گفت و گو با دکتر سیداحمد فاطمی نژاد، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد
تعداد بازدید : 1
گرفتاری در دام «مدیریت قدرتهای بزرگ»
نویسنده : مصطفی شوشتری
توافق بر سر برنامه اقدام مشترک میان ایران و ۱+۵ تبدیل به نقطه عطفی در روابط ایران و اتحادیه اروپا شده است. در تعامل با اروپا به ویژه بر سر پرونده هستهای برخی معتقدند دستگاه دیپلماسی ایران میتواند با وارد کردن بازیگران دیگری همچون ایتالیا، اسپانیا ، نروژ و یا اتریش کفه ترازو مذاکرات را به سوی خود سنگین کند چرا که این کشورها علاوه بر داشتن منافع اقتصادی جدی در تعامل با ایران به دلیل عدم حضور در باشگاه کشورهای اتمی غنی سازی صلح آمیز هستهای ایران را برای خود تهدیدی استراتژیک نمیبینند، این در حالی است که فرانسه و انگلیس هرگونه تلاش ایران برای هستهای شدن را کم شدن سهم خود از بازار انحصاری اورانیوم غنی شده میبینند. با این حال تحلیل گران دیگری هم هستند که معتقدند ایران زیاد جای مانور در پرونده هستهای ندارد، این پرونده در دام مدیریت قدرتهای بزرگ گرفتار شده است.
به عنوان پرسش نخست بفرمایید آیا در تعامل دیپلماسی کشورمان با اروپا، محدود شدن به ارتباط با تروئیکای آلمان، فرانسه و انگلیس نوعی غفلت از ظرفیتها و فرصتهای موجود در دیگر کشورهای اروپایی نیست؟
در مورد این مسئله باید در نظر بگیریم که آیا واقعا از سایر کشورها و ظرفیت هایشان غافل بوده ایم. شاید این سوال شما در مورد برنامه هستهای ایران صدق بکند. چون در مورد موضوع هستهای ایران فقط سه کشور اروپایی ایفای نقش میکنند به اضافه نماینده کل اتحادیه اروپا. هرچند طبیعتا کشورهای قویتر در اتحادیه، تاثیر بیشتری دارند، ولی من فکر میکنم که همین الان هم ایران از ظرفیتهای بقیه کشورها استفاده میکند. یعنی از آنها به عنوان قدرتهای واسطه در تاثیرگذاری بر تصمیمات سایر قدرتهای اتحادیه اروپا و به ویژه سه قدرت اصلی استفاده میکند. مثلا روابط اقتصادی که جمهوری اسلامی ایران با اتریش و دانمارک به عنوان قدرتهای پیرامونی یا درجه دوم اتحادیه اروپا داشته است قابل چشم پوشی نیست. یا روابطی که با سوئیس داشته و استفادههایی که از ظرفیتهای این کشور کرده است. شاید بتوان گفت که این انحصار قدرتهای مرکزی اروپا صرفا در موضوع هستهای است و در سایر موضوعات، جمهوری اسلامی ایران کمابیش از ظرفیتهای سایر قدرتها استفاده کرده است.
