تقصیر چه کسی بود؟
اسب مردی را دزدیدند. مردم کنار او جمع و از قضیه با خبر شدند. یکی گفت: «تقصیر خودت است. حتماً او را محکم نبسته بودی.» دیگری گفت: «تقصیر اصطبل دار است که در اصطبل را باز گذاشته بوده.» دیگری گفت: «تقصیر اسب است که به دنبال شخصی که صاحبش نیست، رفته». آن مرد گفت: «پس با این حساب معلوم میشود، دزد هیچ تقصیری نداشته است».
برگرفته از کلیات عبید زاکانی
درد عجیب
مردی پیش حکیم رفت و مینالید. حکیم از او پرسید: «دردت چیست که این گونه مینالی؟» نادان جواب داد: «یک تار مو از ریشم درد میکند.» حکیم از او پرسید: «غذا چه خوردهای؟!» نادان جواب داد: «آب و یخ». حکیم با عصبانیت گفت: «از این جا برو که نه دردت به دردها شباهت دارد، نه غذایت به غذاها.»
برگرفته از کلیات عبید زاکانی