در گفت وگو با هدایت ا... بهبودی، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مدیر دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری مطرح شد
تعداد بازدید : 0
نمره قبولی برای خاطره نویسی انقلاب اسلامی
هدایت ا... بهبودی کلهری اردیبهشت 1339 در تبریز به دنیا آمد و در سال 1343 همراه خانواده از تبریز راهی تهران شد. وی در سال 1371 در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ از دانشگاه تهران دانش آموخته شد.با آغاز جنگ تحمیلی، بهبودی در مقام خبرنگار به فعالیت پرداخت. پیش از آن در واحد امور خارجه دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی اشتغال داشت. او در سال 1362 خبرنگار روزنامه تهران تایمز شد و سه سال بعد (1365) به دفتر روزنامه جمهوری اسلامی رفت و مسئول صفحه «جبهه و جنگ» شد. بهبودی در پاییز سال 1367، همراه مرتضی سرهنگی، به حوزه هنری رفت و این دو، دفتر "ادبیات و هنر مقاومت" را تأسیس کردند. بهبودی مدتی نیز سردبیر سرویس فرهنگی روزنامه ایران (سال اول تأسیس) بود.پس از پنج سال بهبودی از دفتر "ادبیات و هنر مقاومت" جدا شد و در سال 1372 دفتر "ادبیات انقلاب اسلامی" را در حوزه هنری تأسیس کرد. بهبودی در زمستان 1382 سردبیر فصلنامه مطالعات تاریخی شد . مهم ترین فعالیت های بهبودی تاكنون مدیریت دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، داوری در جشنواره های مطبوعات و انتخاب كتاب برتر دفاع مقدس، صاحب امتیازی و مدیرمسئولی 200 شماره دوهفته نامه ادب و هنر پایداری «كمان» عضویت در شورای علمی گروه "ادبیات انقلاب اسلامی" فرهنگستان ادب و زبان فارسی و عضویت در هیئت مدیره و شورای تولید انتشارات سوره مهر بوده است.
هدایت ا... بهبودی در طول سه دهه فعالیت فرهنگی افتخاراتی به دست آورده است. او در تابستان 1367 برگزیده مجتمع "هنر و ادبیات دفاع مقدس" شد و لوح زرین، دیپلم افتخار و مدال یادبود خود را از حضرت آیت ا... خامنه ای (رئیس جمهور وقت) دریافت کرد.
او جایزه شهید آوینی را نیز کسب کرد و در جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس در حوزه های مطبوعات، پژوهش و نشر کتاب دفاع مقدس برگزیده و از او تجلیل شد. همچنین در سی امین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ،در سال 1387،به منزله هنرمند برجسته سی سال تاریخ انقلاب اسلامی، از سوی حوزه هنری معرفی و از او تجلیل شد.
از جمله آثار اوست: سفر به قله ها (پنج گزارش جنگی)درباره ادبیات نوین ایران پیش از مشروطه، یادهای زلال، پا به پای باران (دو گزارش از خرمشهر )، سفر به قبله (یادداشت های حج)، سفر به روسیه ، شهید صدوقی ، خرمشهر، کو جهان آرا (گفت وگو با همسر شهید سیدمحمد جهان آرا) ،سفر بر مدار مهتاب (گفت وگو با همسر شهید سیدعلی اندرزگو)، خرمشهر، خانه ای رو به آفتاب (گفت وگو با همسر سردار شهید عبدالرضا موسوی) ، سفر به حلبچه ، روزشمار تاریخ معاصر ایران، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک و شرح اسم که در برگیرنده زندگی نامه رهبر معظم انقلاب از تاریخ ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است. رهبر معظم انقلاب در بیاناتی در دیدار اعضای مجمع نویسندگان مسلمان در سال 71 با اشاره به کتاب "پا به پای باران" فرمودند: "همین آقای سرهنگی و آقای بهبودی كتابی [پا به پای باران] نوشته اند كه من دو سه خطی پشت جلد آن نوشته ام -من معمولا بر هر كتابی تقریظی می نویسم - اینها از روی احساس من است... این كتاب، كتاب خوبی است. نوشته موثر و كار بسیار مفیدی است. "
از آقای بهبودی خواستیم با توجه به این سابقه خوبشان در گفت وگویی با ما از ادبیات این سی سال و بلکه زمینه های آن در پیش از انقلاب بگویند که با وجود مشغله ای که داشتند با روی باز پذیرفتند. تاکنون در جمع آوری خاطرات انقلاب موفق بوده ایم
در جایی گفته بودید که خاطرات انقلاب و دفاع مقدس از ادبیات ترجمه سبقت گرفته است می شود بیشتر توضیح بدهید.
