درهوای ابری یک عصر تابستانی به محله التیمور میرویم، تابستان و ابر تناقضی همچون متن و حاشیه مشهد! «التیمور» محلهای که محرومیتش در هیاهوی حاشیههای گوناگون به حاشیه رفته است. اینجا خیابان پنجتن است. به دیدن مردی آمدهایم که یکی همچون ماست. «علیمحمد برادران افتخاری» سرهنگ بازنشسته نیروی انتظامی از پانزده سال پیش کار فرهنگی خود را آغاز کرده است، هنگامیکه در محل سکونتش در خیابان شهید هاشمی نژاد، دو نوجوان را میبیند که با افراد ناباب دوست شده بودند، با آنها دوست شده و به مسجد میبردشان. بعد هم میخواهد که دوستان دیگرانشان را هم بیاورند. در عرض 40 روز 70 دانش آموز دوره راهنمایی در قالب یک تیم ورزشی دو ره هم جمع میشوند، سال 1380 در کربلا آیتالله سیستانی توصیه مهمی به وی میکند، ایشان میفرمایند: «در پایینشهر مشهد شما، کسانی هستند که برای نان شبشان محتاج هستند اگر برخی از این هزینهها را آنجا صرف کنید بهمراتب ثواب بیشتری دارد.»
از صندوق مالی برای تهیه نان تا برگزاری کلاس قرآن
با همان بچهها به منطقه پنجتن میآید، آنوقتها خیابانها آسفالت نبود، در سرمای زمستان، بچهها در صف طویل نانوایی با شلوارهایی سر زانو درآمده و دمپاییهای پلاستیکی بدون کلاه، نظرش را جلب میکنند. همانجا ایده تأسیس صندوقی برای جمعآوری کمکهزینه خرید نان به ذهنش میرسد، خانوادههای نیازمند را شناسایی و سپس کارتهایی خرید نان بینشان توزیع کرده و هزینهها را به نانواییها میدهد. وقتی از علاقه تعدادی از نوجوانان به کلاس قرآن باخبر میشود از یکی از پسران میخواهد دوستانش را در خانه جمع کند. او با شوق 10 واکمن با نوارهای تلاوت استاد پرهیزگار میخرد. پسر هم به عهدش وفا کرده در خانه نقلیشان با خودش 9 نفر از بچهها را جمع میکند. کلاس حفظ قرآن شروع میشود. جمعیت روزبهروز از خانهای به خانه دیگر بیشتر میشود. کلاسها خودجوش است. میگوید سراغ مساجد رفته است. امّا «گفتند شما کی هستید؟ چه میخواهید بگویید؟ و یکسری مشکلات که دیدیم همکاری ممکن نیست.» خانهای رو به روی مسجد را رهن میکنند. از صبح تا شب کلاسهای مختلف برگزار میشود و بچهها تنها برای نماز مسجد میروند.
فرهنگ، بستر مشارکت مردمی
با همه سختیها حالا «مؤسسه قرآنی بیت المهدی(عج)» سرپا شده است. این مؤسسه شعبههایی در مشهد، سبزوار، نیشابور، بم و 65 روستای کشور دارد، افتخاری با همین دوستان ساکن پنجتن، همانهایی که معمولاً در برنامهها و اسناد سازمانهای دولتی و شهرداری حاشیه، غیررسمی و غیرقانونی هستند، به شناسایی کسانی میپردازند که تابهحال زیارت امام رضا(ع) نیامده اند و بعد بهصورت رایگان آنها را مسافر مشهد و زائر امام رضا(ع) میکنند. آنها 450 نفر خادم هستند که سالمندان محل را شناسایی میکنند و از در منزلشان روزهای سهشنبه به حرم میبرند، حاجآقای افتخاری از 120 نفر خادم مسجد میگوید که «در قالب گروهای 40 نفره مساجد در سطح مشهد را ظرف دو ساعت نظافت میکنند.» همچنین در هر مسجد 21 نفر خادم کفشداری هستند، «هر شب دو نفر کفشها را میگیرد و دو نفر واکس میزنند. هر فرد فقط یکشب میرود. میخواهم تشنه کار باشند.»
