حرف های شنیدنی یکی از پیشمرگان کرد مسلمان
نویسنده : علیرضا کافی
شنیدن روایت جنگ کردستان آن هم از زبان یکی از پیش مرگان کرد مسلمان حال و هوایی دیگر دارد.غبطه می خورد از روزهایی که گذشته است و کمتر روزنامه نگار و مستند سازی برای ثبت خاطرات آن روزها قدم به کردستان گذاشته است.می گوید در طول این سال ها با هیچ رسانه
و نشریه ای صحبت نکرده و خاطراتش هنوز بکر و دست نخورده است.وقتی حرف به روزهای دفاع مقدس و حمله عراق رسید با حسرتی برخاسته از تمام وجود گفت:جنگ کردستان پیش زمینه جنگ تحمیلی بود؛دشمن می خواست از آستین کردستان به ایران ضربه بزند.
جنگ در جبهه کردستان تفاوت های بسیاری با جنگ در دیگر جبهه ها داشت.در کردستان امکان شناسایی دشمن وجود نداشت چون همان لباسی را می پوشید که ما به تن داشتیم،دشمن در لباس خودی به ما خنجر می زد. بعد از ظهر یکی از روزهای گرم مرداد ماه به خانه ای ساده و بی آلایش در یکی از محلات شهر سنندج می روم.خانه ای که قرار است در آن با یکی از پیش مرگان کرد مسلمان ملاقات کنم. احمد سقزی این روزها 60سالگی را هم پشت سر گذاشته و ۳۰ سال خاطره را از روزهای سخت وبحرانی در کردستان در سینه دارد.سقزی از برادران اهل تسنن است و به گفته مسئولان سپاه و بنیاد شهید استان کردستان جزو معدود کسانی است که می توان از آنها به عنوان گنجینه خاطرات جنگ کردستان و دفاع مقدس نام برد.
خاطراتی که در سینه پیشمرگان کرد نهفته ماند
وقتی مقابل هم می نشینیم صحبت هایش را با یک گلایه از مسئولان و رسانه ها شروع می کند و می گوید: بیش از ۳۰ سال از انقلاب گذشته و کمتر کسی به مقوله جنگ کردستان و رشادت های اکراد پرداخته است.ما امروز به جز خاطرات نهفته در سینه کردهای پیشمرگ مسلمان، هیچ سندی از روزهای جنگ نداریم... از زندگی و کارو بارش پیش از پیروزی انقلاب می پرسم و این که چگونه پا در رکاب انقلاب گذاشت و تا آخر پای اعتقادش ایستاد؟با لهجه شیرین کردی در معرفی خود می گوید:احمد سقزی هستم در زمان انقلاب 24سال بیشتر نداشتم در آن روزگار کار کشاورزی می کردم و به پدر که از روحانیون اهل تسنن بود در امور کشاورزی کمک می کردم.درگیری ها از سال 56شروع شد و در سال 57به اوج خود رسید. در آن زمان همه آرزوی ما نابودی شاه بود و دیدار روی امام خمینی(ره).مبارزه ادامه داشت تا این که سرانجام در بهمن ماه سال 57 شاه و حکومت پهلوی ساقط شدند و نیروهای شاهنشاهی از سنندج خارج شدند.با سقوط حکومت پهلوی کار برای ما شروع شد و در اولین اقدام کمیته را با همت مردم انقلابی سنندج تشکیل دادیم.در روزهایی که شهربانی متلاشی شده بود وضعیت امنیت کردستان رو به بحرانی شدن می رفت. وضعیت در کردستان با دیگر استان های کشور متفاوت بود.در دیگر استان ها مردم پس از انقلاب به دستاوردهایی که می خواستند دست یافته بودند ولی در کردستان هم زمان با سقوط حکومت شاه گروه های مختلف سر برآوردند و به سهم خواهی و عناد با حکومت اسلامی پرداختند.
