رفتن رسیدن است
نویسنده : فرشاد مهدیپور*
درآمدی بر عنوانشناسی «الگوی پیشرفت»
این نوشته درباره چیستی و چگونگی الگوی پیشرفت ایرانِ اسلامی نیست و بنا بر ورود به ماهیتِ آنرا ندارد؛ هرچند که به تناسب در پارهای جهات به این نکات نیز اشاره خواهد رفت، اما مسأله اصلی در آن، بررسی «الگو»مداری یا الگو«وندی» پیشرفت است. از آنجا که لغتشناسان بر این باورند که وند، «لفظی است که خود معنی مستقل ندارد» (معین. مدخل وند) اما چونکه با پیشرفت بهشیوهای پیشاوندانه ترکیب شده، معنی تازه ساخته و میبایست در باب چراییاش، بیش و پیش از چگونگیاش گفتوگو کرد.
«توسعه که هس، یه چیز دیگهاس»
خواندن این میانتیتر، بدون در نظر گرفتن ضربآهنگ برخی آگهیهای تلویزیونیِ این روزها (درباره مواد غذایی و متعلقاتاش)، چندان جذاب نیست، اما نمونه قدیمیتر و اصیلترشْ سالها پیش در این بیان بیمسما و زهوار درفتهِ آهنگین هویدا بود که: «چرا هستی ناراحت؟... بیمه کند حمایت»(!). یعنی هر چیزی را میتوان بر پایه بیمه و توسعه اقتصادی و اصلیترین مدلِ آن (نوسازی) «بنا» و البته به معنای دقیقترش، «رها» کرد.
این نقدها و حرفها که متاسفانه هنوز هم در اینکشور در چشم بسیاری شعار و ادعا جلوه میکند و همزمان در تقریباً تمامی شرق و غرب عالم، تشت رسواییاش به زمین افتاده، یک مثال دمدستی و روشن دارد که تا اندازهای میتواند ابعاد بحرانزای تسلط «توسعه»مداری را روشن کند: «سد» و نهضت سدسازی. پدیدهای که در نیمه اول دهه هفتاد شمسی بهعنوان اصلیترین برنامه راهبردی دولت در زمینه توسعه بومی و کلاننگر تبلیغ میشد و تا همین اواخر نیز ادامه داشت تا جایی که وزارت نیرو رسماً اعلام داشته ظرفیت سدسازی در ایران مدتهاست که به پایان رسیده و وضع بهگونهای است که میبایست جلوی روند سدسازی را گرفت (15 آذر 92). این اقدام سر و صدای نمایندگان بخشنگر را درآورده و آنها به میدان آمدهاند و انتقاد و ایراد و...
سدها، معمولاً برای انرژی و تأمین آبآشامیدنی مفیدند اما اهداف مرتبط با آبیاری و کشاورزی را چندان تأمین نمیکند (اینرا شبکه بینالمللی آبیاری میگوید که یک گروه جهانی پژوهش درباره سدهاست- 18 آذر 92) و معنای توامان چنین گفتهای، بلعیدهشدن روستاها و جنگلها و طبیعت، برای گسترش شهر و شهریشدن و تمدنسازی مدرن است؛ یعنی یک بیابانزایی رسمی، زاییده «تحلیل روند1»های سادهدلانه (اگر نخواهیم تعابیر تندتری دربارهشان بهکار ببریم) کارشناسان محترم مدیریت و برنامهریزی در سالهای گذشته که حالا کار را بهجایی رسانده که ظرفیت ذخیرهسازی سدهای ایران، یک و نیم برابر بیشتر از موجودی آب رودخانههای کشور است! (وزیر نیرو، 15 آذر 92).
یادبود تمدن مدرن
توسعه، چون تنها ظرفیت و افق و امکانِ زیستْ تصور شده، از آمریکا تا هند را درنوردیده است (و چه عجیب است سرنوشت این دو کشور در این عرصه، از هالیوود و بالیوود گرفته تا فضای سایبر)2 و در همین ماجرای سدسازی، چه هیاهوها که بر سر بیکاری و بیگاری و فروپاشی اجتماعات محلی از ناحیه سیاست توسعه ملی، بهویژه در هند به راه افتاده است. مکگوییگان3 (1388: 223)، با نقل پارههایی از بحران، تصریح میکند که زمانی همه، سدهای بزرگ را دوست داشتند، ولی سرانجام این سدها به صورت کابوس درآمد، به مانند «یابود تمدن مدرن» که حالا شهریهای ثروتمند را سرشار از لذت کرده و میلیونها هندی از کاستهای پایین را آوار. اعتراضاتی مربوط به 2001 و اعلام خطر آن، در امروزِ ایران (2013).