گروه 40 نفره دیگر خادم الشهدا هستند «اینها هرماه یکبار به مرقد شهدا میروند و به غبارروبی مقبره شهدا میپردازند بعد از دو ساعت کارهای انجامشده مینشینند به صحبت درباره شهدا و روایتگری که تأثیرات بسیار خوبی هم گذاشته است.» بدین ترتیب ایده ،چارچوبی برای جذب و حفظ جوانان محله میشود. حکایت این مؤسسه حکایت ذرهذره و قطرهقطره جمع شدن است. از حیاط خانهها و بعد خرید خانه و اسباب و وسایل که به قول حاجی، هر یک معجزهای است. پای مأمن بچههای پنجتن، نام هیچ نهاد، خیریه و هیچ مؤسسه اسمورسمداری، نه شهرداری و نه آستان قدس نخورده است. بیت المهدی امروز وامدار کسی نیست. تنها مجوزی از سازمان تبلیغات اسلامی دارد.
امیدی به نهادهای رسمی نیست
در پانزده سال فعالیت، «سازمان تبلیغات یکبار 400 هزار تومان و بار دیگر 700 هزار تومان آنهم بابت خرید کیک و آبمیوه و نه خرید کتاب به ما داده است. بعد هم برای پذیرایی هر مراسمی که برگزار میشد از ما فاکتور میخواستند. من هم دیگر پیگیر نشدم.» کتابهای کتابخانه را میبینم و سؤال که از اینها را کدام نهاد مسئول یا کدام خیری داده است؟هیچ! این کتابها را اهالی محل آوردهاند، هر کس هر چه داشته آورده تا امروز کتابخانهای در دل مؤسسه بناشده است نه به عظمت کتابخانههای پرآوازه مشهد بلکه کوچک بهاندازه سهم ناچیزشان از امکانات.
اشراف بر موضوعات محله با ایجاد شبکه و کادرسازی مردمی
آگاهی او از اتفاقات و مشکلات محل، نکامل و بهروز است. در هر خیابانی یک مسئول گذاشته که فقط با او در ارتباطاند و حتی هویت مسئول خیابانها برای همدیگر ناشناخته است. آنها بهصورت مرتب و هفتگی مسائل و معضلات محل را به اطلاعش میرسانند. آقای افتخاری برای اهالی ارزش قائل است که مرتب از خانوادههای متدین و انقلابی محل میگوید، از بافت کارگری با فقر مالی و اقتصادی و بچههای مستعد، از اینکه در همه مراسم ملی و مذهبی حضور دارند. از جمعیت 30 الی 35 درصد مهاجرین خارجی که البته برای او ایرانی نبودنشان مهم نیست چراکه بر این باور است هنگام ظهور مهدی موعود(عج) سیاه و سپید و ... معنی ندارد. آرام می خندد و میگوید «زمان راهپیمایی و انتخابات ازاینجا جمعیت بلند میشود.» امّا صحبتش را ادامه نمیدهد...
آموزش همراه با اشتغال
او برای تربیت مربیان در هر رشته ابتدا استعدادیابی و سپس سرمایهگذاری میکند. کلاس مربیگری میگذارد و با یک تیر دو نشان اشتغالزایی و تأمین مربی میزند. اداره بیت المهدی هم داوطلبانه است. خادمان افتخاری که خود زمانی از شاگردان همین کلاسها بودند، هر دو نفر از صبح تا ساعت 12 و از ساعت 12 تا 6 بعدازظهر این مؤسسه را اداره میکنند.
از او میپرسم چرا درخواست کمک از نهادی نکرده است؟گویی دلش خون است. امّا آرامتر و محجوبتر از اینهاست که آهش را فریادی کند بر سر مسئولین، میگوید: «یکسری از بزرگواران که نمیخواهم اسم ببرم آمدند، بازدید کردند. نیازهای ما را دیدند امّا خبری نشد.»
