حوزە علمیه خراسان و الگوی اسلامیایرانی پیشرفت
تعداد بازدید : 0
حوزه هنوزپایکارنیامده!
گفتوگوبا دکترصادق واعظزادە عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی
صادق واعظزاده، گرچه تحصیلاتش را در رشته برق تا دریافت دکترا از دانشگاههای کانادا ادامه داده و در این رشته به مرتبه استادی دانشگاه تهران نیز رسیده است، اما علاقهمندی او به مطالعه مدیریت راهبردی فناوری باعث شد تا با سیاستگذاری علم و فنآوری شناخته شود. فرزند آیتالله واعظزاده خراسانی که به قول خودش سنخیت زیادی با حوزه علمیه دارد، تعصب مثبتی هم به مشهد و خراسان دارد و با وجود اذعان به تندمزاجی همشهریانش، معتقد است که خداوند سختکوشی فکری و تیزهوشی را در این خطه قرار داده است. او اولین معاون علمی رئیسجمهور ایران بوده و هماکنون علاوه بر عضویت حقیقی در شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نظام، ریاست مرکز الگوی اسلامیایرانی پیشرفت را نیز بر عهده دارد.شکل مفهومی الگوی پیشرفت
الگوی ایرانیاسلامی پیشرفت، مطابق یک منطق روشن که در جریان بحثهای مفصل تعیین شده است، دارای چهار عرصه است: فکر، علم، معنویت و زندگی. سه عرصۀ اول، عرصههای مستقلی هستند، اما در واقع ارکان عرصۀ زندگی هستند. از نظر ما معنویت اساس زندگی است و فکر نیز اساسیتر از دانش است. عرصۀ زندگی بر این ارکان استوار است و فکر و معنویت بر مبانی اسلامی استوارند. این مکتب است که بر معنویت و تفکر و حتی باواسطه، بر علم هم مسلط است.
بنابراین اگر بخواهیم به صورت ایستا نگاه کنیم، مبانیای مثل مبدأ، معاد، امامت و از این قبیل وجود دارد که زیربنای ارکان زندگی را تشکیل میدهند. این شکل مفهومی را با استفاده از بیانات رهبری در نظر گرفتیم و بخشهای مختلف مبانی و ارکان در عرصۀ زندگی را به اجزایش تقسیم کردیم و در هر قسمت هم برنامهریزی کردیم که کار خاصی انجام شود. البته باید روش پویا و دینامیکی را تصور کرد که رهبری هم در صحبت اخیرشان گفتند؛ یعنی مثل گیاهی که در حال رشد است و همه اجزایش باهم رشد میکند؛ نه اینکه ابتدا تنهاش را طراحی کنند و بگذارند و بعد شاخههایش را! الگو را به این صورت پویا هم میشود دید؛ اما به صورت ایستا هم راحتتر است و هم قابل مهندسی. فرایند شکلگیری را هم الگوی پویا و ارگانیک میتواند نشان دهد.
مبانی الگو و نقش حوزههای علمیه
در همین الگوی ایستا، نقش حوزهها خیلی روشن است؛ چراکه مبانی الگو که همان مبانی اسلامی است، باید از دین بیرون بیاید و این انتظاری است که حوزههای علمیه به آن بپردازند و مبانی اسلامی را تعیین کنند؛ چه مبانی عمومی مثل مبدأ و معاد و امامت؛ و چه مبانی خاص بخشهای مختلف؛ مثل مبانی خاص اقتصاد، مبانی علم و غیره وجود دارد. این بخشهای مختلف را ۲۸ قسمت و برای هرکدام یک حلقۀ فکری با عنوان اندیشکده درست کردهایم. مبانی اینها هم عمدتا یا کاملا مبتنی بر منابع و علوم اسلامی است؛ هرچند از تجربه بشری هم استفاده میشود، اما مسلما نباید چیزی منافی با اسلام داشته باشیم.
این مبانی عمومی و خاص، باید یک نظام مبانی را تشکیل دهد که خود بر دو قسم هستند: نظری و عملی. مبانی نظری باید از معارف و کلام و فلسفه بیرون بیاید و مبانی عملی هم در فقه و حقوق اسلامی وجود دارد. بنابراین حلقهای به نام اندیشکدۀ مبانی ایجاد کردهایم که همان مبانی را تولید کند و یک اندیشکده نیز به نام فقه و علوم اسلامی ایجاد شده که فقها و بعضی حقوقدانان آشنا با حقوق اسلامی عضو آن هستند؛ اما گرایش اصلی این دو اندیشکده حوزوی است و بزرگان روحانی در آنجا عضویت دارند.
