گفت وگو با امیر سرتیپ «ازگمی» فرمانده سابق لشکر ۷۷ ثامن الائمه(ع)
تعداد بازدید : 0
شهید صیاد گفت این مرحله را
با نام امام رضا(ع) آغاز کنید
نویسنده : بهروز
۳۱ شهریور ۱۳۵۹ دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی و مردم ایران با هدف مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، جنگی تمام عیار علیه کشورمان به راه انداختند و با دست پرورده ملعون خود صدام، ۸ سال تلاش کردند تا به گمان خود به ملت غیور ایران آسیب برسانند اما زهی خیال باطل که سرانجام خوار و ذلیل شدند و جوانان دلیر ارتش و سپاه و بسیج درسی به آنان دادند تا بدخواهان این سرزمین پاک، هیچ گاه اندیشه تجاوز دیگری به این خاک پاک را در ذهن خود نپرورانند. اکنون ۳۳ سال از آن ایام پرحماسه سپری می شود. دورانی که امام راحل ما آن را نعمتی بزرگ برای مردم توصیف کرد و دلیرمردان این مرز و بوم هم با سربلندی آن را طی کردند.و در این جا باید بگوییم نباید گذاشت حماسه شیرمردان دلاور دفاع مقدس در گذشت ایام به فراموشی سپرده شود که: دسته گل ها، دسته دسته می روند از یادها
شمع روشن کرده ای در رهگذار یادها
(علیرضا قزوه)
با همین مقدمه کوتاه با یکی از یادگاران دوران پرشکوه دفاع مقدس «هم سخن» می شویم.
یکی از فرماندهان دلاور لشکر ۷۷ خراسان در دوره پرافتخار ۸ سال دفاع مقدس، امیرسرتیپ «عظیم ازگُمی» است که با وجودی که دوران بازنشستگی اش را در تهران می گذراند و اصالتی گیلانی دارد، اما خاطراتش در دوران دفاع مقدس از فرماندهی لشکر ۷۷ خراسان و به خصوص از همرزم شهیدش شهید صیاد شیرازی بسیار خواندنی و فراموش نشدنی است. امیر سرتیپ «ازگمی» متولد ۱۳۱۳ در «صومعه سرا» است. امیر سرتیپ ازگمی در گفت وگو با خراسان دفتر خاطراتش را چنین ورق می زند:
خاطراتی از ماه های ابتدایی جنگ تحمیلی
سال ۱۳۵۸، یک سال پس از وقوع انقلاب اسلامی از لشکر رزمی به لشکر ۷۷ خراسان (لشکر مشهد) منتقل شدم. در این لشکر سمت فرماندهی توپخانه را بر عهده داشتم تا اینکه یورش یکطرفه و ناجوانمردانه کشور عراق به فرماندهی صدام به میهن ما آغاز شد و بلافاصله برای شرکت در عملیات ثامن الائمه(ع) و شکست حصر آبادان به فرمان امام خمینی(ره) به منطقه عملیاتی جنوب اعزام شدیم.
در این منطقه چند ماهی با کمک خلبانان دلاور هوانیروز به شناسایی مواضع دشمن مشغول بودیم و پس از آن که مطمئن شدیم نیروهای بعثی در شرق رودخانه کارون مستقر هستند، گردان پیاده قوچان و لشکر مشهد با دلاوری های بسیار پیشروی دشمن را در خاک کشورمان متوقف کردند. به یاد دارم این عملیات ۷ مهرماه سال ۶۰ آغاز شد و من که فرمانده توپخانه بودم قرار بود با نیروهای تحت امرم «آتش تهیه» را بر سر دشمن بریزیم تا نیروهای خودمان از ۳ محور مختلف به صورت دورانی هجوم به دشمن را آغاز کنند.
حدود ساعت یک بامداد عملیات آغاز شد و قرار بر این بود که نیروهای خودی به دشمن هجوم آورند.خوشبختانه با الطاف الهی و برنامه ریزی قوی به محض این که نیروهای لشکر نزدیک به واحدهای دشمن شدند، «آتش تهیه» را برای حمایت و پیشروی بر سر دشمن ریختیم و به کمک توپخانه ۱۳۰ میلی متری نقشه اجرا شد و واحدهای رزمی ما توانستند در کمترین زمان به کارون مسلط شوند.