بله این اتفاق افتاده است اما چرا از آن با واژه «اتفاق» یاد می کنیم؟ بهره مندی از ادبیات ترجمه ای امری مذموم نیست. آشنایی با ذخایر ادبی و فرهنگی دیگران خوب است، اما این حُسن تا جایی ادامه می یابد که منجر به آگاهی شود، اما اگر نتیجه ممارست دائمی با ادبیات و فرهنگ دیگر ملل، تأثیرپذیری بی حد و مرز باشد، یعنی آغاز وابستگی و دلبستگی به فرهنگ بیگانه؛ آن هم فرهنگی که روشن نیست تا چه اندازه با باورهای بومی ما مشترک است، آن «حُسن» در چنین حالتی تبدیل به «درد» می شود. وقتی می گوییم استقبال جامعه از خاطرات انقلاب و جنگ به جایی رسیده که توجه به ادبیات ترجمه ای را پشت سر گذاشته، از این رواست. یعنی درمانی برای آن درد پیدا شده است.
از منظری دیگر اگر ثابت شود که فحوای این خاطرات به لحاظ انسانی و مناسبات اجتماعی یک سر و گردن از آنچه در ادبیات ترجمه ای عرضه می شود بالاتر است، چرا باید جامعه از دانستن آن محروم باشد؟ مضاف بر اینکه این دانش، ریشه در آب و خاک و باور این سرزمین دارد؛ ملموس، قابل پذیرش و باور کردنی است؛ پاکیزه است و به ارتقای تقوای اجتماعی کمک می کند.
چقدر خاطرات انقلاب و پیش از انقلاب جمع آوری و تدوین شده است؟
تلاش های انجام شده در این عرصه ستودنی است. این ستایش متعلق به همه مؤسساتی است که در این موضوع کار می کنند. بله، می توان به آسیب شناسی آثار یاد شده پرداخت و کتاب های خاطرات انقلاب را نقد و بررسی کرد، اما در زمان حال باید ابتدا به تشویق همه افراد و سازمان هایی که قدمی در این راه برمی دارند، پرداخت و بعد به تصحیح شیوه ها و راهکارها روی آورد. گام های اول را در این حیطه، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران برداشت. بنیاد، جمع آوری خاطرات شاهدان و دست اندرکاران نهضت امام خمینی(ره) را بهنگام شروع کرد، یعنی زمانی که معمران دوران مبارزه در قید حیات بودند. بایگانی بنیاد از این جهت کم نظیر و گاه بی نظیر است. متأسفانه فعالیت بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی در ده سال اخیر فروکش کرده است.
در اوایل دهه هفتاد، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی در حوزه هنری پایه گذاری شد. این دفتر وظیفه خود را پژوهش در تاریخ انقلاب اسلامی تعریف کرد و در یک شاخه، به جمع آوری خاطرات دوران مبارزه پرداخت که اینک اندوخته ای افزون بر شش هزار ساعت مصاحبه دارد.
