نگاه صرفا مهندسی و سازهای در بخش آب
بجای مدیریت عرضه و تقاضا
تعداد بازدید : 0
چکش همه چیز را میخ میبیند!
نویسنده : جواد سمیعی
جایگاه و نقش مردم در مدیریت بحران آب
«کمبود ذخایر آب کشور هر روز جدی تر میشود و زنگ خطر قطع آب به صدا در آمدهاست»، «وزارت نیرو در اطلاعیهای با تاکید بر افزایش قابل توجه دما و به حداکثر رسیدن مصرف آب و برق، از مردم خواست، صرفهجویی آب و برق را در دستور کار خود قرار دهند»، «متاسفانه میزان هدررفت آب در ایران 30% است. این رقم در کشورهای پیشرفته 10% است.»، «با توجه به فصل گرما از هموطنان تقاضا میشود در مصرف آب صرفه جویی کنند.»؛ اینها عبارتهایی است که این روزها، در رسانههای عمومی، مکررا منعکس میشود؛ تاکید و تقاضا برای صرفهجویی در مصرف آب. مدیریت مصرف از سوی مردم، البته نه فقط در روزهای گرم، یک ضرورت غیر قابل انکار است اما تا چه حد اقداماتی از این دست می تواند اثربخش باشد؟ و اصولا نظام مدیریت آب کشور، چه توقعی از تاثیر این گونه توصیهها دارد و میتواند داشته باشد؟
تفاوت مدیریت مصرف و عرضه
مدیریت مصرف (یا همان تقاضا)، بعدی مهم و کلیدی در حوزه آب و انرژی در کل جهان به شمار میرود. اگر منابع آب و انرژی را به مثابه یک کالا در نظر بگیریم، از یک سو مهار و استحصال این منابع و به خدمت در آوردن آنها مطرح است که از آن به عنوان مدیریت عرضه یاد میشود؛ در دیگر سو، نحوه و مدل استفاده از این کالای به خدمت درآمده، طرح میگردد که به عنوان مدیریت تقاضا شناخته میشود.
در حوزه آب، مدیریت عرضه میکوشد تا منابع سطحی و زیرزمینی را از طرق فنیومهندسی در خدمت بشر و منافع او در آورد، امری که در دهههای اخیر، توسعه زیادی داشته و میزان آب در دسترس را (حداقل تا مقطعی) افزایش داده و البته به دلیل عدم ملاحظات پایداری، در نهایت به چالش و بحران ختم شدهاست.
نگاه عمدتاً سازهای؛ چکش همه چیز را میخ میبیند!
بدلیل تمرکز رویکردها و برنامههای نظام مدیریت آب کشور در دهههای اخیر در حوزه مدیریت عرضه، نگرش مدیران، بدنه کارشناسان و ظرفیتهای بخش خصوصی فعال در عرصه آب، عمدتا، در چارچوب و قالب مباحث سازهای و به اصلاح سخت تعریف شده و شکل گرفتهاست. این امر باعث میشود تا اولا هر نوع مشکلی در حوزه آب را بخواهیم با این قالب و روشهای آن حل و فصل کنیم (به تعبیری، آنکه تنها ابزارش چکش است مایل است همه چیز را میخ ببیند.) به طور مثال موجب شدهاست تا اگر مشکلی برای دریاچه ارومیه پیش میآید یا برای منابع آب زیرزمینی اغلب دشتهای کشور، چالش پیش میآید، اول از همه به سراغ ایدههای سازهای نظیر انتقال آب بین حوضهای یا نظایر آن برویم. ثانیا، موجب میگردد تا این توهم شکل بگیرد که تنها بخشی که به صورت علمی و حرفهای باید به آن پرداخته شود و برای آن بودجه و زمان و ظرفیت گذاشته شود، امور سازهای و معطوف به مدیریت عرضه است. این گونهاست که مباحثی نظیر مدیریت مصرف در سطحی نازل از نظر حرفهای، به صورت مقطعی ( در ایامی خاص نظیر اوج گرما) و به نحوی شعاری دنبال میشود.
مدیریت مصرف، آن جا که به عموم مردم معطوف میشود، به صورت امری بین رشتهای و تخصصی در جهان امروز دنبال میشود. واقعیت آن است که منابع آبی که بتوان به چرخه مصرف افزود، هر روز محدودتر میشود و در این شرایط وزن بیشتر به توجه و تمرکز بر مدیریت مصرف است که میتواند مدیریتی کارا و موثر را رقم بزند. (به دو قید کارا و موثر بیشتر دقت کنید! در بندهای بعد بیشتر به آن می پردازیم!)
