گفتوگوی اختصاصی رصد با وزیر راه و شهرسازی
تعداد بازدید : 11
حاکمیت دوگانه در حاشیه شهر
نویسنده : مهدی پناهی
خشکسالی و کمبود منابع آبی و بهتبع آن مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ، یکی از مهمترین عوامل بروز حاشیهنشینی از دید مسئولان است اما کمتر کسی به نقش ساختارهای حاکمیتی و مدیریتی در این موضوع اشارهکرده است. این ساختار مدیریتی در کنار برنامههای توسعه نامتوازن، خود عامل ایجاد حاشیه شهرها شدهاند، بهطور نمونه به علت ناهماهنگی بین شهرداریها، بخشداریها و فرمانداری روستاهای اطراف، شهرها بیضابطه توسعه پیدا کردند و وقتی به شهرهای مجاورشان ملحق شدند، ابعاد فاجعهآمیز آن نمایان شد. دکتر عباس آخوندی نیز به این موضوع اذعان دارد و معتقد است که باید این دوگانگی فرمانداری و شهرداری را برطرف کرد. وزیر راه و شهرسازی دولت دوم سازندگی و دولت یازدهم که تحصیلات راه و ساختمان و دکترای اقتصادی سیاسی دارد، در ابتدای انقلاب عضو شورای مرکزی جهاد سازندگی بود.وی که تجربه بازسازی مناطق زلزلهزده را بهعنوان رئیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی نیز دارد، در گفتوگوی اختصاصی با رصد معتقد است که متولی حاشیه شهر باید شهرداریها باشند و با توانمندسازی مردم حاشیهنشین، بار را از روی دوش دولت برداشت، در ادامه این گفتوگو را بخوانید.
امروزه مسئله حاشیه شهر بهعنوان معضل کلانشهرها، بسیار بحرانی شده است و تنها کاری که انجام میشود، مطالعات و جلسات بینتیجه است، بالاخره راهحل عملی مسئله حاشیهنشینی چیست؟ مثلاً در برخی از مناطق باید مردم را جابهجا کرد یا اینکه اقدامی دیگر صورت بگیرد؟
در این زمینه دو بحث مطرح است، یکی بحث واحدهای موجود و یکی بحث آینده؛ درباره واحدهای موجود باید گفت بعضی از آنها مدت زیادی است که در حاشیه شهر ایجادشده است و مفهوم جابهجایی برای آنها چندان عملی نیست، بنابراین بحث بر سر به رسمیت شناختن وضع موجود است و باید به نحوی آن را انجام دهیم تا بتوانیم با کمک خود اهالی و ساکنان به حداقل استاندارد شهری و یک زندگی باکرامت برسیم. من خودم این مفهوم را بیشتر میپسندم، در سندی هم که برای ساماندهی بافتهای ناکارآمد و حاشیه تهیهشده، اصل بر پذیرش ساکنان است، اینکه به نحوی برایشان امکان خدمترسانی ایجاد شود و بحث توانمندی محقق شود؛ این اصل استراتژیک ماست که جزئیاتش خیلی مفصل است اما بهاجمال میگویم باید به معابر سروسامان بدهیم، خدمات زیربنایی و روبنایی ایجاد کنیم، هستههای همکاری را در این مناطق شکل دهیم، خیلی از ساختمانها ناپایدار است که باید پایدار شود، واحدها و سیستمهای محلهای و همسایگی را باید تعریف کنیم و... بههرحال اصل مفهوم این است و این ایده که بولدوزر بیندازیم و بافتهایی را که سالهاست مستقرشدهاند خراب کنیم، قابلاجرا نیست.
این نکته را هم اضافه کنم که نباید شهروند ساکن مناطق حاشیهای این احساس را داشته باشد که علاوه بر دوری از مناطق برخوردار شهر، از اجتماع هم به حاشیه رانده شده است، منظور از حاشیهنشینی، دوری فیزیکی از مرکز شهر نیست؛ بلکه منظور هر نوع رانده شدن از جامعه را شامل میشود که میتواند شامل مناطق مرکزی شهرها هم باشد مثلا در تهران بعضی از مردم ساکن در منطقه ۱۲، در مشهد بعضی از ساکنان بافتهای اطراف حرم رضوی (ع) یا در شیراز بعضی از ساکنان بافت سعدیه چنین احساسی دارند.