در همین دوره مرکز اسناد انقلاب اسلامی، فعالیت خود را در سایه تغییر مدیریت افزایش داد و خیلی زود توانست از نظر کمی مؤسسات همکارش را پشت سر بگذارد. اگر محصولات و منشورات این سه سازمان را احصا کنید و در کنار آثاری که نهادهای پژوهشی و اسنادی دیگر منتشر کرده اند، بگذارید (همچون مرکز بررسی اسناد تاریخی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، سازمان اسناد ملی ایران (پیشین)، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، دفتر نشر معارف انقلاب، سازمان اسناد و مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی (پیشین)، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و ...) می بینید که چه مخزن قابل اتکایی برای تحقیقات مرتبط با تاریخ انقلاب اسلامی در دست است.
خاطره نویسی ها چقدر می تواند به تدوین تاریخ انقلاب کمک کند؟ چقدر توانسته ایم از تاریخ انقلاب در این زمینه بهره بگیریم؟
تدوین و تولید خاطرات انقلاب اسلامی را نمی توان معادل تاریخ نگاری انقلاب اسلامی محسوب کرد، بلکه همان طور که از پرسش شما برمی آید خاطره نویسی مقدمه تاریخ نگاری است. در این حالت خاطرات یکی از مدارک و اسناد به شمار آمده، به کمک تاریخ پژوه می آید. از نظر من ما در دوره تولید مصالح تاریخ نگاری هستیم و از آن جمله خاطرات است. هر چند نگارش تاریخ انقلاب اسلامی - منظورم دوره مبارزه (1357-1342) است - آغاز شده است، ولی نمی توانیم خود را در دوره تاریخ نگاری انقلاب اسلامی بدانیم. اما هم پوشانی خوبی میان اسناد و خاطرات ایجاد شده است و باز فکر می کنم حجم کتاب های خاطرات و اسناد به اندازه ای رسیده است که بتواند دست مورخ حرفه ای را برای پژوهش های تاریخی در دوره یاد شده کاملاً باز بگذارد.
این نکته هم گفتنی است که تولید مستندات داخلی، چه از نظر کمی و چه از نظر محتوا، در مرتبه ای است که هر تاریخ نگاری، داخلی یا خارجی، ناگزیر از مداقه و ملاحظه آنهاست. اتفاقاً به دلیل انباشت منابع اصلی در داخل کشور، تا حد زیادی بی نیازی به منابع خارجی فراهم آمده است و مورخ داخلی می تواند با اتکا به مدارک وطنی با هر گرایشی از مکتب های تاریخ نگاری، اقدام به نگارش تاریخ انقلاب کند. اما تاریخ نگار خارجی فارغ از این مصالح بعید است بتواند سازه تاریخ خود را در مورد انقلاب بالا ببرد. این همان دست بالایی است که اینک پیدا شده و به نظرم نکته با اهمیتی است.
خاطره نویسی چقدر می تواند بسترساز داستان و ادبیات داستانی باشد؟
این تأثیر نه تنها غیر قابل انکار بلکه بسزا و بسیار زیاد است. سروکار داستان پرداز در یک اثر داستانی با جزئیات است؛ جزئیات حوادث، جزئیات مناسبات انسانی، جزئیات جغرافیای مناطق درگیری و ... اگر داستان نویس از این اطلاعات و آگاهی ها به دور باشد چه متنی می تواند خلق کند؟ در مورد دفاع مقدس می بینید بیشتر نویسندگانی که توان خلق داستان از مناطق جنگی را داشته اند خود دوره ای از جنگ را از سر گذرانده اند. همه آنچه را در بافت داستان خود آورده اند، دیده اند، شنیده اند یا خلق ذهنیت مأنوس با جنگ شان بوده است. از قضا آنها که از این اجزا به دور ماندند و خواستند از جنگ بنویسند، بالاجبار به آنچه در شهرها دیده بودند روی آوردند؛ مثل بمباران شهرها یا جنگ شهرها، دوره ای که شهرهای بزرگ ایران با هواپیما یا موشک های دوربرد بمباران می شد؛ یا حال و هوایی که با آمدن پیکر شهدا به شهرها رخ می نمود و از این قبیل. خوب، این مربوط به دوره ای است که نویسندگان از نزدیک شاهد رخدادهای اصلی و فرعی جنگ بودند. بعد از این چه خواهد شد؟ آیا پس از این نباید داستانی با مضامین جنگ نوشته شود؟ نسل پسین نتوانسته آنچه را در هشت سال تحمیل جنگ و مقاومت مردم گذشته لمس کند؛ پس چاره ای جز رجوع به مستندات جنگ که در کتاب های خاطرات ثبت و ضبط است، ندارد.
