محمد حسین انجوی نژاد به « کلیات دفاع مقدس» مشهور است
تعداد بازدید : 0
دردها را لطف خدا می دانم
کلیات دفاع مقدس نامی است که دوستان برای “محمد حسین انجوی نژاد” یا همان آقا معین دوران دفاع مقدس انتخاب کرده اند، او یکی از رزمندگان کم سن و سال شیراز بود که در سال 59 زمانی که فقط31 سال داشت به جبهه اعزام شد. در کتابک مقاومت استان فارس از او به عنوان کم سال ترین رزمنده اعزامی از استان فارس نام برده شده است. آقا معین به میان بچه های آسایشگاه سلمان فارسی آمده تا به یاد دلاور مردی فرزندان ایران در کنار هم رزمان باشد. البته او با خنده آرامش بخش اش به آسانی از سختی ها عبور می کند. مصاحبه با جانباز شیمیایی و قطع عضو را می خوانید. از مدرسه به جبهه
جنگ که شروع شد دانش آموز بودم، مثل دیگرایرانی ها برای دفاع از کشور به جبهه اعزام شدم ابتدا تصور نمی کردم که جنگ طول می کشد فکر می کردم یک یا دو هفته و یا حداکثریک ماه جنگ به پایان می رسد، بعد از مدتی که در منطقه خرمشهر و آبادان بودم به حدی احساس وابستگی نسبت به منطقه می کردم که نمی توانستم از منطقه خارج شوم و رفتن از این مناطق برایم ممکن نبود و درهمان اولین نوبت که به جبهه رفتم تا 9 ماه برنگشتم تا این که مجروح شدم البته فقط ترکش خوردم. سال 60 بود عراقی ها در 15 کیلومتر اهواز بودند و به راحتی با خمپاره و توپخانه اهواز را می زدند و هر چند اهواز هم پر جنب و جوش نبود چون اعلام شده بود مردم شهر را تخلیه کنند، به مخابرات رفتم که تلفن بزنم و هنوز قصد نداشتم که به شیراز برگردم ، مخابرات شلوغ بود و 5/2 ساعت معطل شدم تا این که نوبت تلفن زدن به من رسید مرحوم پدرم که روحانی محل و امام جماعت مسجد بود، گفت: دوری تو برای من قابل تحمل است ولی مادرت سخت دلگیر است بیا برگرد مادرت را ببین و دوباره به جبهه برو چند روز بعد هم به مرخصی آمدم و خانواده را دیدم و دوباره عازم جبهه شدم.
اولین مجروحیت چگونه بود؟
شهید “محمد اسلامی نسب” که فرمانده گردان امام رضا(ع) در لشکر 19 فجر مربی ما بود که در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید و البته آشنایی ما با شهید به قبل از انقلاب بر می گردد، در آن زمان برای آموزش نظامی ما را به اطراف شیراز می برد وقتی به جبهه آمدم تصور می کردم جبهه و جنگ هم مثل همین تیرهایی است که شهید اسلامی نسب کنار گوش ما شلیک می کند اما اول جا خوردم و ترسیدم ولی نمی دانم خداوند چه چیزی را در وجود ما قرار داد که یک ساعت نشده به خود آمدیم و با خودم گفتم به جبهه آمده ام ترس یعنی چه و سریع خودم را با محیط وفق دادم به گونه ای که در سوسنگرد از نخل ها بالا می رفتم و با تیرکمان سنگ ( سنگ پلاخمون های جیری)پرت می کردم طرف عراقی ها چون دیگر این شرایط خیلی برایم عادی شده بود. البته اولین بار که ترکش خوردم ، چون بچه پایین شهر بودم و معمولا ما بچه های پائین شهر هم یک غرور خاصی داشتیم و افت داشت که به خاطر یک ترکش بخواهم به پشت جبهه برگردم مدتی را در جبهه ماندم و به اصرار پدرم به مرخصی آمدم، همان ترکش که اولین بار وارد بدنم شد تا 3 سال قبل در بدنم بود و در نیاوردم.
