یاور ثابتقدم روزهای مبارزه و خدمت
ماجرای خواستگاری و ازدواج ساده آیت ا... خامنه ای و حاجیه خانم خجسته، شیوه رفتار ویژه و خاص با همسر، روزهای دستگیری و زندان و...
بخش هفتم
در کسوت همسر
از قدیم گفتهاند «پشت سرِ هر مرد موفق، یک زن موفق ایستاده»؛ قطعا مردی که توانسته در عرصههای گوناگون، از مبارزه بگیرید تا کسب علم و مناصب سخت اجرایی و نظارتی وظایف و جایگاه ویژه ای را کسب کند از حمایت و پشتیبانی همسری گران قدر برخوردار بوده است. این موضوع، مخصوصاً وقتی پای مبارزه با طاغوت در میان باشد و هر لحظه، امکان شهید شدن و به زندان افتادن و تحمل شکنجههای خوفناک برود، جدیتر است. برخی وابستگان جریانهای چپ در دوران مبارزه با رژیم پهلوی معتقد بودند که برای چریک، ازدواج یعنی وابستگی و پایان راه! اما در همان زمان، مبارزان نستوهی مانند آیتا... خامنهای نشان دادند که ازدواج، نه تنها محدودیتی برای مبارزه ایجاد نمیکند بلکه وقتی همسر، همراه انسان باشد، تحمل سنگینترین رنجها نیز آسان میشود. خانم خجسته، همسر مکرّمه آیتا... خامنهای، نقشی جدی و ویژه در زندگی مبارزاتی ایشان ایفا کردهاست؛ نقشی که آقا بارها در محافل خصوصی و حتی دیدار با برخی بزرگان، به آن اشاره داشتهاند و در منزل نیز، به شهادت برخی از نزدیکان و بستگان، احترام به همسر را در حد کمال رعایت میکنند؛ آنگونه که سر سفره، بدون حضور خانم، صرف غذا آغاز نمیشود. این مهر و محبت، علاوه بر مسائل عاطفی معمول میان زوجین، ریشه در فداکاریهای بزرگی دارد که همسر معظمله، در دوران مبارزه و پس از آن، طی عصر خدمتِ آقا به جمهوری اسلامی، نسبت به ایشان داشتهاست. این روایتهای جذاب را در کنار گزارشهایی از زندگی ساده و بیتکلف آقا و همسرش، میتوانید در ادامه نوشتار پیشِ رو بخوانید.
خدا را شکر میکنم
دکتر غلامعلی حداد عادل که سالهاست با آیتا... خامنهای رفت و آمد خانوادگی دارد، درباره جایگاه همسر معظمله در خانواده و توجه آیتا... خامنهای به ایشان میگوید: «نکته دیگر از زندگی آقا، توجه و علاقه و احترام ایشان نسبت به خانواده است، حضرت آقا چقدر از [فداکاریهای] همسرشان در سالهای سختی با احترام یاد میکنند و در واقع آنچنان این بانوی محترم را ارج مینهند که نشانه حس قدرشناسی و بزرگی روحشان است. ایشان بسیار قدرشناسِ خانواده خودشان هستند.» (1) یکی از نزدیکان معظمله نیز، در این باره میگوید: «مقام معظم رهبری احترام زیادی به همسر خود میگذارند و این احترام، جواب سالها صبر و استقامت همسرشان است. معظمله درباره همسرشان میفرمایند: ایشان حتی یک بار هم از وضع سخت زندگی و هنگامی که در زندان به سر میبردم، گله نکردهاند. یک روز من بر سر سفرهای در کنار رهبر نشستهبودم، خانم ایشان هنوز نیامده بودند [و آقا همیشه تا زمان ورود خانم دست به غذا نمیزدند.] وقتی ایشان آمدند، رهبر با حالت شوخی و احترام فرمودند: برای سلامتی حاجخانم صلوات بفرستید.» (2) از همه اینها مهمتر، تمجیدهایی است که از آقا، نسبت به همسرشان در اختیار داریم. ایشان در دیدار با مرحومه حاجیهخانم ثقفی، همسر امام خمینی(ره)، به مناسبتی، از محبتهای بیدریغ حاجیهخانم خجسته یاد کرده و گفتهاند: «بعضی از زنها تاب سختیهای زندگی مردشان را نمیآورند، اما هستند خانمهایی که نه تنها شِکْوه نمیکنند، بلکه حتی