با این حال برای ورود به مسئله هستهای هم ظاهرا تمایل و رقابت میان قدرتهای اروپایی و غیر اروپایی وجود دارد. به عنوان نمونه میشود به تلاش ناکام برزیل و ترکیه در این زمینه اشاره کرد. فارغ از این مسئله اخیرا وزیر امور خارجه ایتالیا در سفرش به ایران از رقابت کشورهای اروپایی در نزدیک شدن دوباره به ایران سخن گفته اند به نظر شما این رقابت بر چه مبنایی است، اصلا این رقابت چقدر واقعی است؟
طبیعتا رقابت وجود دارد. بالاخره برای دستیابی به منافع ناشی از بازار ایران و همین طور کسب پرستیژ بینالمللی، هر کشوری در پی منافع ملی و بینالمللی خودش هست. موضوع ایران در سطح بینالملل و ایفای نقش در این موضوع میتواند به افزایش جایگاه آنها در سطح بینالمللی کمک کند و همینطور دستیابی به منابع بازار ایران به عنوان یک منبع بکر، آنها را تحریک میکند که وارد رقابت با یکدیگر بشوند، درست است قبلا هم سایر قدرتها تحرکاتی داشته اند. مثلا در فرآیند بیانیه سه جانبه تهران فعالیتهایی که کشورهای ترکیه و برزیل انجام میدادند، از این سنخ است. یعنی هم برای کسب پرستیژ بینالمللی و هم تلاش برای کسب بازار ایران. خصوصا این مسئله را در نظر داشته باشیم که بازار بینالمللی در حال حاضر با توجه به حضور قدرتهای بزرگ اقتصادی مثل آمریکا، ژاپن و چین، تقریبا بازار اشباع شدهای است و طبیعتا یک بازار بکر، حوزهای میشود برای رقابت قدرتهای نوظهور اقتصادی، قدرتهایی که در درجه دوم اقتصادی هستند و قدرتهایی که در واقع کمتر میتوانند مثل قدرتهای بزرگی چون ژاپن و آمریکا جولان بدهند. از این نظر ایران اهمیت زیادی برای کشورهای نسبتا پیرامونی و درجه دوم اروپایی دارد. در گذشته هم اینگونه بوده که در روابط اقتصادی ایران با کشورهای اروپایی، دو سه کشور در سطح بالاتری بودند. البته کشورهای دیگر هم روابط اقتصادی نسبتا گستردهای داشتهاند که شاید در نگاه اول مورد توجه نبوده است. یعنی این تصور نمیرفته که روابط اقتصادی ایران با این کشورها تا این مقدار گسترده باشد. کشورهایی مثل اتریش، دانمارک و یا ایتالیا که کشور اخیر در برهههایی در رتبه دوم شراکت تجاری با ایران در بین کشورهای اتحادیه اروپا بوده است.
عدهای معتقدند که اروپاییها متاثر از بحران یورو – که نوعی شاخص واگرایی اروپاییها به حساب میآید - ، در ایران به دنبال قبضه بازار این کشور هستند. آیا بر سر ایران به عنوان یک بازار بزرگ، رقابتی بین اروپاییها ایجاد شده است؟
شاید این بحران هم تاثیر داشته ولی من این رقابت را در سپهر کلی تری میبینم. این رقابتی است که در ذات اقتصاد سرمایه داری هست. طبیعتا برای بازار بکری که به ویژه توانایی پرداخت هزینه خدمات و کالاها را دارد، که این خود موضوع مهمی است، رقابت وجود دارد. یک وقتی هست که بازار بزرگی مثل بازار هند یا پاکستان، مصرف کنندههای زیادی دارد، ولی شاید توانایی پرداخت هزینههای آن خدمات و کالاها را نداشته باشند. ولی بازار ایران بازاری است که توانایی پرداخت هزینهها را دارد. قطعا در ذات اقتصاد این رقابت وجود دارد، حالا این بحران اخیر میتواند تاثیرگذار باشد، ولی این که صرفا از این نظر تاثیر پذیرفته باشد، اینطور نیست. به طور کلی اقتصاد سرمایه داری، کشورها را به این سمت هدایت میکند که به دنبال بازارهای جدید و کسب سود بیشتر باشند.