آقای انجوی نژاد یا بهتراست بگویم همان آقا معین دوران دفاع مقدس در چه عملیاتی پای خود را از دست دادو در کدام عملیات شیمیایی شد؟
در عملیات های مختلف حضور داشتم که در برخی از آن ها از جمله عملیات رمضان و کربلای 4 زخمی شدم، البته قبل از آن درعملیات های دیگری که حضور داشتم مجروحیت های مختلف داشتم ولی در عملیات های خیبر و والفجر 8 علاوه برمجروحیت با گاز تاول زا و گاز خردل و سارین جانباز شیمیایی هم شدم. البته در یک عملیات بعد از جنگ در منطقه کردستان یکی از پاهایم را اززانو به پائین از دست دادم و قطع شد.
از این که شیمیایی هستید و یک پا ندارید ناراحت نیستید؟
شب تا صبح 10 ها بار از خواب بیدارمی شوم به خاطر تنگی نفس و فشاربه ریه هایم می آورد ولی بارها گفته ام الان هم تکرار می کنم اگر تمام دنیا را بدهند و سلامت را برگردانند می گویم نمی خواهم نه این که نخواهم بلکه معامله با خدا کردم و دیگر فسخ معامله نمی کنم.البته مشکلات و سختی وجود دارد ولی این ها را درد و رنج نمی دانم بلکه لطف و رحمت خدا می دانم و به هیچ وجه این شرایط برایم سخت هم نیست.
چرا؟
همین الان هم از خیلی شهرستان ها که دعوت می کنند خودم با ماشین خودم می روم احساسم این است که اگر در جنگ شهید نشنیدیم طبق این فرمایش مقام معظم رهبری است که امروز زنده نگه داشتن یاد شهدا و فرهنگ دفاع مقدس کمتر از شهدا نیست و معتقدم همان طوری که در زمان نهضت ابا عبدا... (ع) و در نهضت عاشورا اگر روایت گری حضرت زینب (س) و حضرت سجاد (ع) نبود امروز از نهضت عاشورا ما چیزی نمی دانستیم در مورد دفاع مقدس هم این گونه است و این که جانبازان شهید نشدند تا روایت 8 سال دفاع مقدس را به نسل های بعد و امروز منتقل کنند تا آن ها هم بدانند که در 8 سال جنگ به سربازان امام خمینی(ره) چه گذشت و بدانند که رمز ماندگاری آن ها چه بود. ما حماسه های رزمندگان در دوران دفاع مقدس را منتقل خواهیم کرد، ما ماندیم تا به بچه های نسل بعد بگوییم که چطور شلمچه برای ما به شلمچه امروزی با این حرمت و قداست تبدیل شد اگر کاروان های راهیان نور از مناطق مختلف بازدید می کنند اما این منطقه حس دیگری دارد و از هر فردی که بپرسی کجا می خواهید بروید می گویند شلمچه ، شلمچه از قبل از انقلاب هم بود ولی شرایطی اینگونه نداشت شهیدان که در آن مکان خون شان به زمین ریخته شد به آن مکان قداست و حرمت بخشیدند.
خانواده شما با جانبازی شما چطور کنار می آیند؟
فرزند بزرگم که به دنیا آمد بعد تولد او را دیدم و دیگر تا 10 ماه بعد تا زمانی که پایم سال 73 در یک عملیات که با منافقین بعد از جنگ در کردستان قطع شد او را ندیدم ولی خانواده نیز با جانبازی ام کنار آمده و مراعات شرایط را می کنند، خیلی وقت ها که خواب بودم و پای مصنوعی را بیرون آورده بودم جای قطع شده را دخترم می بوسد...
