ساعتی همراهی باجانباز محمد نبی نطاق
محمد نبی نطاق جانباز قطع نخاعی گردن 70 درصد به بالا را در محوطه آسایشگاه جانبازان ملاقات می کنم اوکه از ناحیه گردن قطع نخاع شده علاوه بر حرکت گردن 5 درصد هم دست اش حرکت می کند که با کمک دست اش دسته ویلچربرقی را به چهار جهت می تواند بچرخاند، وقتی با محمد نبی در محوطه آسایشگاه جانبازان مصاحبه می کردیم چند دقیقه ای که گذشت خستگی بر او غالب شد و دیگر نتوانست تحمل کند گفت “خسته ام “ بخشی از مصاحبه را در آسایشگاه و بخشی را در منزل اش انجام دادیم . وقتی به منزل رفتیم نه فقط محل ترکش ها که زخم های بستری که از 30 سال قبل تاکنون بر بدنش مانده ، هم چون داغی تازه بود از دفاع مقدس. راستی محمد نبی از جانبازانی است که چند سال قبل به دیدار مقام معظم رهبری رفته است او عکس دیدار با مقام معظم رهبری و پدر و مادرش را روی طاقچه خانه گذاشته است.
در چند سالگی به جبهه اعزام شدید و در کجا جانباز شدید؟
متولد 1345شهر شیرازم ، 16 ساله بودم که به عنوان بسیجی پس از آموزش به منطقه عملیاتی عین خوش اعزام شدم و در عملیات محرم در تاریخ 10/8/1361 با تیرو ترکش کاتیوشا از ناحیه گردن مهره 4 و 5 قطع نخاع شدم ، بعد از مجروحیت به دزفول منتقل شدم صورتم پر از خون شده بود و در بین شهدا بودم و اشتباهی به سردخانه حمل می شدم نمی دانم چه اتفاقی افتاد که در بین 400 شهیدمن و یک نفر دیگر که از ناحیه پا مجروح شده بود زنده بودیم البته فکر کردند ما هم شهید شده ایم اما قبل از این که به سردخانه ببرند متوجه شده بودند که ز نده ام، از آنجا به بیمارستان آپادانا در تهران وپس از 14 روز به بیمارستان نمازی شیراز منتقل شدم که دچار 30 زخم بستر نیز شدم بعد از 4 ماه به مرکز توانبخشی شهیدمازندرانی منتقل شدم و پاییز 66 به منزل منتقل شدم، پدر و مادرم تا سال 67 که پدرم فوت کرد از من پرستاری می کردند بعد از فوت پدرم زحمت پرستاری ام بر دوش مادر افتاد تا بهار 85 که مادرم نیز از دنیا رفت و از آن موقع مشکلاتم دو چندان شد. اکنون بنیاد شهید پرستار 24 ساعته در منزل در اختیارم قرار داده است.
شما که جانباز قطع نخاعی آن هم از ناحیه گردن هستید از مشکلات جانبازان بگویید؟
مشکلات جانبازان فقط نشستن روی صندلی چرخدار نیست، بلکه نگاه برخی افراد جامعه ، معرفی نشدن بایسته جانبازی به جامعه و... از دشوار ترین مشکلات است . همین امروز چند مسئول ازتهران برای بازدید آمده بودند به ما نگفتند که مشکلات خود را بازگوکنیم و یک نفر که روی پا ایستاده می گفت که ما چه مشکلاتی داریم چرا خود ما نگوئیم که چه مشکلاتی داریم.
بعضی از مسئولان دررفع مشکلات معلولان قطع نخاعی کوتاهی کرده اند از جمله راهنمایی و رانندگی ، یک خاطره دارم که هنوز هم نمی توانم فراموش کنم سال 84 روی صندلی چرخ دارنشسته بودم خودرویی با من برخورد کرد، از روی ویلچر پرت شدم دست هم که نداشتم که از صورتم محافظت کنم و با صورت به زمین برخورد کردم وقتی با پلیس تماس گرفتیم پلیس اعلام کرد برابر قانون که از 40 سال قبل است ویلچر مقصر است چون ویلچر خودرو محسوب می شود این در حالی است که در کشورهای اروپایی برای معلولان ارزش قائل هستند و راه ها، خیابان ها ، پیاده رو ها، مکان های تجاری و عمومی به گونه ای ساخته می شوند که معلولان هم بتوانند استفاده کنند... از محمد نبی وقتی سوال می کنم اکنون که دیگر امکان راه رفتن ندارید چه احساسی دارید وقتی یک نفر راه می رود ؟می گوید: خداوند یک بار سلامتی می دهد و حفظ سلامت از واجبات اسلام است.... دیگر خسته شدم نمی توانم ادامه بدهم،برویم ...