به نظر شما تعامل با تک تک کشورهای اروپایی به جای تعامل با اتحادیه اروپا به عنوان یک مجموعه واحد، چه فرصتهایی را پیش روی دیپلماسی ایران قرار میدهد؟ جمهوری اسلامی ایران باید به سمت تعامل تک به تک با این کشورها پیش برود یا ارتباط با سیاست خارجی کانالیزه شده اتحادیه اروپا را در پیش بگیرد؟
من فکر میکنم که در سیاست خارجی کلی ایران باید بین دو حوزه تمایز قائل بشویم. یکی حوزه مربوط به موضوع هستهای ایران که تقریبا بخش زیادی از توان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را گرفته و یکی سایر حوزهها به عنوان یک قدرت منطقه ای. اگر بخواهیم در مورد موضوع هستهای و توانمندیهای سیاست خارجی در این موضوع سخن بگوییم، باید اعتراف کنیم که در واقع سیاست خارجی ایران گرفتار پدیدهای به نام مدیریت قدرتهای بزرگ شده است؛ یعنی این که تعدادی از قدرتهای بزرگ در دنیا به نمایندگی از جامعه بینالمللی، موضوع برنامه هستهای ایران را به عنوان یک مسئله بینالمللی مدیریت میکنند. از این منظر، اتحادیه اروپا در کنار سایر قدرتهای بزرگ بینالمللی یعنی چین، روسیه و آمریکا، مسئولیت ایفای نقش در این موضوع را بر عهده گرفته اند و ایران ناچار است که این وضعیت موجود را بپذیرد. چون ما میبینیم، تحولاتی که در ماههای اخیر در موضوع هستهای ایران در سطح بینالمللی اتفاق افتاده بیشتر از این مجرا بوده تا مجرای مذاکرات تخصصی با آژانس. ولی اگر سیاست خارجی ایران را منهای موضوع هستهای در نظر بگیریم، من فکر میکنم که تعامل با تک تک این کشورها سودمندتر خواهد بود تا این که مجموع کشورها. طبیعی است كه در یك جمع، نظرهای مختلفی وجود داشته باشد و هماهنگ كردن همه این نظرات طبیعتا دشوار است و باعث میشود كه از بعضی فرصتها نتوانیم استفاده كنیم. در اروپا كشورهایی مانند اتریش، دانمارك، سوئد، سوئیس، اسپانیا و ایتالیا رویكرد همدلانه تری نسبت به سیاست خارجی ایران دارند نسبت به كشورهایی مانند انگلیس و آلمان كه میخواهند به عنوان قدرت بزرگ ایفای نقش كنند. طبیعی است كه ما میتوانیم از طریق شكافهایی كه در بین كشورهای اروپایی وجود دارد و رقابتی كه بین كشورهای اروپایی به خصوص قدرتهای اقتصادی نو ظهور برای گرفتن بازار بینالمللی وجود دارد، استفاده كنیم؛ در صورتی كه با آنها به صورت تك به تك وارد تعامل بشویم.
برخی کشورهای اروپایی هستند که با وجود برابری در بیشتر بخشهای اقتصادی با کشورهای تروئیکا، در مناسبات بینالمللی نادیده گرفته شده اند. شما ارتباط گیری دستگاه دیپلماسی کشورمان با این کشورها همزمان با ارتباط با تروئیکای اروپا را تجویز میکنید؟
من مناسب میبینم. همانطور كه گفتم باید آن تمایز را حتما در نظر بگیریم كه درباره موضوع هستهای ما نمیتوانیم كشورهای بیشتری را وارد این جرگه كنیم. حتی من فكر میكنم كه در صورت توانایی ما، این مطلوب نخواهد بود كه كشورهای طرف مذاكره ما بیشتر بشوند. كما این كه در صورت امکان بهتر بود كه این سه كشور اروپایی هم نمیبودند. در واقع بهتر بود آن قدرتهایی به عنوان طرف مذاكره مطرح میشدند كه واقعا تصمیم گیر اصلی اند. مثلا در مذاكرات اخیر، نقشی كه فرانسه یا انگلیس ایفا میكردند، هر لحظه ممكن بود كه رویكردهایی متفاوت با خواست ما در پیش بگیرند. بنابراین، هر چه این قدرتهای طرفهای مذاكره ما كمتر باشند بهتر است. اما در سایر موضوعات كه در سیاست خارجی كشورمان وجود دارد، هر چه گزینههای بیشتری داشته باشیم برای همكاری دست ما بازتر خواهد بود و این به نظر من مناسب است.
