تجربه مردم محوری از جنس جهادسازندگی
تعداد بازدید : 0
برنامه از دولت اجرا از مردم
یادداشت
نویسنده : عباس افچنگی
زمانی که موضوع حاشیه شهر مطرح میشود، بارها گفتهام که در یک اتاق ننشینیم و بحث کنیم، همین حرفهایی را که میخواهیم بگوییم، در ماشینهایمان و در حال بازدید از منطقه بگوییم، بعد با خود مردم تماس بگیریم و متوجه شویم که چه تحلیل های قویای دارند و چه راحت میتوانند بعضی مسائل را حل کنند.
برنامهریزی بالا به پایین جواب نمیدهد
حرف زدن سیستمهای مدیریتی و پشت میزی یعنی اینکه متخصصین دور هم بنشینند و حرف بزنند و تصور کنند که یک چاه نفت پشت سرشان قرار دارد و جیبشان هم پر از پول است، بگویند 66 محله دارند و هر محله اگر 3 میلیارد تومان خرج کنند، 198 میلیارد تومان میشود و به دولت هم میگویند این پول را در جیبمان بریز چرا که میخواهیم در اینجا خرج کنیم! اما اگر همه اینها را هم درست کنیم، مگر مردم همه اینها را میخواهند؟ لذا برنامهریزی بالا به پایین اصلاً جواب نمی دهد. طی سالهای گذشته در سیستم اقتصادی کشور ما افرادی به وجود آمدند که قبلاً هیچچیزی نداشته است اما ناگهان همهچیز دارند، تازه به دوران رسیده میشوند، اگر قرار باشد ما هم همهچیز را به محدودههای فقیر شهری بدهیم، یک تعداد تازه به دوران رسیده میشوند، درحالیکه باید افراد خودشان توسعه را کسب کنند، باید برایش تلاش کنند، زحمت بکشند، اگر میخواهد 10 سال هم طول بکشد ولی خودشان به دست بیاورند.
کاسه داغتر از آش نشویم!
اگر ما بخواهیم همهچیز را تسهیل کنیم و برایش آسفالت بریزیم و مدرسه درست کنیم و این کارها را انجام دهیم نتیجه اش همان انفعال میشود، مردم میگویند ما اصلاً فکر و اعتراض بکنیم یا نکنیم، پیگیر باشیم یا نباشیم، مسئولان این کار را میکنند. پس بهترین حالت این است که میخواهیم با مشارکت 100 درصدی خود مردم به توسعه برسیم، سیستم مدیریتی وظیفه اش است که با مردم تعامل برقرار کند ولی باید مردم خواهان باشند نه اینکه خود سیستم مدیریتی هم متولی شود و هم بگوید من برای تو جوش میزنم! نه، مدیریت شهری که نمیتواند کاسه داغ تر از آش بشود.
اگر پروسه توانمندسازی را متعادل ببینیم به نتیجه مطلوب می رسیم، این پروسه باید رویکرد اجتماعی داشته باشد، شما اصلاً نباید پول وارد محله کنید، بلکه باید مردم آموزش ببینند و از حیث اقتصادی بتوانند خودشان کاری راه بیاندازند، از ظرفیت های قانونی که برایشان مهیا است و از حقوحقوقی که برایشان مهیاست، آگاه شوند. باید تلاش کنیم 30 درصد هزینه آسفالت کردن را حداقل خود مردم بدهند، شما مردم را وارد این عرصه برای تعامل کنید، تجربه ثابت کرده است که آنها پای کار بودهاند، از بیل برای صاف کردن کوچه تا پول برای آسفالت آوردهاند، در آن زمان که برای خدماتدهی به این مناطق میرفتم، یکی میگفت آقا من فلان چیز را دارم، دیگری میگفت می توانم فلان کار را انجام دهم، دیگری میگفت میتوانم کارگری کنم! هرکدام یک کاری را شروع به انجام دادن میکردند، بعد هم خودشان از آن آسفالت حفاظت میکردند
همهچیز با پول قابلحل نیست
قرار نیست پول به این مناطق ببریم، جهادگران سازندگی اصلاً با پول با مردم کار نمیکردند، جهاد سازندگی را میگویم که اوایل انقلاب به روستاها میرفت و میگفت مسالهتان چیست و مطابق با نیاز مردم آن را حل میکرد.