کمی هم درباره خودتان و وضعیت جانبازی و عوارض شیمیایی وقتی بروز می کندصحبت کنیم ، چطور این رنج جانبازی را تحمل می کنید؟
به خودم قبولانده ام که از اول همین گونه بودم و جانبازی را اصلا رنج نمی دانم بلکه عشق است. البته شیمیایی بودنم معمولا اذیت می کند روی پوست تاول می زند و تاول ها روی پوست مانند آبله جمع می شود این آبله ها خارش دارد و اگر پاره شود پوست را از بین میبرد و سوزش پوست چند برابر می شود مجبورم خارش پوستی را تحمل کنیم با حساسیت های فصلی به خصوص در فصل بهار این خارش ها وناراحتی های پوستی بیشتر می شود، در فصل بهار به دلیل گرده افشانی ناراحتی ریه هم بیشتر می شود و درایام تابستان 24 ساعته کولر روشن و بخار سازدر منزل روشن است، البته برخی جانبازان در طول شبانه روز باید از دستگاه اکسیژن استفاده کنند. ولی به توصیه پزشک سعی می کنم کمتر از دارو و اسپری استفاده کنم تا بدنم چندان به دارو عادت نداشته باشد و ریه تنبل نشود ولی گاهی مجبورم استفاده کنم.حدود 10 سال قبل از روی پل غدیر که در همین نزدیکی است ساعت 12 شب عبور می کردم پشت فرمان خودرو نشسته بودم و خانواده هم داخل خودرو نشسته بودند ریه ام دچار چسبیدگی شده بود و برای چند لحظه نتوانستم تنفس کنم همسرم صدا می زند حاجی خوابیدی ؟! خودرو پس از برخورد با جدول اگر چه در هوا معلق بود ولی دوباره به همان حالت عادی برگشت، از قضا پزشکی از محل عبور می کردبه کمک همسرم آمده و دارو ها را از صندوق عقب خودرو بیرون می آورد و پس از استفاده و این که حالم بهتر می شود من را به منزل رساندند. الان هم مجبورم اسپری را به همراه داشته باشم و برای این که بدنم را خنک نگه دارم و برای تنفس بهتر از عرقیات مانند عرق آویشن، چنار کاسنی و ... استفاده می کنم.
چه چیزی بیشتر شمار ا اذیت می کند؟
الان پای قطع شده بیشتر اذیتم می کند و اگر چه چندین بار عمل کرده ام ولی بازهم درد زیادی را باید تحمل کنم با این وجود سختی هایی نیز دارد و با توکل به خدا در ایامی که راهیان نور به مناطق عملیاتی جنوب و خوزستان می آیند چندین ماه برای روایت گری آن جا حضور دارم اگر چه بعضی اوقات اذیت می شوم و لی خیلی زودتر حالم خوب می شود و واقعا حالم بهتراست و اگر به خاطر خانواده نبود حاضرم تا آخر عمر در مناطق عملیاتی زندگی کنم.
یک خاطره بعد از جانبازی بگوئید؟
یک شب با موتور داشتم می رفتم موتور خاموش شد شروع به هل دادن موتور کردم ، خودم را انداختم روی موتور تا سوار شوم پای مصنوعی از پایم بیرون آمد و از روی پل به پائین پل پرت شد به یک کارگر شهرداری گفتم آقا پای منو بیار... با تعجب ایستاده بود و نگاه می کرد...
الان در دانشگاه هم تدریس می کنید چه زمانی ادامه تحصیل دادید؟
درهمان دوران دفاع مقدس برخی معلمان بودند که به جبهه می آمدند وعلاوه بر رزمندگی در مجتمع رزمندگان معلمی هم می کردندکتاب هایی را بچه ها می دادند و بچه ها هم کتاب ها را می گرفتند و می خواندند و امتحان می دادند. خدا توفیق داد هم زمان با جنگ کتاب های درسی را از مجتمع های آموزشی رزمندگان می گرفتم و امتحان دادم که توانستم دیپلم بگیرم و البته بعد از مدتی به عضویت سپاه درآمدم و بعد تا کارشناسی ارشد ادامه دادم و فوق لیسانس ام را در رشته علوم سیاسی بگیرم.