکند معادل یک کارمند ساده عراقی است.
شیخ ثانی روایت دیگری هم از آخرین سفر شهید سلیمانی به عراق دارد. او میگوید وقتی حاج قاسم به زیارت امام حسین (ع) آمد از من خواست که روضهای بخوانم و وقتی برای او روضه خواندم حال عجیبی داشت و خیلی گریه کرد. بعد از این که روضه تمام شد حاج قاسم به من رو کرد و با این تعبیر به من گفت که من دوست دارم در این جا که سرزمین امام حسین(ع) است شهید شوم و اتفاقا همین طور هم شد و حاج قاسم در سفر بعدی خود در فرودگاه بغداد و درخاک عراق به شهادت رسید.