ساعت 9:30 صبح جنگ تن به تن در گرفت و به یاد دارم آن موقع زنده یاد سرهنگ «حق شناس» فرمانده گردان ما بود و به ما خبر داد که بسیاری از نیروهای دشمن در این مرحله از عملیات تسلیم نیروهای نظامی ما شده اند. همین موقع بود که خبر رسید واحد زرهی دشمن برای حمایت از نیروهای عراقی از خرمشهر به منطقه اعزام شده است که در این مرحله اجرای آتش دقیق واحدهای توپخانه بر سر نیروهای عراقی باعث شد تا یک تانک دشمن روی پل سوم این منطقه داخل نخلستان منهدم شود. عملیات در نهایت تا ساعت ۱۷ طول کشید و با برتری کامل نیروهای ما و به غنیمت گرفتن صدها قبضه سلاح سنگین مثل توپ ۱۵۵ میلی متری دشمن و انهدام چندین تانک و نفربر زرهی و اسیر کردن ۱۷۰۰ نیروی عراقی به پایان رسید. در آن زمان شهید فلاحی معاون جانشین ستاد مشترک نیروهای مسلح بود و رژه اسیران را تماشا می کرد.
بعد از همین عملیات بود که هواپیمای ایشان و چند تن از فرماندهان عالی رتبه ارتش و سپاه، در حالی که برای ارائه گزارشی از همین عملیات در محضر امام خمینی(ره) عازم بود، سقوط کرد و پس از به شهادت رسیدن آن ها زنده یاد تیمسار «ظهیرنژاد» فرمانده نیروی زمینی ارتش شد. در این هنگام بود که شهید صیاد شیرازی هم که در ارتش جایگاه خوبی پیدا کرده بود، مرا به عنوان فرمانده لشکر مشهد (لشکر ۷۷ خراسان) انتخاب کرد.
دوران فرماندهی لشکر و شرکت در عملیات های مختلف
۱۲ مهرماه ۱۳۶۰ بود که من به عنوان فرمانده لشکر مشهد انتخاب شدم و شهید صیاد شیرازی با شناخت قبلی از من، مرا برای شرکت در عملیات «فتح المبین» فراخواند. در این زمان ۴ قرارگاه مشترک توسط نیروهای ارتش و برادران سپاه تشکیل شده بود که من به همراه نیروهایم در قرارگاه «فجر» مستقر بودیم. شب ۲۹ اسفند ۱۳۶۰ باخبر شدیم دشمن به نیروهای خودی حمله کرده است. ساعت یک بامداد به ستاد عملیاتی رفتم و قرار شد تیپ قوچان را که ارتباطش با ما قطع شده بود از محاصره بیرون بیاوریم.
سرانجام تیپ یک از محاصره نجات یافت و چند تن از نیروهای دشمن هم اسیر شدند. پس از آن شهید صیاد شیرازی و محسن رضایی با همفکری یکدیگر عملیات بیت المقدس را طرح ریزی کردند. عملیات محدود پدافندی در مرحله اول این عملیات و تسخیر تپه های ۱۲۹ و ۱۸۹ هدف اصلی مرحله اول این عملیات بود که این مأموریت در ۲ مرحله با کمک تیپ شیراز انجام شد. در آغاز مرحله سوم شهید صیاد شیرازی مرا احضار کرد و به من گفت: در این مرحله با توسل به امام رضا(ع) باید به دشمن هجوم آورید. این مرحله عملیات هم با اعزام تیپ به همراه یک گردان توپخانه با موفقیت اجرا شد و دشمن بعثی تارومار شد.
