کار خوب
من سارا ۸ ساله هستم. من کم کم یاد گرفتم که سورههای حمد و توحید را حفظ کنم و نماز میخوانم. با اینکه هنوز یک سال دیگر به سن تکلیف میرسم اما دوست دارم با خدای بزرگ صحبت کنم.
قصه
قهر و آشتی دوستان قدیمی
یک روز توی یک جنگل یک دختر به نام مو سبز و دختر دیگهای به نام مو آبی، شاد و خوشحال بودند. یک روز در جنگل، مو آبی به مو سبز گفت که مو سبز بازی به ذهنت میرسه؟ مو سبز کمی فکر کرد و گفت نه. مو آبی گفت من یه فکری دارم. مو سبز گفت چه فکری؟ مو آبی جواب داد، قایم باشک چطوره؟ مو سبز با اخم گفت نخیر، اصلا خوب نیست. مو آبی گفت چرا؟ خلاصه با هم کلی دعوا و بعدش هم با هم قهر کردند. چند روز بعد، مو سبز و مو آبی یک گوشه نشسته بودند. آنها حوصلهشان سر رفته بود. بعدش مو سبز رفت پیش مو آبی و به او گفت که ببخشید مو آبی، من با تو بد حرف زدم، میشه دوباره با هم دوست باشیم؟ مو آبی گفت که با کمال میل. بعد آنها با هم دوست شدند و آن ها فهمیدند که هیچی مثل داشتن دوست مهم نیست.نوشته و نقاشی از دوست خوب آبنبات ریحانه قهرمانزاده