موضوع به حاشیه رانده شدن اجتماعی شهروندان در ستاد ملی بازآفرینی شهری باید بررسی شود ، البته مطرح کردن این سخنان در حد حرف بوده و عمل به آن بسیار سخت است؛ از صداوسیما میخواهم نمونههایی از احساس عدم تعلق به جامعه از سوی حاشیهنشینان را نمایش دهد تا این قضیه برای مردم ملموستر باشد.
امروزه نزدیک به ۱۸ میلیون نفر از ۵۵ میلیون نفر جمعیت شهری در حاشیههای شهرها زندگی میکنند که نزدیک به یک سوم شهرنشینان کشور را تشکیل میدهد، بسیاری از این شهروندان خود را شهروند درجه دوم احساس میکنند که از سوی دیگر شهرنشینان به حاشیه رانده شدهاند؛ خواه ساکنان مناطق واقعا حاشیهای باشند و خواه ساکن مناطق مرکزی شهرها که از نظر فیزیکی حاشیهنشین نیستند اما از نظر روانی احساس حاشیهنشینان را دارند.
آیا این نگاه باعث نمیشود که حاشیه شهر بیشتر شود؟ به نظر میرسد رویکرد واحدی در مواجهه با حاشیه شهرها وجود ندارد.
درست است، بعضی هنوز فکر میکنند که با این کار حاشیهنشینی را ترویج میکنیم، ولی واقعیت این است که جلوی حاشیهنشینی را باید با روش دیگری بگیریم. حاشیهنشینی بیشتر به علت اشتغال و امکان زندگی و کسب درآمد ایجاد میشود، جایی که امکان کسب درآمد حداقل و اشتغال نسبی وجود داشته باشد، جذبکننده جمعیت هم هست. بنابراین اگر میخواهیم جلوی حاشیهنشینی را بگیریم، باید بیشتر به ریشه آن بپردازیم و در مناطق مهاجر فرست امکان اشتغال، درآمد وزندگی باکیفیت را فراهم کنیم؛ در جهان ثابتشده است که هرجایی که میتواند اشتغال، حتی از نوع کاذب، ایجاد کند یا درآمد موقت وجود داشته باشد، جمعیت هم جذب میشود؛ با تیر و تفنگ نمیتوان جلوی مردم را گرفت.
در مشهد موضوع ردیف بودجه برای موضوع حاشیهنشینی پیگیری شد و به تصویب دولت رسید؛ در حال حاضر هم تشکیل سازمان حاشیه شهر پیگیری میشود، به نظر شما این دو مورد چقدر بر موضوع حاشیهنشینی در کلانشهرها تأثیرگذار است؟
من بیشتر نظرم روی جریان توانمندسازی و تکیهبر مردم است.
بههرحال یکنهاد باید همین توانمندسازی را پیگیری و برای آن برنامهریزی کند!
لازمه سازمان این است که ما الگوی همسایگی را ایجاد و سیستم همیار محله را برقرار کنیم تا امکان ساماندهی افراد ساکن محله در تعاونیهای مختلف فراهم شود؛ بنابراین حتماً نیاز به یک ساختار محلی با همکاری شهرداری است تا بتوان این سیستمها را ایجاد کرد ولی اگر تصور این است که بار باید از روی دوش ساکنان برداشته شود و روی دوش دولت باشد، چنین تصوری صحیح نیست؛ چون اساساً دولت چنین کارهایی را نمیتواند انجام بدهد.
قطعاً منظور من این نیست، بحث بر سر هماهنگی دستگاههای مسئول است، خود شما همواره به موضوع حاکمیت دوگانه فرمانداریها و شهرداریها اشارهکردهاید، در حال حاضر ضعف جدی در حفاظت از حریم شهرها وجود دارد و دستگاههای مختلف در این زمینه هماهنگ نیستند.
در اینگونه بافتها پیشتاز شهرداریها هستند.