این بحث را میتوان تا ابدیت ادامه و در موارد متعددی نشان داد که چقدر سقف آرزوهای توسعهای کوتاه است و بدتر از آن، بالاتر از آن سقفی موجود نیست، مگر آنکه در باب اصالت و چراییِ تبدیل Development به توسعه حرف زد و این نکته را پیش کشید که اگر رشد و نمو و بسط و ایجاد و سیر تکاملی و اشتدادی عالم (بر اساس حرکت جوهری)، قطعی و ضروری باشد، چرا الزاماً باید از یک مدل و نمونه پیروی کرد و الزامات و اقتضائات آنرا چشم بسته پذیرفت و روزی هم که بحران و بنبستاش از راه برسد، آنقدر دیر و شرایط خطیر شده باشد که یگانه رهِ رهایی، نابود یا رهاکردن سرمایهگذاریهای مالی و معنوی گسترده و ملی باشد؟ مگر راه رفته آنها پیش روی ما نیست و اگر آنها میتوانستند که سره را از ناسره جدا کنند، چرا خودشان چنین نکردهاند و حالا مداوماً برای پُر کردن چاله-چولههایشان در فکر وصله پینه کردن مدرنیته با انواع و اقسامی از بافتهها نظیر «مدرنیته متاخر»4 یا «مدرنیته، یک پروژه ناتمام»5 یا پسامدرنیتهاند؟
پرهیز از شتابزدگی
پیش و جلو رفتن، ترقی و رشد کردن، حتماً اموری شدنی و ممکناند، اما آنچنان در چارچوب فهم پارسونزی قرار میگیرد و گذار از سنت به تجدد را در قالب جداشدگیهای پنجگانه (روابط شخصی در مقابل روابط غیرشخصی، روابط خاصگرایی در مقابل روابط عامگرایی، جهتگیری جمعگرا در مقابل جهتگیری خویشتنگرا، انتساب در مقابل اکتساب و نقشهای اختصاصی در مقابل آمیختگی نقشها) شرح میدهد،6 الزاماً بهمعنی عبور از انتساب و رسیدن به اکتساب صرف نیست؛ یعنی امری که بتوان همانند کالا آنرا از بازار خرید و به خانه آورد و به کارش گرفت و لذتاش را برد.7 با فروگذاشتن چنین تلقیای (که امروزه به نظر میرسد که حتماً یک اجبار و انتخاب ناگزیر است)، راهی که میماند تلاش برای یافتن «راه» از بیراه یاکجراه است و کوششی متکی به توش و توانِ خود. پس در اینجا دیگر سخن از مدل نیست بلکه «الگو» بهمثابه طرحی برای پیش رفتن اهمیت مییابد که میشود همان پیشاوندِ پیشرفت.
«الگوی پیشرفت» هم از آنروی که باید راههای رفته را ببیند و داشتهها را بسنجد و توانها را بیابد و آینده را بسازد، امری اتفاقی و دفعی و عاجل نیست، چرا که «حصول اين کار، زودبازده نيست. ما با توجه به اين نکته، وارد اين قضيه شديم. البته بعضى از آقايان طرحها و پيشنهادهایى براى محصول زود هم مطرح کردند، ايرادى هم ندارد؛ ليکن آن چيزى که مورد نظر ماست، جز در بلندمدت و با يک نگاه خوشبينانه در ميانمدت، به دست نخواهد آمد؛ اين يک کار طولانى است» (رهبر معظم انقلاب. 10 آذر 89). این دوربردی رسیدن به الگو، البته ربطی با کندی و تعلل و توقف ندارد و با آنکه «ما خيلى عجله هم نداريم. البته مايليم کارها سريع پيش برود (يعنى با تنبلى و عقبماندگى و اينها هيچ موافق نيستيم) اما شتابزدگى در کار نيست» (14 دی 90).
در واقع گویا بُعد خطرزای ماجرا، دقیقاً در همین «نتیجهخواهی سریع و آسانگیرانه» است که یکبار دیگر، در زمانی دیگر، چنین واکنشی را برمیانگیزاند: «در این حرکت باید ضمن پرهیز از هرگونه شتابزدگی، از تجربههای جدید و استعدادهای جوان نیز استفاده شود تا موتور حرکت، هیچگاه خاموش نشود» (رهبر معظم انقلاب. 12 اسفند 91).
دهها پیشنیاز
جنبه نفیای و سلبی آنچه نخواستنی است، تا حدود بسیاری روشن شده، اما مسیر در حین رفتن ساخته میشود و این همان کاری است که الگوی پیشرفت به شکلی توامان بر آن تاکید میکند: یعنی پرهیز از برنامهزدهکردن الگو، به مانند سندِ چشمانداز، سیاستهای کلی، برنامههای پنجساله و بودجههای سالیانه؛ بهکار گرفتن الگو به مثابه بدیل مدل بهعنوان امکانی برای تقلید و کپی کردن، چیزی که مقابل چشم آدمی قرار دهند تا از روی آن، الهام بگیرد و او را به جایی دلالت کند؛ و نهایتاً جایگزینی برساخته پیشرفت در مفهومی پیشرونده و پیشبرنده که مانند توسعه، هدف و نقطهای برای رسیدن نیست و فرآیندی است که در شدن و نوشدگی معنادار میشود.