ویژگی های یک خاطره چیست و کسانی که خاطره را تدوین می کنند ملزم به رعایت چه نکاتی هستند؟
پاسخ این سؤال پر دامنه است، اما به طور اجمال، از دو منظر به آن می پردازم؛ اول از دیدگاهی که خاطره یکی از مواد اولیه تاریخ است. اگر قرار باشد خاطره به کار تاریخ نگاری بیاید، باید خالی از مختصات زیر نباشد:
1- شخصیت های آن، افرادی که کنش هایشان فرازهای خاطره را تشکیل می دهند، باید شناسنامه دار باشند.
2- جغرافیای حوادث و رخدادها باید روشن و قابل شناسایی باشد. اتفاقات یک حادثه نمی تواند در بسترهای نامعلوم رخ دهد.
3- زمان و تاریخ اتفاقات نیز باید معلوم باشد. این زمان در حداقل خود همان روز و ماه و سال است.
این سه مؤلفه اگر از حداقل ها عبور کند و با پرداخت و تذکر جزئیات همراه باشد، قوام خاطره را افزایش می دهد و در امر سندشناسی، به کمک تاریخ نگار می آید. اگر این ویژگی ها را «فنی» بدانیم، خاطره را از منظر «ادبی» هم می توان حائز اهمیت دانست؛ و این منظر دوم است. البته خاطره را می توان گونه ای از ادبیات دانست، اما میان این گونه با ادبیات محض (شعر و داستان) فاصله است. وجود خصلت های ادبی در یک خاطره به این معنی نیست که آن را تبدیل به (مثلاً) داستان کند، بلکه برخورداری یک خاطره از روش های ادبی (چه در واژه ها و چه در قالب) بی آنکه عنصر تازه ای به آن افزوده شود، آن را جذاب، خواندنی و مؤثر می کند.
حالا می رسیم به بخش دوم پرسش شما. تدوینگر خاطره حتی اگر نخواهد یا نتواند ویژگی های ادبی خاطره را برجسته کند، که البته امری اختیاری است، نمی تواند از ذکر سه ویژگی یاد شده، یعنی ارائه خاطره به عنوان یکی از مواد اولیه تاریخ نگاری، خودداری کند. اگر مختصات ادبی را برای یک خاطره امری مستحب بنامیم، مختصات فنی، امری واجب برای آن است.
ریشه های نهضت خاطره نویسی
اگر بخواهیم میان ادبیات انقلاب ایران با ادبیات کشورهای دنیا مقایسه ای داشته باشیم، ارزیابی شما چیست؟
تفاوت های زیادی وجود دارد؛ نه از این بابت که آنها جلو هستند، ما عقب هستیم؛ و یا نه از این جهت که ادبیات ما سالم و پالوده است و مال آنها نه. ما از دنیای ادبیات خودمان خواسته ناخواسته پا بیرون گذاشتیم و با ادبیات اروپا آشنا شدیم و تقریباً 150 سال است که داریم از روی دست آنها می نویسیم. آنان در مقوله داستان پردازی و نمایش نامه نویسی پیشتاز بودند. ابتدا با ترجمه و بعد با رونویسی تلاش کردیم ادبیات جدیدی وارد ایران کنیم. این مشابه سازی فقط به قالب ادبیات محدود نشد، بلکه محتوا را نیز در بر گرفت و فرهنگ اروپایی که تعارضاتی با فرهنگ بومی ایران داشته و دارد، پا به مرزهای فکری ما گذاشت و چنین گمان کردیم که اگر داستانی یا نمایش نامه ای می نویسیم، لابد رنگ و لعابی نیز از همان فرهنگ باید داشته باشد.