اما گاهی اوقات حاشیه شهر بهاجبار به شهرها افزوده و بعد از شهرداری هم طلب خدمترسانی میشود، در چنین شرایطی شهرداری پیشتاز هستند؟!
بله مشخص است که شهرداری باید باشد، شهرداری باید خود را برای چنین مأموریت ویژهای سازماندهی کند، چون سازماندهی جاری شهرداری برای ارائه خدمات به شهرهایی است که بر اساس استانداردی شکلگرفتهاند و دارای زیربنای اولیه هستند اما این محیطها که قطعهبندیشان اشکال دارد، شرایط خاصی دارند.
اینکه برخی از روستاها بیضابطه به شهرها ملحق میشوند، در حوزه اختیارات شهرداریها نیست یا برخی ساختوسازها که خارج از حریم شهر انجام و بهمرور به شهرها اضافه میشود، در حوزه فعالیت شهرداریها نیست، بنابراین به نظر میرسد نیاز به یک سازمان فرادستگاهی است تا بتواند به حاشیه شهر سامان بدهد و جلوی توسعه آن را بگیرد.
صحبت شما ناظر به این بحث است که حریم شهرداریها را چگونه انتخاب کنیم، درواقع اساساً این مناطق از ابتدا باید در حریم شهرداریها باشد تا شهرداریها بتوانند بر زمین کنترل داشته باشند؛ یکی از مشکلات ما همان حاکمیت دوگانه است، یک سری مناطقی داریم که از کنترل شهرداریها خارج است و در این مکانها معمولاً حاشیهنشینی رخ میدهد، تصور من این است که حریم شهرداریها را طوری باید تنظیم کرد که مناطق مختلف به هم موزاییک شوند و هیچ نقطهای خارج از حریم شهرداری نباشد.
پس شما معتقدید شهرداریها پیشتاز و مسئول حاشیه شهر هستند، بااینحال برای ساماندهی حاشیه شهر، موضوع سازمان حاشیه شهر بهعنوان نهادی فرادستگاهی کارگشا خواهد بود؟
همانطور که گفتم راه حال مسئله حاشیه شهر این است که شهرداری برای این کار سازماندهی خاص خودش را انجام دهد، شهرداری نمیتواند با سازمان موجودش این کار را انجام دهد.
نقش برنامههای توسعهای را در ایجاد شرایط فعلی برای شهرهای ما و ایجاد حاشیهنشینی چگونه میبینید؟
هدف جمهوری اسلامی، تعالی معنوی و رفاه اجتماعی متعادل و پایدار بین آحاد ملت ایران و منطقه است؛ اما با هر شاخصی که نگاه میکنیم، در بحثهای کمی و توزیعی دچار نقصهای جدی هستیم، باید تعارف را کنار بگذاریم و تصمیمات درستی بگیریم؛ قرار بود سرزمین ما آباد شود اما الآن پس از ۳۵ سال تهران ۱۵ میلیون نفر جمعیت، مشهد ۵ میلیون نفر، اصفهان ۵ میلیون نفر و دیگر شهرهای بزرگ هم تراکم بالای جمعیتی دارند. تمرکز جمعیت زیاد در ۱۰ نقطه شهری ایران با بیش از ۵۰ درصد جمعیت شهرنشین در حالی است که حدود هزار و ۱۰۰ شهر ایران کمتر از ۵۰ درصد شهرنشین دارد، ما قطعاً به دنبال چنین چیزی نبودیم، زیرا رشد حاشیهنشینی در ایران بسیار بالاست؛ شهر مشهد با ۳۰ درصد حاشیهنشینی، بندرعباس با ۴۰ درصد و تهران با درصد بالایی از حاشیهنشینی روبهرو است، ضمن آنکه در دولت قبل شهرهای جدید طراحی شد که همان حاشیهنشینی مدرن است.
آیا در ایران به مدیریت منطقهای و مبتنی بر شرایط بومی نزدیک شدهایم ؟
از سال ۷۵ طرح آمایش سرزمین به تصویب رسید؛ به این معنا که از ۱۸ سال پیش ما این طرح را در کشور داریم، ضمن آنکه از دوره مرحوم کازرونی هم به دنبال کنترل ۷ میلیونی جمعیت تهران بودند اما الآن وضعیت چگونه است؟ تهران به بالای یازده میلیون نفر جمعیت رسیده است، اینها در شرایطی است که تمامی قوانین در کشور وجود داشته است.