اگر با چنین پیشانگارهای، روند رسیدن به جنبههای ایجابی الگو (که زماندار و بلندمدت و بدون عجله، تعریف شده)، پیش گرفته نشود، نتیجه آن میشود که احتمالاً فهرست بلندبالایی از موضوعات را نادیده باقی میگذارد و میگذرد؛ یک نمونه بارز این ماجرا، فراموش شدن بحث رسانه در سند چشمانداز است (که از عمر نوشته شدن آن خیلی هم نمیگذرد) و اکنون این موضوع (رسانه)، یکی از اصلیترین مسائل کشور شده و تقریباً در هیچ کدام از اسناد بالادستیِ اساسی، اشاره مهمی هم به آن نشده است.
یک نگرانی قابلتوجه در این مورد، مرتبط با سازوکار و تشکیلات اداریای است که برای پیگیری این الگو در نظر گرفته شده و در همان گام اول، به چارچوب مفهومی عرضهشده برای عرصههای پیشرفت (یعنی فکر، علم، زندگی و معنویت) مرکزیت نداده8 و کار را در شکل و شمایلی تقریباً تکراری یا انتقادبرانگیز به جریان انداخته است.9 الگو باید گفتمانی غالب، فراگیر و همگانی باشد و این اتفاق نمیافتد، مگر آن که دهها پیشنیاز رسیدن به الگو در مراکز علمی کشور تولید و تأمین شوند؛ چرا که «باید از طریق گفتمانسازی و بهرهگیری از دیدگاههای نخبگان، صاحبنظران با صبر و حوصله، الگویی فاخر، مستحکم و ارزشمند تدوین شود».
الگوی پیشرفت، لااقل از حیث وجودی دارای دو امر در همتنیده و جدانشدنی است که بهگونهای دیالکتیکوار آنرا شکل میدهد، میسازد و به پیش میبرد: در یک سطح تصدیق کردن و اعتقاد داشتن به یک حقیقت والا (پیشرفت دادن ایرانِ اسلامی براساس الگویی اسلامی ـ ایرانی) و در سطح دوم عمل و کنش و پراتیک در این بزرگراه.
چرایی اخذ الگو دقیقاً در همین رفت و برگشت پایانناپذیر نهفته است، وگرنه برنامهِ عمل مشخص دو یا 10 و یا 20 سالهای در میان نیست که جزییات اجراییاش محل بحث و بررسی قرار گیرد. بنا بر رسیدنِ «سی مرغ»ها به قاف است و «...گفتند چهار هزار سؤال وجود دارد؛ اين خيلى خوب است. اين سؤالها شناخته شود، دانسته شود. اين حرکت بايست در مجموعه نخبگانى ما به وجود بيايد. سؤالها مطرح شود، به اين سؤالها پاسخ داده شود؛ اين حرکت طولانىمدت است» (10 آذر 89). آرمان، رسیدن به آن قله است و رفتن، عین رسیدن.
* دانشجوی دکترای سیاستگذاری فرهنگی
پینوشتها:
1 . Trend analysis
2 . برای دریافت روایتی خواندنی (و البته مداحانه و غیرانتقادی در این باب): ر.ک. فریدمن. توماس (1389). دنیا مسطح است: جهانی شدن در قرن بیست و یکم. ترجمه: رضا امیررحیمی. تهران: ماهی
3 . مکگوییگان، جیم (1388). بازاندیشی در سیاست فرهنگی. ترجمه: نعمتالله فاضلی و مرتضی قلیچ. تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
4 . liquid modernity ایدهای از آنتونی گیدنز.
5 . Modernity, an Unfinished Project بیانی از یورگن هابرماس.
6 . ر.ک. آلوین، ی. سو (1380). تغییر اجتماعی و توسعه. ترجمه: محمود حبیبیمظاهری. تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.
7 . برای دریافت شرح و تفصیل خواندنی این قبیل انتقادات: ر.ک. داوریاردکانی (پ384). ما و راه دشوار تجدد. تهران: ساقی.
8 . باید در طراحی الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، بر چهار عرصه فکر، علم، معنویت و زندگی تکیه شود [و] در این میان موضوع «فکر» بنیانی تر از بقیه عرصه هاست (12 اسفند 91).
9 . برای خواندن نکات اجمالی این انتقادها، ر.ک. به یادداشتی از نگارنده: نگاهی به وضع مرکز طراحی الگوی پیشرفت/ تداوم سیاست «سند»نویسی ملی! جامجم. 22 اسفند 91.