در یک جنگل سرسبز، اسب شاخ طلایی، لاکپشت پیر، خانم موشی و کلاغک باهم خیلی دوست بودند. کلاغک پرواز میکرد و از آنطرف کوهها برایشان خبر میآورد. لاکپشت پیر از خاطرات جوانیاش برایشان تعریف میکرد.
یک روز خانم موشی، به کلاغک و اسب شاخ طلایی گفت: «راستی لاکپشت پیر کجاست؟ چرا هنوز نیومده؟» کلاغک قارقاری کرد و گفت: «الان میرم سروگوشی آب میدم!»
کلاغک پرید. از بالای درختان جنگل اطراف را نگاه کرد. یکدفعه چشمش به شکارچی افتاد و دوستش لاکپشت پیر را دید که داخل توری، روی دوش شکارچی بود. کلاغک قارقارکنان بهطرف دوستانش آمد و گفت: «دوستمون رو شکارچی گرفته و داره میبره». اسب شاخ طلایی دوید خودش را به تنهی درختان زد و گفت: «وای... دوست عزیزمون لاکپشت!»
خانم موشی فکری کرد و گفت: «باید یه فکری کنیم تا بتونیم دوستمون رو از دست شکارچی نجات بدیم». اسب شاخ طلایی کنار درخت نشست و گفت: «من که عقلم بهجایی قد نمیده!» خانم موشی گفت: «من یه نقشهی خوب دارم».
بعد سهتایی درباره نقشه خانم موشی، حرف زدند و به یک نتیجه خوب رسیدند. خانم موشی گفت: «اگه روی کاری که میخوایم انجام بدیم تمرکز کنیم حتماً موفق میشیم».
کلاغک پر زد و جنگل را با قارقارش روی سرش گذاشت. شکارچی ایستاد و آسمان را نگاه کرد. اسب شاخ طلایی دواندوان خودش را سرِ راه شکارچی رساند و روی زمین دراز کشید و چشمانش را بست. شکارچی از دور چشمش به شاخ طلایی اسب افتاد و با خودش گفت: «عجب شکار بیدردسری! شاخ اسب کلی میارزه».
تورش را زمین گذاشت و بهطرف اسب رفت. لاکپشت پیر، شاخ اسب را دید و گفت: «ایوای دوست عزیزم اسب، یعنی چی شده؟»
خانم موشی خودش را به تور رساند و مشغول جویدن تور شد. لاکپشت تا چشمش به خانم موشی افتاد گفت: «خانم موشی من دیگه پیر شدم برو به اسب کمک کن».
خانم موشی لبخندی زد و گفت: «نگران نباش این یه نقشه برای نجات توست».
لاکپشت از تور جویده شده بیرون آمد. کلاغک تا دید شکارچی به اسب نزدیک میشود، بالای سر شکارچی چرخی زد و یک نوک به سر شکارچی زد. اسب شاخ طلایی بلند شد و بهطرف جنگل دوید. شکارچی خواست به کلاغ ضربهای بزند که کلاغ پر زد و دور شد. شکارچی چشمش بهجای خالی اسب افتاد و گفت: «یعنی چی؟ اسب چی شد پس؟!»
وقتی به طرف تورش برگشت، دید تورش هم پاره شده و لاکپشت نیست. تور پارهاش را برداشت و از جنگل بیرون رفت. حیوانات که به هم رسیدند، دورهم نشستند و لاکپشت پیر قصهی شکارچی را از اول برایشان تعریف کرد.