مردم توانایی و ظرفیت های زیادی دارند اما مهم ارتباط برقرار کردن است، در زمان مدیریت من 5 سالن ورزشی در این مناطق ساخته شد اما الان 4 موردش تعطیل است و تنها یک مورد آن تبدیل به مجموعه ورزشی شده است، آنهم در طرق، اما چه شد که این یک مورد تبدیل به مجموعه ورزشی بزرگتری شد و دیگر سالنها نشدند؟ چون اختیارش دست مردم است، مردم بهعنوان یک نیاز به آن باور داشتند. در روستاهایی کلات بوقه و مال آباد که حالا شهرک قدس و چمران شدهاند، به مردم گفتم می خواهیم آسفالت کنیم، آسفالت چیز خوبی است، با آمدن آسفالت خیلی از خدمات پشت سرش میآید، مردم هم می فهمیدند که ماشین وارد آنجا می شود، ارزشافزوده برای خانههایشان ایجاد میشود. امنیت پیدا می شود، تیر چراغبرق می آید، برای همین 75 درصد هزینه را خودشان دادند و 25 درصد امکانات را ما آوردیم، مشارکت یعنی همین. اینزمانی بود که در همان زمان مردم سایر مناطق بهزور از شهرداری آسفالت میخواستند، آنزمان ما رفتیم در مسجد با مردم تعامل برقرار کردیم، مسجد مرکز ثقل فعالیت ماست، مسجد برای صحبت با مردم محوریت دارد. بنابراین مشارکت مردم با سهم بردن آنها از ارزش افزوده و ارتباط مقابل به دست میآید. به حرف مردم باید احترام گذاشت، در دوره جهاد به یک روستا رفتیم که بیماری کچلی بیداد میکرد، مردم روستا درخواست داشتند که جهاد سازندگی حمام خزینه را به حمام دوشی تبدیل کند، به مردم گفتیم شما چه میدهید؟ گفتند زمین، آب و کارگر میدهیم و مصالح محلی یعنی سنگ را هم خودمان می آوریم؛ یعنی 60 درصد کار را مردم انجام میدادند و ما تنها چهار کیسه شن و ماسه و سیمان را باید به روستا میبردیم و طرح فنی ارائه میدادیم. آن زمان حتی مردم خودشان حمام را اداره می کردند ولی وقتی برنامه ریزی کردیم که ساخت حمام را در قالب برنامه، ردیف و اعتبار بگذاریم، می گفتند خودتان هم حمام را مدیریت کنید.
پول تولید نیاز میکند
شما اگر دریا نه، حتی اقیانوس پول به مناطق حاشیه پول ببرید، کاری از پیش نمیرود، مدام این نیاز، نیاز دیگری را تعریف و تولید میکند و مردم به هیچ وجه در میدان عمل نیستند و کارها هم نتیجه نمیدهد. چند صد معتاد و چند قاچاقچی مواد با یک فوت کردن کنار میروند، به شرطی که اختیار را به مردم واگذار و برایشان اراده ایجاد کنید، آن وقت نمیخواهد کلانتری بسازیم، نمی خواهد چندین نفر را سرکار بگذاریم و دنبال بودجه باشیم، راهش توجه به بسیج است، البته تفکر بسیج نه ساختار تشکیلاتی آن، تفکر بسیجی مردم ارزش دارد و باید باور کنیم که محور این تفکر مسجد است نه جای دیگری.
ما به آب و فاضلاب گفتیم که به یک محله آب بده اما آب را در اختیار شورای محله بگذار، بگو که 2.5 لیتر در ثانیه بیشتر آب ندارم و اگر الان 250 خانوار هستید، اختیار کم یا زیاد مصرف کردن آب در دست خودتان است، امکان ندارد بیشتر از این آب بدهیم، این تجربه طرق است، طرقیها به خوبی آب را کنترل کردند و اجازه ندادند که هرکسی به آنجا اضافه شود. این 2.5 لیتر را در شهرک حجت هم امتحان کردیم، جواب مناسبی داد، یعنی گفتیم آب همین قدر است و خبری از کف شکنی و چاه جدید نیست. این یک مدل مناسب است که اختیار را به مردم میدهیم نه اینکه آب در اختیار دولتیها باشد و مردم هرروز فشار آورند که چاه جدید بزنید، مدام به ظرفیت آب اضافه کنند.
نیاز به یک نهاد است ...
حاصل تجربه 16 ساله به من میگوید اگر متولی نداشته باشیم، صاحب نداریم، نمیشود هر روز یک ستاد داشته باشید، این ستاد یکعمری دارد، این ستاد یک ماه فعال میشود و بعد هم دنبال کارش میرود و هرکسی را هم به سمت خودش میکشد! درحالیکه دنیا متوجه یکنهاد محلی است، ما هم باید باور کنیم که این نهاد باید در محله کار کند، چون مساله ما و ایشان نیست، اگر خواسته باشیم در ناحیه و منطقه کارکنم، کار بهجایی نمیرسد.
وقتی میگوییم «محله ما»، یک جذابیت ایجاد میشود و یک احساسگرمی به انسان میدهد، آن فردی که سنتی است هم آن محله را قبول دارد، آن فردی که در تفکر جدید هم هست محله را بهعنوان یک پدیده پذیرفته است، باید روی محله متمرکز شویم، در حال حاضر حاشیه شهر مشهد 66 محله دارد، یعنی 66 محله از مردم که نقش گذار و تأثیرگذار هستند، در این محلات یکتومانی بگذارید، 10 تومانی میتوانید بردارید چراکه خود مردم 10 تومان میآورند.
هیچکدام از بحثهایی که در جلسات مطرح میشود، نه جنبه هدایتی، نه حمایتی و نه جنبه نظارتی ندارد، فقط دخالتی دارد، همه فقط دوست دارند دخالت کنند، اگر پول باشد این دخالت صورت میگیرد و اگر نباشد، تنها جلسه میگذارند، یک مهمان ژاپنی میگفت شما وقتی پول دارید مدام میروید خرج میکنید و وقتی پول ندارید مدام جلسه میگذارید.