دلگرمی هم میدهند، به مرد میگویند ناراحت نباش، چیزی نیست. صبر میکنیم، میگذرد. چنین زنهایی واقعاً قیمت دارند. الحمدلله از این جهت خدای متعال به من هم لطف کرده است. عیال من چنین خانمی است. وقتی در زندان بودم، به دیدن من که میآمد، از اوضاع و احوال میپرسیدم، میگفت اصلاً و ابداً ناراحتی و مشکلی ندارم؛ با این که ما بچه کوچک هم داشتیم. بعدها که من از زندان بیرون آمدم، فهمیدم که چه مشکلاتی داشته، مریض بوده، بیپول بوده، سختی فراوان کشیده، اما اصلاً و ابداً یک ذرهاش هم در زندان به من منتقل نمیشد. خدا میداند که بعضی از این حوادثی را که برای ایشان پیش آمده بود؛ من بعد از انقلاب فهمیدم، یعنی همینطور در خلال صحبت به مناسبتی پیش آمد که گفتند. وقتی هم گفتند، من دیدم واقعاً طاقت نمیآورم؛ میگفتم چطور اینها را آن موقع به من نمیگفتی؟ مرحوم مادرم به خانم من میگفت که تو چرا ساکتی؟ چیزی بگو، آه و ناله کن! چون شما همهاش احساس راحتی میکنی، او هم دلگرم میشود و به دنبال این کارها میرود! به هر حال، ایشان نعمت بزرگی است؛ خدا را شکر میکنم.»(3)
ازدواج ساده، زندگی سادهتر
رهبر معظم انقلاب در سال 1343ش با همسرشان ازدواج کردند. خانم خجسته در گفتوگویی که با مجله انگلیسیزبان «محجوبه» در سال 1372 داشتهاست، درباره آشنایی و ازدواجش با آیتا... خامنهای میگوید: «من در سال 1343 با ایشان ازدواج کردم، البته این ازدواج همانطور که در خانواده مذهبی آن زمان مرسوم بود، صورت گرفت؛ به این ترتیب که مادر ایشان برای خواستگاری به منزل ما آمدند و بعد از مباحثات معمول مراسم ازدواج انجام شد.» (4) زندگی آن ها بسیار ساده بود؛ حتی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که آقا مسئولیتهای اجرایی عالی داشتند هم، تغییری در وضع زندگی آن ها به وجود نیامد. حاجیه خانم در مصاحبهای که یاد کردیم، به این موضوع اشاره میکند و میگوید: «سالهاست که ما اشیای تجملاتی را به خانهمان راه ندادهایم. زیبایی خوب است، اما نباید خودمان را درگیر زندگی تجملاتی کنیم. ما در خانهمان دکوراسیون، به معنای متداول آن، فرشها و پردههای قیمتی، مبلمان و... نداریم. سالها پیش خودمان را از این چیزها رها کردهایم. والدین آقای خامنهای در این رابطه سرمشق ما بودهاند و مادرِ ایشان، چنین تجملاتی را مورد انتقاد قرار میدادند و من نیز، همین عقیده را دارم. همیشه به فرزندانمان توصیه میکنم که آن ها هم باید در رفتار شخصیشان این گونه باشند، زیرا اشیای لوکس، غیرضروری است.» آقا به دلیل مشغله فراوانی که دارند، خیلی وقتها نمیتوانند در امور خانه، یار و یاور همسرشان باشند؛ اما همان زمانهایی هم که در منزل حضور دارند، برای اهل خانه، مایه آرامش خاطر هستند و برخلاف خیلی از ما، اتفاقات و حوادث و ناراحتیهای محل کار را، با خودشان به خانه نمیآورند. حاجیهخانم در پاسخ به پرسشی درباره کمک کردن آیتا... خامنهای در امور منزل، میگوید: «در حال حاضر نه ایشان چنین فرصتی دارند و نه از ایشان چنین انتظاری داریم. اما یک خصیصه بسیار پسندیدهای که ایشان دارند و میتواند نمونه و سرمشقی برای دیگران باشد، این است که زمانی که ایشان در منزل حضور دارند، اگرچه معمولاً خسته از کار روزانه هستند، اما سعی دارند تا جوّ خانه را از مشکلات محیط کارشان به دور نگهدارند.»
