صبح است و صدها دانهی برف
بر صورت ایوان نشسته
گرمای دلچسبیست اما
پشت در چوبی و بسته
وقتی بخاریمان زیاد است
کم میکنم آن را همیشه
با یک لباس گرم و پشمی
من مینشینم پشت شیشه
بیرون حیاط خانه خواب است
به به عجب برف قشنگی
با میله میبافد برایم
مامان دو تا جوراب رنگی