ما برای پیشرفت، تقریبا به یک تعریف اجماعی رسیدهایم؛ یک حرکت و صیروریت و تحول اجتماعی. اگر چنین باشد، بخش زیادی از آن خودش انجام میشود و از بیرون قابل هدایت نیست. یعنی پیرو سنتها و قوانینی که خداوند مقرر کرده پیش میرود؛ پس ما برای شناخت این سنتها، اندیشکدۀ سنتهای الهی را ایجاد کردهایم، یعنی همانچیزی که جامعهشناسان به دنبالش هستند. این سنتها در کتاب و سنت به روشنی آمده است و کارهایی هم شده که کمتر تحت این عنوان بوده و آیین اجتماعی اسلام را شاید عربها بیشاز ما کار کردهاند. بزرگوارانی در قم کار کردهاند؛ منتها برای فعالیت متمرکز، آن را بر عهدۀ دانشگاه امامصادق(ع) گذاشتیم. مبانی را به مؤسسۀ فرهنگ و اندیشه اسلامی با مدیریت جناب آقای رشاد واگذار کردیم و چشمانداز را به یک مؤسسۀ حوزوی دیگر و هنوز هم از مؤسسات حوزوی برای یاری استمداد میکنیم.
نقش حوزه علمیه خراسان
جا دارد حوزۀ علمیه خراسان یکی از قسمتهای اساسی را تقبل کنند؛ پیشنهادهایی را ارائه کنند و پژوهشهای لازم را انجام دهند. پژوهشهایشان را مدون کنند، بهصورت سیاستها و سندهایی درآورند تا در اینجا بحث و بررسی شود و با حضور خودشان تکمیل شود. بنابراین در قسمتهای اساسی الگو، اصل کار بر عهده حوزههاست و در بقیه بخشها نیز حوزههای ما در علوم انسانی جدید، مطالعاتی دارند؛ واقعا فضلای روشنی در نسل جدید داریم که کاملا کار و مطالعه کردهاند و نظریات غربی را بهخوبی فهمیده و نقد و اضافه هم کردهاند و گاه پیشنهاد جایگزین هم دادهاند. قلمهای خیلی خوبی هم دارند که البته دنیا آنها را نشناخته و باید بدانند که در حوزۀ قم یا مشهد چه خبر است. بنابراین تقریبا در تمام این ۲۸ اندیشکدهای که داریم، از حوزه و فضلای حوزوی استفاده میکنیم و در اندیشکدههایی که جایگاه مهمتری داشتهاند، بزرگواران حوزه و مدرسان برجستۀ حوزوی عضویت دارند. در حوزههای عملیاتیتر نیز افرادی وجود دارند که از نظر مدیریتی برجستهاند و تعدادی هم از میان جوانانی هستند که نسبت به سنوسالشان ممتازترند.
یک نقش اساسی که وظیفه داریم آن را تشویق کنیم، نظریهپردازی الگو است. اصولا غیر از اجزا و مبانی، نظریۀ پیشرفت اسلامی و ایرانی چیست؟ چگونه باید حرکت کنیم؟ نیروهای اصلی ما چیست؟ و به چه مراحلی باید برسیم؟ اینها مباحثی است که ارتباط زیادی با معارف و علوم اسلامی دارد و نظریۀ پیشرفت باید هم از دانشگاه بیرون بیاید و هم از حوزه.
بحثهای چالشی و جدی حوزوی و دانشگاهی
بحثهای جدی علمی حوزوی و دانشگاهی خیلی شکل نگرفته است. علتش این است که امثال ما که از دانشگاه به این بحثها دامن زدهاند، علاقه و سنخیتی با حوزه داشتهاند و به همین دلیل، فعلا چالش جدی ایجاد نشده! اما کسانی که قدری از این فضا دورند، هرچند مسلمان باشند، ممکن است آنچه میگوییم اسلامی است را بپذیرند و اجرا کنند؛ ولی آن تعلقخاطر را نداشته باشند. مثلا در اندیشکده علم، علمای درجه یک علوم پایه، مثلا دانشمندان مطرح فیزیک را آوردهایم و با فضلای حوزوی، بحثهای جدی و صادقانهای شکل میگیرد که بیسابقه است. چالشهای جدی مطرح میشود که امیدواریم به نتیجه برسد و برای هر دو طرف مفید باشد.
گفتمان نداشتهایم...