مبارزه در سنگر «منزل» (5)
حاجیهخانم خجسته در کنار وظایف همسرداری و تمشیت امور منزل، یکی از بانوان مبارز دوران انقلاب است؛ هرچند که اعتقاد دارد نقش راهبردیاش در منزل و آرام نگه داشتن آن، برای تداوم فعالیتهای مبارزاتی همسرش، مهمتر از هر چیز دیگری بودهاست. ایشان در این باره میگوید: «فکر میکنم بزرگ ترین نقش من، حفظ جوّ آرامش خانه بود. طوری که ایشان بتوانند با خیال راحت به کارشان ادامه دهند. من سعی داشتم تا ایشان را از نگرانی در مورد خود و فرزندانم دور نگه دارم. گاهی اوقات که برای ملاقات ایشان به زندان میرفتم از مشکلاتی که داشتیم چیزی به ایشان نمیگفتم و در پاسخ به سوالاتشان درباره وضعیت خودم و فرزندان، صرفاً خبرهای خوب میدادم. برای مثال، طی ملاقاتهایی که با ایشان در زندان داشتم یا در نامههایی که در دوران تبعید برای ایشان مینوشتم، هرگز چیزی در مورد بیماری فرزندان نمیگفتم و نمینوشتم. البته من نیز در زمینههای مختلف، نظیر پخش اعلامیهها، حمل پیامها، اختفای اسناد و نظیر آن، فعالیت داشتم ولی فکر میکنم اصلاً قابل ذکر نیستند. در آخرین ماههای مبارزه، در رابطه با پیامهای تلفنی امام خمینی(ره) از پاریس، کار میکردم. من آن پیامها را برای تکثیر و توزیع، به مراکزی در مشهد و دیگر شهرها میفرستادم و اخبار را از مشهد و دیگر شهرهای خراسان جمعآوری و به پاریس مخابره میکردم، اما فکر میکنم مهمترین کار زنان مبارز و آزاده آن زمان، پشتیبانی معنوی، همدردی و رازداری و تحمل مشقات بود.»
یک خاطره فراموش نشدنی
با این حال، همسر فردی مانند آیتا... خامنهای بودن، آن هم در کوران مبارزه با طاغوت، یعنی تحمل سختیها و دیدن صحنههای پردردی که ما، اطلاعات زیادی درباره آن ها نداریم و تنها میشود نمونههای محدودی در اینباره را پیدا و ذکر کرد. یکی از معدود مواردی که حاجیهخانم خجسته از روزهای سخت مبارزه آقا و خاطرات آن یاد کرده، مربوط به مصاحبه ایشان با روزنامه جمهوری اسلامی، در تیر سال 1362 است. در آن مصاحبه، حاجیه خانم به ذکر خاطرهای از آخرین بازداشت آیتا... خامنهای در منزلشان میپردازد که بیهیچ مقدمه یا حاشیهای، آن را با هم مرور میکنیم: «خاطرهای دارم از آذر سال 56 که هرگز فراموش نمیکنم. این آخرین دفعهای بود که ایشان را دستگیر کردهبودند. [ظاهراً] از ساعت 7 شب منزل ما را تحت نظر گرفتهبودند. آقای خامنهای منزل نبودند. ساعت 12 بود آمدند منزل. ساعت 3 بعد از نیمه شب، مأمورین ساواک درِ خانه را زدند. ایشان بیدار شدند، رفتند دم در منزل و تا در را باز کردند، مأمورین و ساواکیها اسلحههایشان را از لای در به داخل آوردند و ایشان را تهدید کردند که ایشان مقاومت کردند و در را بستند. من خواب بودم. از صدای شکستن