با آقا محمد نبی و علی شاکر پرستار او سوار آمبولانس مرکز معلولان سلمان می شویم و به منزل اش می رویم، فاصله زیادی ندارد، البته پرستار در فاصله رسیدن تا منزل به شدت مراقب او هست و به نظر پرستاری خوبی از او می کند.
پرستار او را از آمبولانس پیاده می کند و او را به اتاقش می برد او را روی تخت قرار می دهد و لباس های او را تعویض می کند و لباس راحتی براو می پوشاند چندان هم آسان نیست این که یک نفر دیگر دکمه های پیراهن را برای یک مرد باز کند، یا جوراب اش را از پایش بیرون بیاورد یا دیگر لباس هایش را ، بدن محمد نبی چندان انعطاف لازم را ندارد و حتی پوشانیدن یک تی شرت هم حتی با کمک پرستار دشوار است .
ادامه در منزل
محمد نبی بعد از این که روی تخت جابجا می شود می گوید: در جنگ های قدیم افراد زره می پوشیدند تا افراد از جلوو پشت سر آسیب نبیند ولی در دفاع مقدس ما زره و لباسی که از بدن ما محافظت کند نداشتیم فقط یک کلاه آهنی داشتیم که آن هم چندان مقاومتی نداشت و گاهی گلوله از آن عبور می کرد البته همیشه همینطور بوده و مسلمانان در برابر افرادی که می جنگیدند طرف مقابل تجهیزات نظامی قوی تری داشت در این جنگ هم دشمن بهترین تانک های روسی ، فرانسوی و انگلیسی را داشت که هم زمان با حرکت شلیک هم می کرد و در مقابل ما چه داشتیم ؟ ما قبل از عملیات مراسمی داشتیم که روحیه ها به سمت کاروان امام حسین (ع) می رفت و بچه ها با ایمان مقابل دشمن ایستادگی می کردند...
بعد از جنگ بر شما چگونه گذشت و چطور خودتان را قانع می کنید که این که امروز این گونه هستیددرست بوده است؟
خداوند می گوید از فردی که توان ندارد فردی یک پرکاهی از روی این فرد بردارد به اندازه کوه از گناهانش می بخشم وقتی خداوند این چنین حرفی می زند وقتی مجروح شدم و روی تخت افتادم 16 ساله و خیلی جوان بودم و با خودم می گفتم اگر این دوران 20 سال هم طول بکشد به خودم می توانم بقبولانم و تحمل کنم ولی از آن زمان 32 سال می گذرد، چند سال قبل که رفته بودم به زیارت حرم امام رضا(ع) یک نفر در حال روضه خواندن بود داشت تعریف می کرد که فردی معلول از او سوال کرده چرا امام رضا شفایش نمی دهد و مداح هم گفت شاید خواست خدا نبوده است در مورد ما هم همین طور است شاید خواست خدا این گونه بود...
زندگی روی صندلی چرخدار چگونه است؟
روی صندلی چرخدار اگر کسی برای زندگی برنامه داشته باشد زندگی هم می گذرد اگر سرگرمی نداشته باشیم برای ما هم دیر می گذرد، اول خانواده و دوم خود فرد مهم است که باید با شرایط جسمی کنار بیاید و از این شرایطی که دارد فردی را سرزنش نکند.
کلام آخر؟
قانونی برای حمایت از جانبازان و ایثارگران تصویب شد که از این تاریخ حق اشتغال و از کار افتادگی به جانبازان بدهند(سال 72 ) و در سال 79 اجرا شد و حق از کار افتادگی و اشتغال جانبازان از سال 72 که قانون تصویب شد تا سال 79 که اجرا شد پرداخت نشد.