کارهای کوچک اما جذبکننده مردم
حاجآقا شاید چون سخاوت دوستان مسئول را دیده قید کمک مالی را زده است، میگوید: «من پول نمیخواهم، من به دوستان راهکار دادم. این استخر آستان قدس یا ورزشگاه شهرداری، بیایند هر هفته 100 بلیت استخر در اختیار من بگذارند. این بچه تفریح میخواهد، ما میخواهیم اینها را نگهداریم. من اگر توانستم ماهانه یکبار این بچه را موجهای آبی ببرم دیگر پی کلوپ و کافه نمیرود.» او بهسختی بچهها را حفظ کرده است. هنر میخواهد با کمترین امکانات موجود بچهای را از دوره ابتدایی پرورش دهی، بزرگ شود، دانشگاه برود، ازدواج کند و بازگردد و بیاید خالصانه مربی زبان و آموزش رباتیک شود و به بچههای هممحلیاش درس بدهد. همین بچهها مقام دوم رباتیک استان را بیاورند. بعد نه تشویقی و نه ...
بازهم هنر میخواهد که دخترهای دوم دبیرستان را که عشق ساختن سازه ماکارونی دارند نادیده نگیری و آموزششان بدهی. هزینه نداشته چسب و ماکارونیشان را تأمین کنی تا در مسابقه میان 149 تیم، مقام اول را بیاورند. گروه 5 نفرهای که عکسشان را روزنامه چاپ کرد و امروز هرکدامشان یک مربی سازه هستند. بیت المهدی خانوادههایی نیز تحت پوشش دارد که باهدف اشتغالزایی در حوزههای کیف چرم، تابلو فرش و خیاطی آموزش میبینند. بچههای اینجا میتوانند از صندوق قرضالحسنه وام بگیرند. صندوقی که ابتدا یکمیلیون و امروز 10 میلیون تومان اندوخته دارد.
محرومانی که برای محرومان کار میکنند
اردوهای جهادی محور دیگری از فعالیتهای این مؤسسه است. دراینباره حلقههای دوستی متشکل از یک مربی و چهارده الی پانزده زیرمجموعه همسن شکلگرفته است که هم در کارهای ساختوساز در روستاهای تحت پوشش فعال هستند و هم به دلیل همسن بودن اعضای گروهها رسیدگی درسی میشوند. آقای افتخاری، نوع برخورد را در ایجاد اعتماد و رابطه بسیار مهم میداند. از برخی نمایندگان و مسئولان شهرداری نام میبرد که به دیدن این مؤسسه رفتهاند و حتی تحت تأثیر قرارگرفتهاند امّا چه فایده که هیچ نتیجه عملی و ثمرهای نه از اشک و نه از حرف برنیامده است. بااینحال او نگران است. نگران دستهای بسته، کمبود امکانات و نهادهایی که میبینند و کاری نمیکنند و یا نمیبینند. از شهرداری که استفاده از سالن ورزشیاش در محلهای که فقر بیداد میکند را پولی کرده است.
حضور دستگاههای مسئول مقطعی و با التماس و خواهش!
میپرسیم آیا به آنها از مطالبه گری و حقوق شهروندی چیزی میگوید؟ اینکه از نهادها بخواهند به فکر بوی فاضلاب محل باشند، به فکر سالنهای رایگانشان باشند و ... بهآرامی میگوید: «خیر، به دلیل حساسیتهای سیاسی وارد نشدیم و بیشتر تربیتی کارکردیم؛ هر کاری از دستم برآمده کردم و سعی کردم خودم کار انجام بدهم. چون اگر قرار است کمکی و کاری با التماس و صدبار مراجعه صورت بگیرد آنهم مقطعی فایده ندارد، کار باید مداوم باشد.»
معتقد است چون هر یک از فعالان حاشیه شهر درگیر مشکلات خودشان است کانال ارتباطی میان آنها شکل نگرفته امّا این ضرورت را حس میکند چراکه باوجود شبکهای شدن پیگیری مطالبات، جدیتر میشود. ازنظر او «یک عدهای که در حاشیهها نبودند در مرکز شهر به اسم حاشیه شهر کار انجام میدهند، بدون اینکه از مطلعین و فعالان این مناطق کمک بخواهند.»