یک خاطره
اوایل خرداد سال ۶۱ اتفاق جالبی افتاد که ذکر این خاطره را از این مقطع جالب توجه می دانم. به یاد دارم در این زمان در حال آمادگی برای انجام یک عملیات گسترده به روی مواضع دشمن بعثی بودیم که شهید صیاد شیرازی همه فرماندهان را فراخواند. در این جلسه، شهید صیاد شیرازی طرح قبلی عملیات را کاملاً تغییر داد و از آن جا که نیروها تمرینات قبلی روی این طرح ها انجام داده بودند، از تغییر طرح عملیات به شدت ناراضی بودند و به یاد دارم شهید موسوی بلند شد و با عصبانیت از شهید صیاد به خاطر تغییر طرح اصلی عملیات انتقاد کرد. شهید صیاد هم آن روز بسیار ناراحت شد و از فرماندهان خواست پس از فروکش کردن عصبانیت، چند ساعت بعد دوباره به جلسه بیایند. همه فرماندهان که رفتند فقط من ماندم و از وی علت تغییر طرح عملیات را سوال کردم. ایشان گفت: بعد از نماز صبح در فکر این عملیات ساعتی به خواب رفتم و در حالتی میان خواب و بیداری طرح جدیدی به ذهنم خطور کرد که وقتی بیدار شدم آن را با محسن رضایی (فرمانده وقت سپاه) در میان گذاشتم و ایشان به من گفت: مخالفتی با طرح جدید ندارد اما از آن جا که طرح قبلی توسط نیروها تمرین شده بهتر است خود شهید صیاد شیرازی تغییر آن را به نیروها اطلاع دهد.پس از چند ساعت و فروکش کردن عصبانیت، برخی فرماندهان با لب خندان در جلسه حاضر شدند و شهید صیاد شیرازی هم طرح جدید عملیات را به آن ها ابلاغ کرد. این عملیات به صورت مشترک توسط ارتش و سپاه در ۳ محور جاده خاکی شلمچه کلید خورد. این جاده خاکی مهم طی عملیات از دست دشمن خارج شد و صبح ساعت ۵ همگی به لب رودخانه اروند رسیدیم. پس از آن آخرین مرحله عملیات بیت المقدس آغاز شد و قرار شد نیروهای ما در غرب رودخانه اروند موضع بگیرند. در این عملیات فرمانده گردان، شهید فاضلی به شهادت رسید و از ساعت ۱۰ صبح ارتش و سپاه به طور مستقیم وارد مرحله پایانی عملیات شدند و خرمشهر پس از مقاومت های ابتدایی دشمن، بعدازظهر همان روز آزاد شد.
یک خاطره شیرین از فتح خرمشهر
این عملیات یکی از موفقیت آمیزترین عملیات های دوران دفاع مقدس بود. یادم هست ساعت ۱۷ ما داخل خرمشهر بودیم و برخی فرماندهان دشمن ظاهراً برای نجات از دست نیروهای رزمندگان اسلام، درخواست اعزام بالگرد کمکی برای فرار از مهلکه کرده بودند که بالگرد دشمن در حالی که برخی نیروهای ما داخل مسجد جامع خرمشهر در حال خوشحالی و برخی هم کنار اروند در حال استراحت بودند، به منطقه رسید. در این هنگام، یکی از آرپی جی زن های ما بالگرد دشمن را روی کارون زد و بالگرد آتش گرفت و به داخل کارون افتاد و شادمانی بچه ها تکمیل شد. در این عملیات ۱۸ تا ۱۹ هزار نفر از نیروهای بعثی به اسارت درآمدند و یادم هست تعداد اسرای دشمن آن قدر زیاد بود که وسیله ای برای انتقال آن ها به پشت جبهه نداشتیم و حتی برای تغذیه آن ها هم مشکل داشتیم. بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر در عملیات های دیگری چون عملیات رمضان، عملیات محرم و عملیات والفجر یک در منطقه زبیدات عراق مشارکت داشتم. بهمن سال ۱۳۶۳ به معاونت هماهنگ کننده نیروی زمینی منتقل شدم تا اواخر سال ۶۶ که از این سال تا ۶۸ به اتفاق شهید صیاد شیرازی به دفتر نمایندگی حضرت امام خمینی(ره) در شورای عالی دفاع واقع در جماران منتقل شدیم و در ۲ سال آخر دوران دفاع مقدس پس از حضور مداوم در منطقه های عملیاتی علیه دشمن بعثی از سال ۵۹، به شکل متناوب به مناطق جنگی در رفت و آمد بودیم و گزارش های آن را خدمت امام(ره) تقدیم می کردیم.
خاطره ای از دیدار با امام خمینی(ره)
در طول سال های دفاع مقدس چند بار به حضور حضرت امام خمینی(ره) مشرف شدیم. یک بار پس از عملیات فتح المبین به همراه شهید صیاد شیرازی خدمت امام(ره) بودیم.