استقرار مدیریت مصرف با آموزش
زیربنای استقرار مدیریت مصرف، آموزش و ظرفیتسازی در میان اقشار مختلف جامعه است، از طریق آموزش و ظرفیتسازی اصولی و علمی (در مقابل اقدامات شعاری و تبلیغاتی سطحی)، عموم مردم با چالشهای عرصه آب آشنا میشوند، نقش آن را در منافع و زندگی خویش مییابند و در نهایت رفتارهای صحیح را برای مشارکت در حل این چالشهای میآموزند و به کار میبندند. ظرفیت ایجاد شده در این روند، به نحوی پایدار شکل گرفته و ساخته شدهاست و تاثیر آن نیز قابل سنجش و ردیابی خواهد بود.
اگر راجع به کلیدواژههایی نظیر مدیریت مصرف، ظرفیت سازی، فرهنگسازی و امثال آن در حوزه آب، جستجو نمایید، آنچه بخش اعظم (و حتی شاید همه) مطالب را پوشش میدهد، تاکید فلان مسئول و توصیه بهمان مدیر برای پرداختن به این امور است. به ندرت شاهد گزارش مسئول یا مدیری راجع به اقدامات زیرمجموعهاش در این رابطه خواهید بود. موارد انجام شده نیز اغلب از مدلها و روشهای حرفهای تهی است و بیشتر در حوزه اقدامات تبلیغی (از نوع سطحی) و یا شعاری و مناسبتی (نمادین) معطوف بودهاست. مقالات، گزارشات و برنامه های داخلی در این حوزه، عمدتا به کلیات و تاکیدات خلاصه میشود. تجربه نگارنده در ماههای اخیر که با رویدادهای بین المللی آب در جهان در تماس بودهام، به من ثابت کرد که این روند در جهان به نحو جدی متفاوت است. در اغلب (اگر نگویم همه) رویدادهای بین المللی مرتبط با عرصه آب، بحثهایی نظیر مدیریت مصرف، آموزش و ظرفیتسازی به نحو کاربردی، مبتنی بر پایلوتها و پروژههای اجرایی و با روشهای حرفهای مطرح شده و حجم قابل توجهی از رویداد به بحث تجارب این عرصه و دستاوردهای آن معطوف میشود. این امر از آن جهت مورد توجه و اقبال است که در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی، پیچیدگیها و در هم تنیدگیها به مراتب از مسائل مهندسی صرف بیشتر است و تجارب انباشته، میتواند به شدت راهگشا باشد.
الزامات لازم برای موفقیت آموزش
برای تعریف و اجرای موفق و اثر بخش طرحهای ظرفیتسازی، چند محور کلیدی باید مورد توجه باشد. نخست آنکه، آموزشها به صورت یک سویه و با در نظر گرفتن منافع بخشی از افراد و گروههای درگیر نباشد. چارچوبهایی نظیر «آنالیز کنشگران»، میتواند تصویر مناسب و جامعی را در رابطه با شبکه ذینفعان بدست دهد که مبنای برنامهریزیها و تعاملات چند سویه برای دستیابی به ظرفیتسازی باشد. محور مهم دیگر توجه به عنصر استمرار در اثربخشی اهداف این طرحهاست. اولویتبندی مخاطبان، مسائل و مناطق (از منظر جغرافیایی) ضرورت مهم دیگری است که در امر ظرفیتسازی باید مد نظر داشت. تکیه بر مخاطبان اثرگذار و اثرپذیر، استفاده از شبکههایی نظیر آموزشوپرورش (مشابه آنچه در طرح نجات آب (داناب) مطرح نظر بودهاست)، روحانیون و نیز رسانههای محلی و اهم و مهم نمودن مسائل فراوانی که معمولا در عرصه آب یک منطقه با آن مواجهیم، یاریگر برنامهریزان و مجریان این حوزه است. در نهایت استفاده از فرهنگ غنی نیاکان به جای استفاده صرف از روشها و مثالهای غیربومی، برای بسط فرهنگ و نگرش جدید به آب راهگشاست.
ایجاد اعتماد در جامعه
در چارچوبهایی نظیر بازاریابی اجتماعی که فرایندهای تخصصی برای استقرار یک فرهنگ یا رویکرد در بدنه جامعه تشریح میشود، رفع موانع ذهنی یا فیزیکی در راستای آن فرهنگ یا رویکرد در میان مخاطبان، گامی اساسی بر شمرده میشود. اگر مخاطب، به هر دلیل درست یا نادرست، احساس همدلی نداشتهباشد، فرایند آموزش و ظرفیت سازی، دشوار و ناکارا میشود. در رویکردی صحیح به مشارکت طلبی از جامعه برای حل بحران آب، ایجاد پایهای از اعتماد و رفع ذهنیتهای ناصحیح، ضروری است.