غائله گروهک کمونیستی صدیق کمانگر
در آن زمان فردی به نام صدیق کمانگر گروهک کمونیستی را تشکیل داد و از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب با چوب و چماق با انقلابیون درگیر می شد.اندکی بعد تعداد کمونیست ها روبه فزونی گذاشت و تعدادشان به بیش از هزار نفر در سنندج رسید.کار به جایی رسید که مشکل را به حضرت امام(ره) گزارش کردیم و ایشان نیز دستور به پاکسازی کردستان دادند.حضرت امام(ره) شهید چمران را مامور به پاکسازی کردند و به دستور شهید چمران قرار گاهی در کرمانشاه برای مقابله با گروه کمونیست تشکیل شد.هنوز یک روز از تشکیل قرار گاه نگذشته بود که خبر از قتل عام 4هزار و 700نفر از مردم توسط گروهک کمونیست در شهر پاوه رسید.به همین دلیل به جای سنندج راهی پاوه شدیم و در نهایت پس از 35روز جنگ طاقت فرسا در ارتفاعات و شهر پاوه موفق به آزاد سازی پاوه شدیم.پس از آزاد سازی پاوه پایگاه ها را تا مرز عراق ایجاد کردیم و پس از آن با ساماندهی نیروها عازم سنندج شدیم. سقزی در لابه لای صحبت هایش یادی هم از شهدای کرد می کند و ظلمی که در حق این افراد شده است. از ترورهای بی رحمانه و سلاخی کردن پیشمرگان سپاهی مقابل چشم زن و فرزندانشان می گوید و خاطراتش را از نبرد سنندج ادامه می دهد و جنگ ۲ روزه ای که در آن توانستند شهر محاصره شده سنندج را از چنگ ضد انقلاب خارج کنند.
حاج احمد حرف برای گفتن زیاد دارد و از سوی دیگر می خواهد به سرعت از وقایعی که برای به ثمر نشستن هرکدامشان ده ها شهید تقدیم شده است عبور کند تا به فهرست طولانی تری از کارها اشاره کرده باشد. او می گوید:بالاخره نیروها در شهر مستقر شدند و پس از آن بود که درنبردی 12روزه تا نزدیکی ارومیه پیشروی کردیم و توانستیم همه شهرها و روستاهای مسیر را از شر ضد انقلاب پاکسازی کنیم.در مسیر مریوان به سقز بودکه گروه ضد انقلاب مصطفی سلطانی با 800 نفر، نیروهای شهید چمران را برای 48ساعت به محاصره خود در آوردند.محاصره چمران ادامه داشت تا این که به همراه گروهی از پیشمرگان کرد از سقز حرکت کردیم و پس از 12ساعت درگیری در روستای سوته موفق به شکستن محاصره شهید چمران شدیم و این شهید بزرگوار را از دست ضد انقلاب نجات دادیم.در این عملیات مصطفی سلطانی به هلاکت رسید و ضد انقلاب هم از مرز شلر به عراق فرار کردند.دراین شرایط که کردستان رو به آرامی می رفت و تقریبا از شر ضد انقلاب راحت شده بود دولت موقت در اقدامی عجیب در شهریور ماه سال 58دستور به جمع آوری پایگاه های کمیته داد.البته اعتراضات ما هم نتیجه ای نداشت و مجبور به جمع آوری پایگاه ها شدیم.
«سقزی» اندکی سکوت می کند و آهی از ته دل می کشد و می گوید:توجیه دولت موقت برای جمع آوری پایگاه هایی که برای ایجادشان خون زیادی داده بودیم ایجاد شرایط مناسب برای مذاکره با سران ضد انقلاب در شهر سنندج بود.اقدام اشتباهی که ای کاش هیچ وقت صورت نمی گرفت و پای ضد انقلاب با دعوت دولت به ایران باز نمی شد.در نهایت قرار شد هیئتی از تهران به سرپرستی داریوش فروهر به سنندج بیاید و از آن طرف هم نمایندگان گروهک ها مانند قاسم لو،عزالدین حسینی و نقش بندی ها از مرز عراق وارد سنندج شوند تا بتوانند مسئله کردستان را با مذاکره حل کنند.اما متاسفانه گروهک ها با تعداد زیادی از افراد خود به صورت مسلح وارد کشور شدند و به جای مذاکره به جنگ خیابانی پرداختند.با این اقدام هیئت دولتیها به تهران بازگشتند و ما ماندیم و ضدانقلاب تا دندان مسلح که وارد شهر شده بود. وقتی از تعداد ضدانقلاب می پرسم پس از تفکر کوتاهی می گوید:5هزار نفر دموکرات و کومله،3 هزار نفر از گروهک رستگاری و 3 هزار نفر هم از گروه طوطیاران وارد سنندج شدند.حال بماند که سلطنت طلبان هم از فرصت استفاده کرده و پا به سنندج گذاشته بودند.