شیشههای در و فریاد ساواکیها که میگفتند: تسلیم[شو]، آتش میکنیم! بیدار شدم. دیدم مصطفی توی رختخوابش نشسته و با کمال وحشت میگوید: مامان! بابام را کشتند. آنوقت من متوجه شدم قضیه چیست. از پشت شیشه در دیدم مأمورین دستهای ایشان را دستبند زدهاند و چند نفری دارند ایشان را کتک میزنند و ایشان هم در همان حال از خودشان دفاع میکردند. من زود چادرم را سرم کردم. مأموری وارد هال که ما در آن خوابیده بودیم شد و اسلحهاش را روی سر من گرفت و اجازه نمیداد حرکت کنم. در همان حال برادرم که آنشب منزل ما بود، از خواب پرید و دوید داخل هال و گفت چه خبر شده؟ من گفتم خبری نیست، کار همیشگیشان است. مأمور از حرف من عصبانی شدهبود. میثم توی گهواره گریه میکرد. قدری گذشت. پا شدم رفتم توی آشپزخانه و بعد رفتم توی اتاق کتابخانه که ایشان و مأمورین آنجا بودند. آن ها مشغول گشتن کتابها بودند، با چند مرتبه رفت و آمد، یواشکی کاغذ و نوشتههایی که ایشان خیلی روی آن ها زحمت کشیدهبودند، از اتاق بیرون آوردم. اذان صبح شد. ایشان خواستند نماز بخوانند. با مراقبت مأمورین وضو گرفتند و نماز خواندند. بعد آماده شدند برای رفتن. من بقیه بچهها را که خواب بودند بیدار کردم و برای اینکه خیلی ناراحت نشوند، گفتم بابا میخواهد به مسافرت برود ولی وقتی بچهها ساواکیها را با آن اسلحههایشان دیدند، قضیه را فهمیدند. آقای خامنهای خداحافظی کردند و با مأمورین رفتند. وقتی هوا روشن شد، دیدم روی زمین خون ریخته؛ نفهمیدم چی شده؛ تا اینکه ظهر همان روز از ژاندارمری تلفن کردند که ایشان را میخواهند ببرند؛ اگر مایلید ایشان را ببینید، هر چه زودتر به آنجا بیایید. با بچهها به همراه یکی از دوستان ایشان به ژاندارمری رفتیم و ایشان را ملاقات کردیم. آنجا من فهمیدم که بر اثر کتک مزدوران ساواک پای ایشان زخمی شدهاست.» (6)
پینوشتها:
حضرت ماه: مروری بر شخصیت، سیره و اندیشههای ناب امام خامنهای (دامت برکاته)، عظیم الیاسی، نشر معارف، ص 39
همان، ص 40
یاد و یادگار: خاطراتی از دیدار حضرت آیتا... العظمی خامنهای(مدظلهالعالی) با همسر مکرّمه حضرت امام خمینی(قدسسره الشریف)، انتشارات انقلاب اسلامی، صص 21 و 22
اصل این مصاحبه به زبان انگلیسی است. در سال 1372، ترجمه فارسی آن در ماهنامه خبری و فرهنگی «رهآورد دانشگاه» منتشر شد. آنچه در این نوشتار از مصاحبه مذکور نقل میشود، برگرفته از پایگاه اطلاعرسانی «مشرق» است و اطلاعات این فراز از مطلب نیز، مأخوذ از همین مصاحبه میباشد.
اطلاعات این فراز نیز، از مصاحبه با مجله «محجوبه»، با منبعی که در ردیف 4 اعلام کردیم، گرفته شدهاست.
روزنامه جمهوری اسلامی، سال پنجم، شماره 1179، پنجم تیر 1362، صفحه 5 – مصاحبه با همسر آیتا... خامنهای