همبستگی مردم با حاکمیت
ظرفیتسازی ابزاری برای پوشاندن ضعفهای نظام مدیریت آب نیست. اگر ذهنیت مخاطب آموزشها، درست یا نادرست این باشد که مدیریت آب، در اقدامات خود کوتاهی کرده و حالا از او میخواهد تا با صرفهجویی، این ضعف او را پوشش دهد، قطعا، مشارکت مورد انتظار در او شکل نمیگیرد. این سوال را بارها شنیدهایم که در شرایطی که شبکه توزیع آب شرب، 30% تلفات دارد، چرا از ما توقع صرفه جویی میرود؟ پاسخ نگرفتن این دست سوالات، سدی مهم در راه مدیریت مصرف از سوی جامعه است. بدنه جامعه از یک مدیر، پیش و بیش از ارائه آمار و ارقام و تشریح وضعیت و تاکید مکرر و سالانه بر بحرانی بودن شرایط و لغزاندن توپ تقصیر به زمین سایرین، قبول مسئولیت و پاسخگو بودن را خواهان است. ظرفیتسازی و آموزش، آنگاه به سرانجام خود میرسد که در بستری از کارایی و اثر بخشی تعریف و دنبال شود. چندی قبل، یکی از رسانهها گزارشی را منتشر کردهبود که در آن به رتبه 132 ایران در میان سایر کشورها از منظر مدیریت منابع آب اشاره داشت. این رتبه را تنها به مدیران و کارشناسان در یک حوزه نمیتوان نسبت داد چرا که آب مقولهای فرابخشی است و بخشهای دولتی و خصوصی متعددی در آن درگیرند اما از این آمار میتوان استنباط کرد که برآیند نظام مدیریت آب در کشور، علیرغم ظرفیت فنی، انسانی و بودجهای بسیار سنگین آن، بسیار ضعیف است. در شرایطی که هر بخش، مشکل را به سان توپی به بخش دیگر پاس میدهد و دیگران را مقصر و خود را مبرا میداند، طبیعی است که توصیهها، آموزشها و حتی تهدید به قطع آب، نتیجه مورد انتظار را ایجاد نکند. تصور شکل گرفته در ذهن بهرهبردار در این شرایط آن است که منافع آموزش دهنده و توصیه کننده با منافع او همراستا نیست و به طبع آن، همدلی و مشارکت کافی را نخواهد داشت. در نشستی با نمایندگان بهربرداران حوزه یکی از تالاب های بزرگ کشور که به شدت دچار معضل است و رو به خشک شدن میرود، یکی از آنها پرسید: «آیا اگر حقوق ماهانه شمای مدیر منوط به بازگرداندن تعادل به این تالاب بود، باز هم با همین کلیات و تاکیدات، ساعات اداری را می گذراندید؟» و پاسخ داده شد: «اگر حقوق ماهانه مدیران را منوط به نتیجه بخشی کنند، بخش اعظم آنها بلافاصله استعفا می دهند اما آنهایی که بمانند، وضعیت را به سامان می رسانند.» مردم آن زمان، یاریگر پرشور مدیران خواهند بود که ببینند آنها واقعا مسئول حوزه خود هستند و به آنها پاسخ گویند و صرفا تاکید و توصیه و ارائه آمار ندارند. نمونه هایی از اتحاد و هم بستگی مردم در دشتهایی از همین استان خراسان رضوی برای کمک به ارگانهای حاکمیتی در بهبود وضعیت منابع آبی، در کنار اهتمام و جدیت مدیران مربوطه وجود دارد که میتواند الگویی برای توسعه تعاملات دو سویه در مناطق دیگر قرار گیرد.
کارهایی که میتوان کرد
در شرایط بحرانی ، نمیتوان تا مساعد شدن شرایط مختلف، منتظر ماند. فرهیختگان، مسئولیتی خطیر دارند. بسط آگاهی در زمینه این معضلات بویژه با بهرهگیری از زبان هنر، ایجاد و توسعه شبکههایی نظیر شبکههایی که معلمان و دانشآموزان استانهای مختلف کشور در طرح نجات آب (داناب) برای بحث و تولید اثر راجع به نجات و عبور از بحران آب تولید کردند، توجه ویژه به بخش کشاورزی به عنوان بزرگترین مصرف کننده آب (بالغ بر 90%)، همچنین ایجاد تشکلهای مردمی نخبگان برای گفتگو و تبادل نظر و یافتن راه حلها و مساعدت دست اندرکاران عرصه آب (چه از بعد حمایتی و چه از بعد انتقادی) میتواند راهکارهای کلیدی در این زمینه باشد. ما امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند آگاهان دلسوز و امیدوار و امیدبخشی هستیم که با گفتگو، بهرهگیری از تجارب موفق و پیشرو، بسط و توسعه حساسیت و فرهنگ آب و ایجاد آمادگی در مردم برای مشارکت در مدیریت بحران آب و در نهایت مطالبه مصرانه و مکرر از دست اندرکاران عرصه آب، ناجی آب و ناجی سرزمینمان باشند، چرا شما یکی از آنان نباشید؟