درختهای شهر ما
بلند و ایستادهاند
به پای ریشهدار خود
همیشه تکیه دادهاند
نگاهشان به آسمان
نگاهشان به اوجهاست
اگرچه زیر پایشان
خروش رود و موجهاست
همیشه بوده شهر ما
به زیر سایههایشان
نیامده به هیچوجه
به لب گلایههایشان
سکوت را نهادهاند
به احترام ما به لب
به شهر ما رساندهاند
هوای تازه روز و شب
اگر کسی ببُرد این
درختهای زنده را
از آسمانِ لب بَرد
ستارههای خنده را