بعد از 10روز هر انقلابی که در شهر می دیدند دستگیر و اعدامش می کردند
گویا بازخوانی خاطرات گذشته چندان برای حاج احمد خوشایند نیست،چراکه وقتی داستان به این جا می رسد کمی سکوت می کند و با حسرت می گوید:شهر به تصرف ضد انقلاب درآمد.بعد از 10روز هر انقلابی که در شهر می دیدند دستگیر و اعدامش می کردند.دراین زمان بسیاری از پیشمرگان مسلمان از جمله خودم خانواده های مان را با پای پیاده به قروه فرستادیم تا از شر ضد انقلاب در امان بمانند.خانه هایمان هم به عنوان غنیمت بین ضد انقلاب تقسیم شد و درنهایت ضد انقلاب تصویب کرد تمامی شیعیان و اهل سنتی که با انقلاب همکاری داشته است به وسیله بالگرد از شهر خارج شود.با این حال ۳ نقطه از شهر هنوز دراختیار ما بود و با چنگ ودندان از آن محافظت می کردیم.صدا وسیما،باشگاه سابق افسران و پادگان شهر.
7 ماه مقاومت دربرابر ضد انقلاب
مقاومت دراین ۳ نقطه در بدترین شرایط زندگی 7ماه به طول انجامید تا اینکه سرانجام حضرت امام(ره) در فرمانی دستور به پاکسازی دوباره کردستان دادند.آن روزها به اجبار از سوی ضد انقلاب به خارج از کردستان فرستاده شده بودم و ساکن سمنان بودم.به محض شنیدن فرمان حضرت امام(ره) دست به کار شدیم و همراه شهید بروجردی فرمانده سپاه شمال غرب در کرمانشاه قرار گاه تشکیل دادیم.در مجموع 60نفر پیشمرگ کرد مسلمان بودیم و بقیه برادرها از سپاه سایر استان ها آمده بودند. حضرت امام خمینی(ره) در آن شرایط رهنمودی به ما داشتندکه به نوعی دست و پای ما را برای نجات کردستان از دست اشرار بسته بود. ایشان دستور داده بودند به شرطی اجازه پاکسازی دارید که به مردم هیچ آسیبی نرسد.این درحالی بود که ضد انقلاب در خانه ها بودند و امکان تشخیص وجود نداشت.
ما هم اجازه استفاده از سلاح سنگین را نداشتیم و مجبور بودیم برای پاکسازی یک کوچه 20تا 30نفر از نیروهایمان را ازدست دهیم.کار را از کامیاران شروع کردیم و برای پاکسازی کامیاران نزدیک به ۱۲ روز به صورت شبانه روزی جنگیدیم.
امکان فرود هواپیما وجود نداشت
سرانجام وقتی نوبت به پاک سازی سنندج رسید تنها راه پیش رو برای ورود به شهر، فرودگاه سنندج بود اما امکان فرود هواپیما وجود نداشت چون به محض نشستن توسط ضد انقلاب مورد حمله قرار می گرفت.به هرطریق همراه تعدادی از پیشمرگان و دیگر سپاهیان از طریق دو بالگرد وارد فرودگاه شدیم و پس از درگیری سنگین با ضد انقلاب و تقدیم تعداد زیادی شهید دشمن را مجبور به عقب نشینی از فرودگاه کردیم.صبح فردا یک هواپیما نیرو از اصفهان در فرودگاه سنندج به زمین نشست و تازه کار پاکسازی شهر و روستاهای اطراف آغاز شد. سقزی یادی هم از یکی از همرزمانش در نبرد پاکسازی سنندج می کند و می گوید:سرلشگر رحیم صفوی در آن عملیات مسئول یکی از گروه ها بود و من هم مسئول عملیات های نامنظم.به محض فرود هواپیمای حامل نیرو در فرودگاه هر گروه به همراه یک بلد کرد راهی مناطق مختلف شدند.
تپه های آبیدر،کرباسی،سنگ سیاه و ا... اکبر اهداف اصلی بودند.تپه ها یکی پس از دیگری آزاد می شدند اما در آزادسازی تپه ا... اکبرموفق نبودیم .
در همان روز 200نفر از نیروهای سپاه در تپه ا... اکبر به خاک و خون کشیده شدند.سرانجام اما بعد از 21روز جنگ با اتفاقات تلخی که برایمان به همراه بود توانستیم سنندج را از دست ضد انقلاب خارج کنیم و پس از آن به سمت روستاهای اطراف شهر حرکت کردیم.
مردم تصور بدی از سپاه داشتند و ما را نفرین می کردند!