اتحادیه اروپا با تحریم ایران، بزرگترین سیاست اعمال تحریم علیه یک کشور در طول تاریخ خود را تجربه کرد. به نظر شما چه مقدار از زمینههای اتخاذ این سیاست خارجی واحد، ناشی از زمینههای همگرایی خود اروپایی هاست و چه مقدار آن ناشی از اقدامات دستگاه سیاست خارجی ایران است؟
یك مسئله را ما باید نه تنها درباره اتحادیه اروپا بلكه در مورد نظم اقتصادی بینالملل در نظر داشته باشیم؛ این كه بحث تحریم یعنی اساسا كنار گذاشتن یك كنشگر اقتصادی از تعاملات، كنار گذاشتن یك حوزه تقاضا از تعاملات و یك حوزه عرضه از تعاملات اقتصادی، نوعی كج كاركردی در سیستم اقتصادی است. یعنی یك مانعی بر سر روند طبیعی حركت اقتصادی دنیاست. پس تحریمها یك كج كاركردی است ولی یك كج كاركردی خود خواسته. یعنی فعالیتی ارادی است كه تعدادی از كشورها و بعضی بازیگران و كنشگران بینالمللی از آن برای دستیابی به خواسته هایشان استفاده میكنند. در مورد اتحادیه اروپا و این كه در واقع چقدر سیاستهای خودشان در همگرایی موثر بوده، من فكر میكنم كه طبیعتا اتحادیه اروپا به عنوان یك مجموعهای كه از ابتدای آن انگیزههای اقتصادی باعث گرد هم آمدن شان شده به این سمت میرفتند كه هر چه بیشتر بتوانند از فرصتهای اقتصادی در دنیا استفاده كنند و در واقع نقطه قوت اتحادیه اروپا هم رشد اقتصادی و توان اقتصادی آن است. اتحادیه اروپا این مسئله را نمیپسندیده كه با ایجاد یك نوع مانع باعث جلوگیری از منافعی بشود كه میتوانسته در رابطه با ایران به دست بیاورد. اما این كه چه مسائلی باعث هدایت اتحادیه اروپا به این سمت شده، جدا از آن دستور كارهایی كه خود اتحادیه داشته، عوامل خارجی متعددی در تصمیم گیری آن میتوانسته اثرگذار باشد. اولین عامل قطعنامههایی است كه در شورای امنیت مطرح شده. عامل بعدی فشارهای ایالات متحده به اتحادیه اروپاست. و در ردههای بعدی شاید نوع نگاههایی كه در برههای بر سیاست خارجی ایران حاكم بوده بر این روند تاثیر گذاشته است. با وجود این من فكر نمیكنم كه سیاست ایران متغیر اصلی باشد؛ یعنی یه عنوان یك متغیر تاثیرگذار میانی بر سیاست اتحادیه اروپا و همگرایی آنها و نوع تصمیم گیری شان درباره ایران تاثیر گذاشته است.
اتحادیه اروپا در سال جدید میلادی شاهد برگزاری انتخابات پارلمانی است. گزارشها از افزایش محبوبیت احزاب ضدیورو در کشورهای اروپایی خبر میدهد. به نظر شما تاثیر این انتخابات در همگرایی اروپا چگونه خواهد بود؟
ببینید این مورد را باید در نظر داشته باشیم كه همگرایی در فراتر از سطح ملی در واقع پدیدهای است كه باید برای آن برنامه ریزیهایی صورت بگیرد. یعنی به طور طبیعی احساسات ضدهمگرایی در سطح بالاتر از یك كشور وجود دارد و زمانی كه مشكلات ناشی از همگرایی و متحد بودن كشورها سر باز كند، مثل مشكلات اقتصادی كه در سالهای اخیر بوده، طبیعتا این احساسات ضدهمگرایی بیشتر خودش را نشان میدهد. حتی در دورانی كه در اوج شكوفایی اقتصادی اروپا بودیم این احساسات خودش را در قالب رای منفی چشمگیر هلند و فرانسه به قانون اساسی اروپا نشان میداد. پس این كه فكر كنیم این احساسات ضدهمگرایی میخواهد باعث شود كه در آینده، اروپا به سمت واگرایی پیش برود، من فكر میكنم كه كمی بدبینانه است. یعنی مقداری دور از واقعیتی است كه در سطح كلان اتحادیه اروپا دارد اتفاق میافتد. در سطح كلان اتحادیه اروپا، بیشترین تهدید در سال گذشته بود و آن بحرانی كه در منطقه یورو اتفاق افتاد و هر آن احتمال میرفت كه كشورهایی جدا بشوند، مدیریت شد و كشورهای اتحادیه اروپا از آن دوره بحرانی گذشتند. پس فكر نمیكنم كه چشم انداز اتحادیه اروپا به سمت واگرایی باشد. بلكه اینها بیشتر به سمت همگرایی پیش میروند به خاطر چارچوبهای دقیقی كه برنامه ریزی كردند و منافعی كه از این سمت دارند میبینند.