من در کتاب «ادبیات نوین ایران پیش از نهضت مشروطه» با مثال های فراوان به این قضیه پرداخته ام و گفته ام که ادبیات ترجمه ای و بعد رونویسی از آثار اروپایی نه تنها به رشد فرهنگ عامه نینجامید، بلکه جامعه را از داشته های بومی خود نیز دور کرد. البته این داوری مطلق نیست، می توان فهرستی از ترجمه ها را به دست داد که مناسبات انسانی نهفته در آنها کمک حال روح و اندیشه خواننده ایرانی بوده است، اما نویسندگان ادبیات داستانی ایران در تفکیک قالب و محتوا، اغلب، رعایت حال مردم خود را نکردند. به نظرم عدم اقبال عامه در دهه های سی و چهل و پنجاه شمسی از ادبیات ترجمه ای ریشه در این موضوع دارد.
مردم همواره دنبال نوشته ای هستند که مثل آیینه بتوانند خود را در آن ببینند. در ادبیات ترجمه ای نمی توانستند خود را ببینند.
خوب، بعد از انقلاب، توجه به کتاب و کتاب خوانی زیر و رو شد. نمی دانم صحنه هایی را که در خیابان انقلاب، حد فاصل میدان انقلاب تا خیابان وصال، پدید آمده بود، به یاد دارید؟ سرتاسر این فاصله در دو طرف خیابان بساط کتاب فروشی بود. هر روز کتاب تازه، هر روز استقبالی تازه. بله، اگر بگویید این تشنگی مقطعی بود، نمی توان حرف شما را رد کرد؛ مقطعی بود، اما میل به دانستن در ضمیر آدمی، یک تمایل همیشگی است که در آن زمان بیدار شده بود. و چه خوب است که این دانستن با پدیده شریفی به نام کتاب سیراب گردد. انقلاب فرصت تولید ادبیات را با شروع جنگ از دست داد.
جنگ چنان گسترده و همه گیر شد که نه تنها همه حواس های نظامی، بلکه حواس های ادبی را هم به خود جلب کرد. نویسندگانی که می توانستند خیلی زود از شوک پیروزی شتابان انقلاب به در آمده، درباره آن قلم فرسایی کنند، یا شدند رزمنده و یا شدند نویسنده جنگ. نویسندگان حرفه ای دهه چهل هم که یا در اردوگاه فکری چپ بودند و یا اندکی در اردوگاه ملی، تمایلی به نوشتن از انقلابی که به رهبری یک مرجع تقلید به پیروزی رسیده نشان ندادند.
همزمان با جنگ و به ویژه پس از پایان آن ریشه های نهضتی که از آن به عنوان «نهضت خاطره نویسی» یاد کرده ام، در خاک ادبیات ایران دوید.
جنگ، و در واقع دفاع از چنان ابعاد گسترده ای برخوردار بود که ناخودآگاه تبدیل به موضوع اول کنش های ادبی شد. گستردگی جغرافیایی، مشارکت همه گروه ها و اقوام، و زمان نسبتاً بلند هشت ساله، بایگانی متنوع و چه بسا همیشگی از موضوعات ساخت. زین پس، به طور طبیعی، دفاع هشت ساله تبدیل به آیینه ای شد که آحاد مردم می توانستند خود را در آن ببینند. بدین ترتیب خاطرات برآمده از جنگ مشتری یافت.
از آن روز تا به امروز اگر شمارگان کتاب های خاطرات جنگ را احصا کنید، می بینید که گونه ای پر مخاطب از ادبیات در ایران رواج یافته است. این ادبیات توانسته است در کمیت و کیفیت از ادبیات ترجمه ای سبقت بگیرد. بله، ما در قالب و فن ادبیات جدید، یعنی داستان نویسی، شاید نتوانسته باشیم به قله های موجود دست یابیم، اما در خاطرات نویسی که می توان آن را ادبیات عامه دانست، گام های بلندی برداشته ایم.