پس از دیدار گروهی فرصتی شد تا تک به تک به دیدار ایشان برویم. من هنگامی که نزد امام خمینی(ره) رسیدم با صدایی آرام خدمت ایشان عرض کردم: خداوند ان شاءا... عمر طولانی به شما عطا کند. ایشان بلافاصله با صدای بلند گفتند: «خداوند به شما جوانان عزیز عمر طولانی بدهد تا بتوانید اسلام را یاری کنید» که آن موقع این جمله حضرت امام خمینی(ره) که شخصیتی واقعاً وارسته، شجاع و قاطع و با درایت بودند، شوری در من ایجاد کرد.
چند خاطره از شهید صیاد شیرازی
در دوران خدمت یکی از بهترین خاطراتم آشنایی با شهید صیاد شیرازی از همان اوایل حضور ایشان در جبهه ها بود. چنان که شیفته شخصیت متعالی و خالص ایشان شدم و پس از دوران دفاع مقدس، حتی یک هفته قبل از شهادت هم با ایشان بودم. شهید صیاد شیرازی شخصی بود که به نظر من علاوه بر آن که یک نابغه نظامی بود، شجاع، نترس و بسیار مخلص بود. چنان که در سال هایی که با ایشان همکار بودم وابستگی نداشتن ایشان به دنیا و صبور بودن وی در مقابل مشکلات بارها بر من ثابت شد. یادم هست اولین بار که شهید صیاد شیرازی را دیدم، وی درجه سروانی داشت و در آشوب های کردستان و بحران های ضد انقلاب در این منطقه چنان درایت و رشادتی از خود نشان داده بود که شهید چمران از ایشان به عنوان الگوی ارتشی مخلص نام می برد.
با توجه به این که انقلاب اسلامی به تازگی به وقوع پیوسته بود و برخی مسئولان هنوز معتقد بودند بدنه ارتش قابل اعتماد نیست، شهید چمران چنین اعتقادی نداشت وی به شدت به شهید صیاد شیرازی که ارتشی بود اعتقاد داشت و در جایی در پاسخ به منتقدان وی گفته بود «من پشت سر صیادشیرازی به نماز می ایستم.»بعدها زمانی که شهید صیاد به لطف رشادت ها و شایستگی ها ارتقا یافته و به درجه سرهنگ دومی رسیده بود روزی به جمع ارتشیان لشکر مشهد (لشکر ۷۷ ثامن الائمه(ع)) آمد و برای جمعی از فرماندهان سخنرانی کرد (من آن زمان، درجه سرهنگی داشتم و فرمانده توپخانه بودم). پس از سخنرانی چون از قبل به ایشان ارادت داشتم نزد وی رفتم و از وی سوال کردم که پاسخ شهید صیادشیرازی به آن سوال هنوز در گوشم است و ارادت مرا به این شهید دوچندان کرد. یادم هست در آن زمان در بدنه نیروهای نظامی افرادی با تظاهر به داشتن اعتقادات اسلامی و در حالی که ظاهری غلط انداز داشتند، عملکردی ضعیف داشتند و در مقابل برخی هم بودند که گر چه در ظاهر چندان به مستحبات پایبند نبودند اما در عمل و در دل عشق به انقلاب و میهن داشتند. من از شهید صیادشیرازی سوال کردم: هنگام واگذاری مسئولیت و مراوده کدام یک از این دو گروه شایسته ترند؟ شهید صیاد شیرازی با همان قاطعیت و خلوصی که داشت بلافاصله گفت: «هر کس در عمل برای نظام اسلامی و کشورش دلسوزی می کند همیشه باید در اولویت باشد و ظاهرسازی و ریاکاری شان شایستگی نیست». با این جمله، اعتقاد و ارادت من به شهید صیادشیرازی دوچندان شد و پس از آن بود که شماره تماس ایشان را گرفتم و ایشان هم شماره تماس مرا گرفت و علاوه بر دیدارهای حضوری در طول سال ها به صورت تلفنی با ایشان در ارتباط بودم. ایشان در اعتقادات هم بسیار شفاف و زلال بود و سعی می کرد کارهایش برای خدا باشد. سال ۷۳من از خدمت در ارتش بازنشسته شدم و همان طور که گفتم در زمان بازنشستگی هم هم چنان با ایشان در ارتباط بودم و یکی از افتخاراتم دوستی با شهید صیاد شیرازی است و از وی خاطرات بسیار خوبی دارم که در ذهنم نقش بسته است.