1- قورباغهها کنار برکه در حال قایم موشک بازی بودند که فیل کوچولو آمد تا آب بخورد. فیل کوچولو نگاهی به قورباغهها کرد و گفت: «سلام، میشه منم با شما بازی کنم؟» یکی از قورباغهها گفت: «بله که میشه، زود برو قایم شو».
2- فیل کوچولو رفت پشت درخت، اما قورباغهها راحت پیدایش کردند. دفعه بعد رفت پشت بوتههای تمشک. اما باز هم پیدایش کردند. یکی از قورباغهها به فیل کوچولو گفت: «بازی با تو کیف نداره، خیلی راحت پیدات میکنیم»
3- فیل کوچولو غصه خورد. رفت تنهایی یک گوشه نشست. یکی از قورباغهها که از بقیه باهوشتر بود به دوستانش گفت: «باید دنبال یک بازی باشیم که فیل کوچولو هم بتونه با ما بازی کنه».
4- و بالاخره چند بازی خوب اختراع کردند. اولش فیل کوچولو با خرطومش آب را سمت بچه قورباغهها نشانهگیری میکرد و قورباغهها سعی میکردند فرار کنند تا خیس نشوند. بعد هم از خرطوم فیل کوچولو به عنوان سرسره میآمدند پایین و جیغ میکشیدند.