تعداد بازدید : 5
تشکر پروانهای
1- هوا حسابی سرد شده بود. لیلا رفت پشت پنجره تا برفها را تماشا کند که چشمش به پروانهای افتاد که آن طرف پنجره بود.
2- لیلا دلش برای پروانه سوخت، پنجره را باز کرد تا پروانه وارد خانه شود. پروانه چرخی در اتاق زد و بعدش لیلا دیگر او را ندید.
3- چند دقیقه بعد لیلا رفت به آشپزخانه. مادر با تعجب به او نگاه کرد و گفت: «وای دخترم چه گل سر قشنگی! از کجا آوردیش؟» لیلا رفت جلوی آینه و دید پروانه کوچولو روی سرش نشسته!
4- لیلا به مامان گفت: «این که گل سر نیست، پروانه کوچولو بیرون سردش بود، پنجره رو باز کردم، این جا نشسته تا تشکر کنه». مامان لبخند زد. پروانه هم با خوشحالی از روی سر لیلا پرواز کرد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.