هدف مرکز این است که گفتمان پیشرفت را بیشتر ترویج کند و این گفتمان را هم از زبان متخصصان فن اینگونه تعریف کردهایم: «فکری که بُعد اجتماعی پیدا میکند»؛ یعنی تبلیغات به معنای مصطلح آن نیست؛ بلکه ابلاغ به معنای اسلامی آن است که باید همراه با یک محتوای علمی و فکری باشد. اما اگر این تنها در کلاس و مدرسه بحث شود، تبدیل به گفتمان نمیشود؛ بلکه باید در فضای اجتماعی مطرح شود و دلبستگی هم نسبت به آن ایجاد شود، یعنی روح انسان با آن درگیر شود و نسبت به آن تعصبی ایجاد شود.
یکی از دلایلی که تاکنون نتوانستهایم در مسیر حرکت و پیشرفت کشور خیلی موفق باشیم، این است که گفتمانی در این زمینه نداشتهایم؛ یعنی عزم و اراده و دلبستگی مبتنی بر مباحث حسابشدۀ فکری وجود نداشته است. در نتیجه سندهایی که تهیه شده هم فقط ضمانت حقوقی داشته و یک دولت یا مجلسی که آن را تهیه کرده، عوض شده و رفته است! این است که در اینجا بهعنوان یک هدف، قید شده که نخبگان باید نسبت به پیشرفت کشور، تعصبی مبتنی بر آگاهی پیدا کنند.
تشکیل حلقههای فکری پیشرفت
حوزۀ خراسان میتواند در گفتمانسازی پیشقدم باشد و مثلاً حلقههایی تشکیل دهد که از نظر ما هم رسمیت داشته باشد و از نتایج کارشان استفاده کنیم. مثلا جا دارد یک حلقۀ فکری با موضوع «گفتمان پیشرفت» در این حوزه تشکیل شود. ضوابط تشکیل حلقهها و کانونها تهیه شده است که در هر دانشگاه و حوزه و پژوهشگاهی حول یک شخصیت علمی تشکیل میشود و اگر این حلقهها به تعداد مشخصی برسند، میتوانند کانونی درست کنند و مباحث را وسعت دهند و از حمایتهای ما هم استفاده کنند. اینها به وسیله ارتباطات مجازی با اندیشکدههای دیگر مرتبط میشوند و تعاملات علمی و جلسات مجازی شکل میگیرد. حضور فضلا و بزرگان صاحبدرس در اندیشکدهها میتواند مفید باشد؛ هم برای اندیشکدههای حوزوی و هم برای بقیه اندیشکدهها.
حوزه پای کار نیست!
ما میتوانیم برای دانشگاهها برنامه بریزیم، اما اختیارات عرصه حوزوی را به خود حوزویان دادهایم. بنابراین یک دبیرخانۀ حوزوی تأسیس کردهایم به عنوان یک شعبۀ حوزوی که معاون پژوهشی حوزه هم در آن حضور دارد. اما حتی ظرفیت حوزۀ علمیه قم را هم هنوز نتوانستهایم فعال کنیم! هماکنون با سیچهل نفر و اگر کنفرانسهایمان را هم در نظر بگیریم، با شصتهفتاد نفر از فضلای برجسته مرتبط شدهایم که مقاله میدهند و فعالیت میکنند. کمتر از صد نفر هستند که البته نیروهای بسیار برجسته و خیلی خوب حوزۀ قم هستند؛ اما «حوزه» هنوز پای کار نیامده و این مطالبهای است که ما از حوزویان داریم. ورود دانشگاه خیلی بیشتر از حوزه بوده و بعضی از دانشگاهها مرتبط شده و کار را شروع کردهاند. انگیزهها خیلی مهم است و حوزه خراسان اکنون هم انگیزه دارد و هم استقلال؛ بنابراین نباید معطل شد و فکر میکنم در قدم اول باید در این حوزه حلقههای علمی را تشکیل داد.
خراسان بینظیر
خراسان در طول تاریخ بینظیر بوده است؛ در عالم اسلام، جایی نداریم که به اندازه خراسانبزرگ و شرق ایران، اینقدر عالم داشته باشد. خودم مشهدی هستم و البته این تعصب نیست! این سختکوشی فکری و تیزهوشی، چیزی است که خدا در اینجا به ودیعه گذاشته و در علوم مخلتف بزرگان زیادی داشتهایم.
در تاریخ که نگاه میکنیم، غزالی، شیخ طوسی، فردوسی، بوعلی، خواجه نصیر و إلیماشاءالله... هیچ نقطۀ ایران اینگونه نیست! شاید درخشش علیابنموسیالرضا(ع) در خراسان، مثل خورشیدی است که نماد این همه ستارههای بزرگ در آن خطه است.