ادبیات داستانی از نگاه فیروز زنوزی جلالی
تعداد بازدید : 0
داستان کوتاه جلوتر از رمان
نویسنده : آرزو اثنی عشری
پدرش از زنوز تبریز به استان لرستان مهاجرت نمود و فیروز تحصیلات ابتدایی اش را در بروجرد آغاز کرد و با توجه به شغل پدرش که نظامی بود، سال 38 همراه خانواده به تهران آمد و دوره ابتدایی و دبیرستان را در آن جا به پایان رساند و لیسانس نظامی را از نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی گرفت و در سال 1348 به استخدام نیروی دریایی درآمد و سال بعد به بوشهر منتقل گردید.وی آثارمتعددی در حوزه های داستان کوتاه ،رمان،نمایشنامه ،فیلمنامه و نقد دارد .«سال های سرد»(68)، «خاک و خاکستر»(69)، «روزی که خورشید سوخت»(70)، «مردی با کفش های قهوه ای»(73) ـ برنده دیپلم افتخار«20سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی»، «اسکاد روی ماز543»(76)،«حضور»(76)، «سیاه بمبک»(77)، در شمار آثار کوتاه داستانی اوست.از جمله رمان هاو داستان های بلند اوست:«مخلوق»(79) ـ برنده دیپلم افتخار از بنیاد شهید«قاعده بازی»(86) که برنده جایزه «جشنواره دوسالانه قلم زرّین» و اثر برگزیده بخش رمانِ«جایزه جلال آل احمد» شد.«توپ پاشنه، سمت ساعت دو!» عنوان قصه اول از یک داستان بلند 3 قصه ای باموضوع جنگ دریاییِ خرمشهر در روزهای آغازین جنگ تحمیلی است. قصه دوم این داستان بلند با عنوان «سکّان، سمت، میانه اروند» و قصه سوم این اثر با عنوان«خرمشهر، خرمشهر» می باشد. این رمان 3 قصه ای، بازسازی خاطرات زنوزی از جنگ های آغازین دریایی در اروند ـ به هنگامی که وی کمیسر دریایی ناوچه های 65 نیروی دریایی بوده است ـ می باشد.از او خواستیم راجع به داستان انقلاب بگوید که به تفصیل پاسخ داد.وجه احساسی، وجه عقلانی
اوایل انقلاب ، ادبیات داستانی ما اعم از رمان و داستان کوتاه،به نوعی ادبیات تهییجی و احساسی بود و قلم ها غالبا خام بودند و این مسئله ، به چند دلیل بود.یکی این که نسل بعد از انقلاب تازه قلم به دست گرفته بودند و تازه وارد عرصه داستان نویسی و رمان شده بودند. طبیعتا این وجه از کار وجه احساسی بود و در این دوران نویسنده بیشتر با دلش می نوشت تا با عقل . مسئله دیگری که به این اتفاق ادبی دامن می زد، جنگ و دفاع مقدس بود.نه در کشور ما ،بلکه اصولا در هر کشوری که جنگ می شود جنس ادبیات ، از جنس ادبیات تهییجی و احساسی است که باعث ترغیب مردم به دفاع از کشورشودو کشور و جنگ ما هم از این قضیه مستثنی نبود.این دو عامل تاثیر بسیاری بر ادبیات ما داشتند و اگر به دهه اول نگاهی بیندازیم؛ می بینیم که اثری در خورو شش دانگی که بار هنری نیرومندی داشته باشد و بتوان به آن تکیه کرد نداریم و بیشترشاهد آثاری از ادبیات تهییجی و احساسی هستیم که بخش زیادی از ادبیات ما را شامل می شود . همین طور که با زمان پیش می رویم و به دهه دوم و سوم انقلاب می رسیم ،وجه احساسی به دلیل پختگی قلم نویسندگان و دور شدن از حالت احساسی و تهییجی کم کم قوام یافته تر می شود ، وجه عقلانی بر وجه احساسی غالب می شود و ادبیاتی پدید می آید که طبیعی است یعنی از یک ادبیات درست همین انتظار را دارید گرچه نویسنده با حس می نویسد ولی از وجه عقلی هم پی رنگ آثار او پذیرفته تر و در خورتر ومنطقی تر می شود و بنابراین این جاست که سرو کله آثار ی پیدا می شود که می توان به آن ها اعتنا کرد.ادبیاتی که قابل توجه است و آثار درخوری در بین آن ها می توان دید.