چقدر بسترهای انقلاب موجب نگارش داستان و خاطره شده است؟
پیش از آنکه پاسخی به این پرسش بدهم، بهتر است به این نکته اشاره کنم که چرا خاطره نویسی پس از انقلاب و به ویژه در پی جنگ هشت ساله رشد کرد؛ بیشتر از رشد، چنان بالید که تبدیل به پر مخاطب ترین گونه ادبی معاصر ایران شد. چرا پس از این دو حادثه، مردم یعنی آن گروه از انقلابیون و جنگ کردگانی که شاهد رخدادهای آن بودند، میل به گفتن و نوشتن پیدا کردند؟ چرا پیش از این، برای نمونه در نهضت مشروطه یا نهضت ملی شدن نفت چنین گرایشی (در حد و حدود خود) دیده نشد؟ آیا سطح سواد مردم بالاتر رفته بود؟ ریشه ها و دلایل اصلی نهضت خاطره گویی و خاطره نویسی چه بود؟ به نظر من علت ها را می توان اصلی و فرعی دانست. بله. بالا رفتن سطح سواد می تواند یکی از آن علل فرعی باشد.
هر چند سطح باسوادی هنگام پیروزی انقلاب رقمی حدود پنجاه درصد بود و نمی توان روی آن زیاد حساب کرد. تشویق های سازمانی هم مؤثر بود. بسیج و سپاه زمینه های این کار را فراهم کردند با دادن دفترچه یادداشت به رزمندگان و یا تربیت روایتگرانی که کنار فرماندهان می بایست حضور یابند و لحظه های نبرد را ثبت کنند، و یا تأسیس بخشی در هر یگان رزمی برای گرفتن خاطرات رزمندگان، در ترویج موضوع یاد شده مؤثر افتاده اند. اما اگر بخواهم به علت اصلی اشاره کنم باید بگویم که میل به گفتن یا نوشتن از انقلاب و جنگ عمومیت یافت. چرا؟ چون آحاد مردم، چه آنها که نقش آفرین حوادث بودند و چه آنانی که شاهد ماجرا، می خواستند از رخدادی بگویند و بنویسند که همه جوارح آن را از خود می دانستند؛ خودشان بانی پیدایش (انقلاب) و دفاع از آن (جنگ) بوده اند. شاید برای نخستین بار می خواستند به تبیین جریانی بپردازند که صاحب شش دانگ آن بودند. می خواستند از دستاوردی به نام «استقلال سیاسی» بگویند و بنویسند که چگونه آن را به دست آوردند و چه بهایی برای نگه داشت آن پرداختند. به نظرم علت اصلی توسعه خاطره گویی و خاطره نویسی را باید در این موضوعات دید. پس می بینید که چه بستری برای زایش و پرورش این گونه ادبی فراهم گردید. اما می دانیم که داستان به دلایل متعدد نتوانست هم پای خاطره تولید شود. اول اینکه خلق داستان سخت تر از خاطره است. دوم اینکه تعداد نویسندگان حرفه ای این فن زیاد نیستند. سوم اینکه توجه همه این گروه به نوشتن از انقلاب و جنگ معطوف نیست. بخش اندکی به این عرصه ها علاقه مند هستند. حال اگر به اینها اضافه شود سبک های نگارشی داستان نویسان، که گاه ارتباط جانانه ای با عامه مردم برقرار نمی کند، می بینید که چرا داستان هم پای خاطره زبان گویایی برای گفتن از انقلاب و جنگ ندارد.