کار برای سقزی و هم رزمانش تازه پس از پاکسازی سنندج آغاز شده بود.در دوره ای که تبلیغات گسترده و منفی ضد انقلاب علیه سپاه پاسداران تصویری خشن و به دور از واقعیت از سپاهیان در ذهن مردم کرد ساخته بود باید نظم و امنیت شهر را در دست می گرفتند.او در تشریح حال و هوای آن روزهای کردستان می گوید:اوضاع اصلا خوب نبود.مردم تصور بدی از سپاه داشتند،ما را نفرین می کردند و از ما متواری بودند.به خصوص ما کردهای اهل سنت را که به عضویت سپاه درآمده بودیم به چشم وطن فروش و خائن نگاه می کردند.چند صباحی طول کشید تا توانستیم چهره خوب و واقعی سپاه را به مردم نشان دهیم.در اولین اقدام نماز جمعه را در مساجد شهر و روستاها برگزار می کردیم و با رفتار خوب سعی در جذب مردم داشتیم.کار به جایی رسید که سازمان پیش مرگان کرد مسلمان که هنگام پاکسازی سنندج تنها 60 نفر نیرو داشت پس از به دست گرفتن قدرت با سیل داوطلبان روبرو شد و در مدت کوتاهی 200نفر به عضویت سازمان درآمدند.
در کردستان کسی که در شهربا ما سلام و احوال پرسی می کرد از پشت سر به رگبار می بستمان
اشک در چشمان حاج احمد سقزی حلقه می زند ولی غرور مردانه و کرد بودنش اجازه گریه به او نمی دهد. تنها می گوید:برای مردم بنویسید جنگ کردستان با آنچه در جبهه های جنوب اتفاق می افتاد خیلی متفاوت بود.در جبهه های جنوب دشمن رو در رو می جنگید و رزمندگان دشمن شان را می شناختند. اما در کردستان کسی که در شهربا ما سلام و احوال پرسی می کرد از پشت سر به رگبار می بستمان و تا لحظه شهادت هم کسی نمی فهمید که آیا همسایه اش ضد انقلاب است یا انقلابی.تازه وقتی خونش به زمین ریخته می شد مشخص می شد اوضاع از چه قرار بوده است.او با صراحت می گوید:دشمن می خواست درکردستان کاری کند تا با شروع جنگ ،لشگر عراق از طریق کردستان راهی تهران و دیگر شهرها شوند.ما جلوی فتنه را گرفتیم و با فتنه ای مقابله کردیم که اگر فرصت رشد پیدا می کرد انقلاب مان را هم از بین می برد.
تنها زمانی موفق به نبرد در جبهه های جنوب شدم که غائله کردستان آرام گرفت
از روزهای جنگ ایران و عراق و حمله صدامیان به کردستان که می پرسم می گوید:ظهر 31شهریور ماه بود،سنندج پاکسازی شده بود و شهید هلالی مشغول صحبت برای رزمندگان بود.به ناگاه صدای غرش هواپیماهای عراق خبر از حمله به خاکمان دادند.آری فرودگاه سنندج مورد حمله قرار گرفته بود و از این به بعد باید علاوه بر مبارزه با ضد انقلاب با ارتش عراق هم می جنگیدیم.به هرحال برای ما حضور در کردستان و پاسداری از کردستان مهم تر از حضور در جبهه های جنوب بود.به همین دلیل تنها زمانی موفق به نبرد در جبهه های جنوب شدم که غائله کردستان آرام گرفت و پس از آن بود که به حلبچه رفتیم.وی در آخر می گوید: ما تا پای جان پای انقلاب و رهبرمان ایستادیم و بعد از این هم خواهیم ایستاد.ما عاشق این مرز و بوم و نظام و رهبری هستیم و مسئولان هم باید بدانند سازمان پیش مرگان مسلمان باید هم چنان قوی باقی بماند.چراکه دشمن هیچ گاه از کردستان و اختلافاتی که ممکن است در بین مردم ایجاد شود غفلت نمی کند و از کوچک ترین موقعیتی سوءاستفاده می کند.لذا جا دارد مسئولان از کردهای اهل تسنن انقلابی در جایگاه های بالا استفاده کنند نه این که با بی تدبیری باعث گرایش جوانان غافل به سمت گروه های سلفی و طالبانی شوند.امریکا مدتی است بر روی تقویت تفکرات سلفی گرایانه در کردستان کار می کند و از سوی دیگر مسئولان هیچ توجهی به کردهای انقلابی ندارند.او در پایان نگاهی به پسرش که می گوید بعد از گذشت 7سال از تشکیل خانواده اش هنوز شغلی ندارد می اندازد و می گوید: وقتی این پسر عاقبت مرا می بیند چگونه می توان از او برای مقابله با تجاوزات احتمالی ضد انقلاب که ممکن است دوباره جان بگیرند انتظاری داشته باشیم.به عقیده من مهم ترین کار در کردستان سپردن مسئولیت های کلیدی به مردمان همین سرزمین است.مردمانی که برای حفظ آب و خاک شان از جان مایه گذاشتند.