داستان کوتاه ما در خاورمیانه بالاتر است
اگر بخواهیم موازنه ای بین داستان ، رمان و داستان کوتاه داشته باشیم ؛ با همین نگاه در عرصه داستان کوتاه خیلی موفق تر هستیم تا درعرصه رمان و به جرات می توانم بگویم که الان داستان های کوتاهی داریم که اگر گزینش و ترجمه بشود، چیزی از لحاظ داستان نویسی و زبان کم ندارند و از این نظر در خاورمیانه بالاتر از خیلی از کشور ها هستیم وتا جایی که آثار ترجمه شده را دیدم ،می توان گفت که نیرومند و قوی عمل کردیم. در زمینه رمان دچارنوعی دوگانگی هستیم یعنی یا آثار خیلی کلاسیک است و بافت سنتی دارد و یا این که بسیار مدرنِ مدرنِ مدرن ودرواقع نوعی مدرنِ افراطی است طوری که اگر پاره ای از این آثار که به بهانه مدرن و پست مدرن نوشته می شود را ترجمه کنیم و به کشورهای دیگر که خودشان این نظرگاه ها راایجاد کردند ،بفرستیم، تعجب خواهند کرد چون در این گونه از ادبیات ،افراط و تفرط زیادی دیده می شود .این ها را همیشه عنوان کردم چون پاره ای از نویسندگان که مدرن و پست مدرن هستند،متخصص پیچیده کردن مسائل ساده هستند و مسائل ساده را در رمان هایشان پیچیده می کنند.در حالی که ادبیات درست ،ادبیاتی است که شکل پیچیده ای برای بیان مسائل ساده نیست بلکه شکل ساده ای است برای بیان مسائل پیچیده یعنی الان داریم درست عکس این قضیه عمل می کنیم.
رمان ها قابل اعتناتر شده است
اما در دهه ای که هستیم ، به موازنه نسبی دست پیدا کرده ایم و به رمان هایی بر می خوریم که قابل اعتنا و قابل ترجمه هستند والبته این گونه رمان ها انگشت شمارند.در آثار دچار مسئله فرم زدگی هستیم.یکی از مسائل ومعضلاتی که ادبیات ما در این دهه با آن رو به رو است ،تحقیق نکردن نویسندگان است .نویسنده بدون این که تحقیق کند ، وارد عرصه داستان نویسی می شود و طبیعی است وقتی نویسنده بدون تحقیق وارد عرصه نویسندگی شود ،محصول کارش چه می شود در حالی که در دنیا می بینم که تحقیق بیشترین بخش از کار را به خود اختصاص می دهد و وقت نویسنده را قبل از نوشتن می گیرد. نویسنده اول تحقیق می کندو بعد با دست پر وارد عرصه عمل می شود و این بخشی از کار است که دیده نمی شود. وقتی تحقیق می کنید ، هنوز چیزی نوشته نشده و فقط اطلاعات گرد آوری می شود ولی در کشور ما متاسفانه برای این قسمت هیچ وقتی ،نمی گذارند و وقتی این رمان ها را می خوانید ، باورشان نمی کنید و شخصیت های داستان تک بعدی و تک صدایی است و باور پذیر نیستندو صفاتی که به آن ها الصاق می شود ،بسیار سطحی است و از درون شان نجوشیده و موضوعات شان معمولا تکراری هستند.
خاطره نویسی ادبیات خلاقانه را زیر سوال برده است
از سوی دیگر نکته ای که قابل توجه است ، خاطره نویسی است و درسال های اخیر رشد کرده وادبیا ت داستانی ما را زیر سایه خودش قرار داده است وهر جا که نگاه کنید الا ماشاءا...خاطره نویسی می بینید والبته خاطره نویسی هایی که شبیه هم هستند. آدم هاو شخصیت هایی که شبیه هم هستند و اصلا نیازی نیست که در مورد شان بخوانید چون آدم هایی هستند که خوب فکر می کنند آدم هایی که خوب می خوابند، خوب زندگی می کنندو ... در مجموع یک شکل هستندو هیچ تنوع ساختاری دراین ها نمی توان دید.منظورم این نیست که خاطره نویسی هایی که در ادبیات ما هست ،همه بد هستند، این طور نیست بلکه خیلی هم خوب است و مشکل آن جایی است که این نوع ادبیات آن چنان گسترش پیدا می کند که ادبیات خلاقانه ما را زیر سئوال می برد و زیر سایه خودش قرار می دهد و به همین دلیل اگر در بازار نگاه کنید می بینید که همه از جنس خاطره و داستان است و زندگی نامه هایی که همه شبیه هم هستند و این سهل طلبی از جایی باعث شده به جای این که خلاقانه فکر کنند و آثاری باشند که از دل خودش جوشیده باشد و وجه تخیل بر آن غالب شده باشد ،دستاویزی می شود تا کسانی ،نوارهایی از این رزمنده و آن رزمنده و آن شخصیت زن یا مرد و خاطراتی که در دفاع مقدس دارند را پیاده می کنند و می نویسند و یا می نشینند و می نویسند و این ها تبدیل به کتاب های حجیمی می شود که وارد بازار می شود وبازهم تکرار می کنم که سوءتفاهم نشود که این جنس از کار بد است ،بلکه این جنس از ادبیات هم خوب است و نیازادبی است ولی این مسئله باید جا بیفتد.
