هر روز شعری تازه میخوانم
دربارهی زیبایی دنیا
با واژههایش میروم هربار
تا سرزمین رنگی رویا
یک روز گفتم دوست دارم من
یک شاعر شیرین زبان باشم
تا شعرهایم دلنشین باشد
معروف در کل جهان باشم
خندید مادر رفت چای آورد
شاخه نباتی توی آن چرخاند
لبخند بابا گفت خواهی شد
بعدش برایم شعر حافظ خواند