آیا یک خاطره یک متن ادبی است؟
یک امر کلی در اینجا باید مد نظر قرار گیرد؛ و آن این است که توقع های ادبی از یک خاطره، ذاتی این گونه نوشتاری نیست. درست است که خاطره را زیر مجموعه ادبیات می دانیم، اما الزاماً (حداقل بنده این طور معتقدم) وجود لوازم و عناصر ادبی در خاطره امری قطعی و حتمی نیست؛ یعنی توقع ما از خاطره چیزی است، از داستان چیز دیگر؛ هر چند ساحت مشترک نیز دارند. بنابراین زایش خاطره باید با هدف آفرینش خاطره «بماهو» خاطره باشد، نه یک متن ادبی. از این امر کلی که بگذریم، باید بگوییم که چه خاطره، خودنگاشت باشد، یعنی خاطره گو و خاطره نگار یک تن باشند؛ چه خاطره توسط تدوینگر تألیف گردد؛ و چه خاطره توسط تدوینگری که خود نیز مصاحبه گر بوده، سامان یابد، باید و شاید که مهارت و تخصص این کار در وجود یادشدگان بوده باشد. درباره این مهارت بسیار می توان گفت و نوشت که اینجا مجال آن نیست.
فقط به این موضوع اشاره می کنم که تولید خاطره اصولی دارد که ملزم به رعایت آنها هستیم. این اصول در هر سه بخش یاد شده وجود دارد. مصاحبه گر ویژگی و تخصص خود را دارد، تدوین گر همین طور؛ خودنگارنده نیز همچنین. با رعایت این اصول، حال می توان با تکیه به استعداد تدوین گر متوقع بود که خاطره، صاحب زبان و ساختار هم باشد. چه اشکالی دارد؟ نه تنها اشکال ندارد، بلکه حُسن است. خاطره فی نفسه خواندنی است. اینک این متن خواندنی با سلایق ساختاری و زبانی هم خانه شود، ببینید چه لذت مضاعفی نصیب خواننده خواهد شد! پس خاطره ادبی می تواند با حفظ اصول پدید آید، اما این پسوند یک پسوند عَرَضی است نه ذاتی.
سفارشی نویسی فی نفسه مذموم نیست
در حوزه خاطره نویسی، آیا سفارشی نویسی، خوب است یا نه؟
اکنون که ما با هم گفت وگو می کنیم، حواشی ایجاد شده درباره سفارش نویسی فروکش کرده است، اما یادتان می آید که در دهه هفتاد به موضوع روز میان اهل ادب و فرهنگ تبدیل شده بود. سفارش نویسی اگر اشتباه نکنم ابتدا از سوی کسانی مطرح شد که استقلال نویسنده را شرطی مهم در ادامه حیات ادبی او می دانستند. عقیده ای پسندیده است. اما پشت این ایده درست، نفی آثاری که مؤسسات و سازمان های وابسته به حکومت تولید می کردند، وجود داشت. یعنی قضاوت در مورد ظاهر که همان ناشر باشد، صورت می گرفت. از این طریق این گونه آثار مورد تحقیر و تخفیف واقع می شد. البته باید اعتراف کرد که کتاب های ضعیف و غیر فنی میان این انتشارات کم نبود. اما به گمان من این یک روند طبیعی بود. نویسندگان نوپا و علاقه مند کجا باید دوره آزمون و خطای خود را می گذراندند؟ چه کسی باید از اینها حمایت می کرد؟ کدام ناشر خصوصی حاضر بود سرمایه خود را صرف چاپ کتاب های این گروه کند؟ این موضوع با گذشت زمان تا حدی رنگ باخت، و نظرها بیشتر به این مسئله معطوف شد که در نقد یک اثر ادبی، پیش از آن که به منشاء تولید آن توجه شود، باید به ارزش های فنی آن نگاه کنیم. بنابراین سفارش نویسی فی نفسه کار مذمومی نیست، مگر اینکه بخواهد به مرز مزدوری برسد که آن حکایت دیگری دارد. البته اضافه کنم که همه اینها مربوط به دوره بسیط نسبتاً گذشته است. روابط و مناسبات عصر حاضر به اندازه ای پیچیده شده که طرح موضوعاتی چون سفارش نویسی رنگ باخته است. چه کارهای سفارشی که با ظاهر مستقلانه پدید می آید، و چه کارهای غیر سفارشی که انگار قراردادی حکومتی پشت سرش است!