همانطور که گفتید، در کشور بسیاری از قوانین وجود دارد (مثل طرح آمایش سرزمین که همه شعارش را میدهند) اما محقق نمیشود، علت اجرایی نشدن چنین قوانین و تمهیداتی چیست، شاید اگر قوانین فعلی بهدرستی اجرا میشد وضعیت حاشیهنشینی دچار این وضعیت بغرنج نمیشد؟
تا وقتیکه مدیریت سیاسی که نماینده دولت مرکزی است بخواهد تصمیمات عمرانی بگیرد، همین اتفاقات رخ میدهد، مدیر استانی به دنبال فروش ضوابط برای تأمین اعتبار است، همین اتفاقی که دولتهای مختلف تجربه کردند و در ۸ سال گذشته به اوج رسید، بهطور نمونه امروز برای آباد کردن شهر تهران ضوابط را فروختند و زندگی را مختل کردند.
تکلیف مدیریت محلی باید در کشور روشن شود، الان ما در کشور مدیریت سیاسی مرکزی، استانداری، فرمانداری، بخشداری و دهیاری داریم که هرکدام جداگانه تصمیمگیری میکنند، همین امر موجب میشود که یک دهیار در نزدیک مشهد ۱۰۰ هزار مترمربع پروانه صادر کند، آیا با این روند، توسعه پایدار محقق میشود؟
یکی از علل نا به سامانی حاشیه شهرها همین تعارض بین برنامههای توسعهای روستاهای مجاور شهرها و خود شهرهاست، روستاها بهدرستی توسعه پیدا نمیکنند یا اینکه بدون فراهم شدن زیرساختها به شهرها ملحق میشوند، درواقع هماهنگی بین بخشداری و فرمانداری با شهرداریها وجود ندارد!
باید دوگانگی شهرداری و فرمانداری را برطرف کنیم، یعنی یا شهرداری یا فرمانداری را حذف کنیم یا اینکه حداقل بخش اداری را حذف کنیم و بگوییم که دولت مرکزی تا فرمانداری تسرّی پیدا کند؛ ما دوگانگی دولتی را تا حد دهدار بردهایم و روزی باید دراینباره تصمیمگیری کنیم و کسی باید مسئولیت اجرای آن را به عهده بگیرد، تا کی میخواهیم پینگپنگ بین دهیار، بخشدار و شهردار ادامه پیدا کند؟
توسعه پایدار منطقهای نیازمند مدیریت نسبتاً مستقل محلی است و باید سطح مدیریت محلی را در ایران روزی به رسمیت بشناسیم. ما نیازمند یکپارچگی در مدیریت محلی و بخشی هستیم، پیشنهاد من این است که به قانون تقسیمات کشوری بازگردیم و سقف تقسیمات را محدود و یکپارچگی مدیریت سرزمینی ایجاد کنیم. امروزه مدیریت سیاسی در پروژههای عمرانی دخالت دارد، درحالیکه وزارت کشور مسئول توسعه سیاسی است نه توسعه عمرانی، در بیشتر کشورها هماهنگی امور شهرداریها از سوی یک وزارتخانه مستقل انجام میگیرد و وزارت کشور مسئول ایجاد نظم سیاسی، امنیتی و اجتماعی است، اینکه وزارت کشور مسئول امور شهرداریها باشد، نتیجه این است که شهرداری با وزارت کشور هماهنگی میکند اما کنترل و نظارت وجود ندارد.
برش ویژه
برخی تصور میکنند با ساماندهی حاشیهنشینی تشدید میشود اماحاشیهنشینی بیشتر به علت اشتغال و امکان زندگی و کسب درآمد ایجاد میشود، جایی که امکان کسب درآمد حداقل و اشتغال نسبی وجود داشته باشد، جذبکننده جمعیت هم هست. بنابراین اگر میخواهیم جلوی حاشیهنشینی را بگیریم، بایددر مناطق مهاجر فرست امکان اشتغال، درآمد وزندگی باکیفیت را فراهم کرد.