چوپان درستکار و گلهدار حقهباز
در روزگاران قدیم مرد گوسفندفروشی زندگی میکرد که رمه[1]های فراوان داشت و شبانی[2] هم برایش کار میکرد. شبان درستکار هرروز شیر گوسفندان را میدوشید و به صاحب رمه تحویل میداد. مرد گلهدار، به شیرها آب اضافه میکرد تا پول بیشتری دربیاورد و به شبان میگفت: «برو بفروش». شبان بهناچار شیرهای آبکی را به بازار میبرد و هربار به گوسفندفروش میگفت این کار درست نیست و عاقبت خوبی ندارد. روزی از روزها شبان، رمه را مثل همیشه به چرا برد. چریدن گوسفندان تا شب طول کشید. شبان گله را کنار رودکدهای[3] گذاشت و خودش رفت روی تپهای خوابید. فصل بهار بود. نیمهشب باران تندی شروع به باریدن کرد. در رود سیل جاری شد و همه گوسفندها غرق شدند. روز بعد شبان به شهر برگشت و به خانه گلهدار رفت. گلهدار پرسید: «پس کو شیر؟». شبان جواب داد: «آن آبهایی که توی شیرها ریختی، جمع شد و گوسفندانت را غرق کرد». گلهدار از رفتار اشتباهش پشیمان شد اما پشیمانی دیگر فایدهای نداشت.
این داستان، حکایتی است از کتاب «قابوسنامه» که «عنصرالمعالی»
آن را نوشتهاست و ما به زبان ساده بازنویسی کردهایم.