دوره نقاهت
هر چه به زمان حال نزدیک تر می شویم ؛ آثار مقبول تر می شود.درواقع در دهه ای که در آن قرار داریم، آثار پذیرفته تر است ولی از سوی دیگر این ادبیات 4-5 سالی است که وارد دوره نقاهت شده وکمتر اثر نیرومند و خوبی می بینیم ،یعنی در این سال ها کمتر اثر خلاقانه و در خوری را در عرصه رمان و جهان خلاقانه شاهدیم وهمان معدود آثار درخوری هم که پیدا می شود،در کلیت این طور است. الان به دلایل گوناگون اگر نگاهی به جوایزی مثل جایزه جلال آل احمد ؛کتاب سال و یا جایزه پروین بیندازیم ،با انبوهی از رمان مواجه می شویم اما وقتی می خواهیم یک اثر در خور و شایسته شش دانگ انتخاب کنیم ،دچار مشکل می شویم .دوره ای که گذشت ، هر چه کاوش کردیم نتوانستیم یک رمان در خور به عنوان برنده جایزه جلال معرفی کنیم حتی به عنوان تقدیری هم نتوانستیم چیزی انتخاب کنیم ، اثری شش دانگ که دارای یک موضع بدیع باشد ،در میان کارها نداشتیم. اگر چه صدای مطبوعات هم در آمد که اجحاف شده؛ چرا جایزه ندادید ؟اما هیچکدام از آثار چنین قابلیتی را نداشت .چون وقتی اثری را به عنوان جایزه جلال به جامعه ادبی معرفی می کنیم ، نسل جوان پویایی که میخواهند بفهمند اثری که جایزه گرفته چیست و از آن الگو برداری کنند ؛ به دنبال این اثر می روند و می خواهند آن را بخوانند و ببینند که اثری که برنده جایزه 110سکه ای شده ، چیست؟اثری که نتواند سرپای خودش بایستد و از نظر ساختارو شخصیت پردازی ، درونمایه ای بکر و سالم نداشته باشد،چگونه می تواند برنده جایزه برتر رمان سال باشد؟ پاره ای معتقد ند از بین آثار بد و بدتر باید بد را انتخاب و معرفی کنیم که من با این مسئله مخالفم . چراباید این کار را بکنیم؟به همان دلیل که اگر اثربد را معرفی کنیم،همچنان به جامعه الگوارائه می دهیم و بعد باید شاهد تاثیر آن ادبیات در جامعه باشیم . متاسفانه چندین سال است که با یک رمان شش دانگ و درستی که بتوانیم به آن توجه کنیم،روبه رو نیستیم. برعکس در دهه 80وضعمان از لحاظ رمان بهتر بود یعنی اگر می خواستیم مقایسه کنیم ،در دهه قبل می توانستیم بگوییم که وضعیت بهتری داشتیم و امیدوارکننده بود.چرا؟چندین سال است که بااین مسئله روبه رو هستیم .توجه بیش از اندازه به خاطره-داستان نویسی و یکسری آدم های صاحب نظر هم که می بینیم این ها را که معمولا هنرپیشه و بازیگرفلان سریال و فیلم ،تشکیل می دهند و عکس شش در چهار این حضرات را هم در پوستر ها می زنند و اظهار نظر می کنند که فلان خاطره-داستان را خواندم و فلان بودو از این مسائل غیر تخصصی که هر کسی خوشبختانه می تواند بگوید و کسی نیست بپرسد که این بازیگر دارای چه بنیه ادبی است و چه تخصصی در ادبیات دارد که بتواند در مورد ادبیات داستانی ما صحبت کند و چطور به خودش اجازه می دهد که وارد این حیطه شود و این ها هم متاسفانه به دهان همدیگر نگاه می کنند .