لبخندی که پهلوان تختی به کودکان هدیه داد
وقتی ساعت 9 صبح، رادیو خبر زلزله شهر بوئین زهرا را به شنوندگانش داد، پهلوان هیوا همراه تعدادی از دوستانش توی دکان نشسته بود. همه ساکت مانده بودند و چهرههایشان غرق در غم بود. پهلوان هیوا کمی فکر کرد و بعد از روی چهارپایه بلند شد و بیرون رفت. دوستانش هم به دنبالش راه افتادند و متوجه شدند او مستقیم به در خانه پهلوان تختی رفت. پهلوان تختی با خوشرویی به استقبال پهلوان هیوا آمد. پهلوان تختی قهرمان کُشتی جهان بود، همه مردم او را میشناختند و دوستش داشتند. بعد از سلام و احوال پرسی و صحبت درباره زلزله دیشب، پهلوان تختی و پهلوان هیوا دست روی شانه هم گذاشتند و با گفتن یک یاعلی راه افتادند. وقتی به خیابان اصلی رسیدند، به مردم گفتند که دیشب در شهر بوئین زهرا زلزله آمده و آنها میخواهند برای مردم مجروح و آواره کمک جمعآوری کنند. آنروز پهلوان تختی با سلام و صلوات توی خیابانهای شهر راه افتاد و مردم که به او اعتماد داشتند، هر چه در توان داشتند کمک کردند. مادری چادرش را اهدا کرد. مرد فقیری تنها کتی را که تنش بود بخشید. بعضی هم پتو و غذا آوردند. وقتی غروب شد، پهلوان و دوستانش چند ماشین کمک مردمی برای زلزلهزدهها جمع کرده بودند. آقاتختی وقتی همراهی مردم را دید بالای وانت رفت و گفت: «شما امروز به همهی دنیا ثابت کردین قهرمان واقعی شمایین. افتخار من نوکری شما مردمه». چند روز بعد، پهلوان تختی خودش کمکها و هدایای مردم را به مردم زلزلهزده بوئین زهرا رساند و کودکان آسیبدیده را خوشحال و امیدوار کرد.
۱۷ دی ماه سالروز درگذشت این مرد دوست داشتنی است.