البته ما شاهد هستیم كه كشور فرانسه به چند كشور آفریقایی حمله میكند ولی كشورهای دیگر اروپایی از آن حمایت نمیكنند، این به نظر شما واگرایی نیست؟
از گذشته یعنی سه چهار دهه اخیر مرسوم بوده كه در انگلیس به لحاظ اقتصادی و در فرانسه به لحاظ سیاسی نظامی، حركتها و پرشهای واگرایانه وجود داشته باشد. مثلا این مورد را از دوره دوگل در فرانسه میبینیم كه بعضا پرشهای واگرایانه داشتند. ولی در برایند كلی آلمان و فرانسه هستند كه ضامن همگرایی در اروپا هستند. كما این كه در بحران قبلی هم این مسئله به خوبی دیده میشد. بسیاری از كشورهای كوچكتر اتحادیه اروپا بدشان نمیآمد كه جدا شوند. ولی این قدرتهای بزرگ اروپا بودند كه نهایتا آنها را نگه داشتند. شاید حركتهایی كه مثل فرانسه انجام میدهند، بیش از هر چیزی نشانگر جاه طلبیهای بینالمللی این كشور باشد، تا این كه بخواهد از اتحادیه اروپا خارج شود. یعنی بیشتر تحت تاثیر همان پدیدهای است كه خدمتتان عرض كردم كه در موضوع هستهای ایران هم دیده میشود؛ دو سه تا از قدرتهای اروپایی میخواهند بیشتر از اتحادیه اروپا در سطح بینالمللی ایفای نقش بكنند. این را در موضوعات مختلف هم میبینیم. این كشورها به آن جایگاهی كه در اتحادیه اروپا دارند قانع نیستند. میخواهند بیشتر از آن در عرصه بینالمللی ایفای نقش كنند. ولی در روند كلی همین قدرتهای بزرگ اروپا هستند كه ضامن بقای اتحادیه اروپا میباشند.
در مورد فرانسه منظور من این بود که این کشور به دلایلی وارد حمله نظامی در آفریقا شده، اما كشورهای اروپایی از آن حمایت نمیكنند، به خاطر این كه معتقدند چرا ما هزینه نظامی كنیم و به نام اتحادیه اروپا ولی به كام فرانسه باشد! به نظر شما این نوعی واگرایی نیست؟
شاید در عرصه نظامی بتوان گفت كه نوعی تك روی دارند. ولی مسئلهای را هم در نظر داشته باشید كه اتحادیه اروپا با وجود تمامی پیشرفتهای همگرایانه اش در عرصه سیاست و اقتصاد كماكان در حوزه نظامی پیشرفت چشمگیری نداشته است. یعنی هنوز نتوانستند سیاستهای نظامی خودشان را با هم هماهنگ كنند. برای همین است كه وجه غالب اتحادیه اروپا سیاسی و اقتصادی است. بنابراین نمیشود مشی یكسانی از كشورهای اروپایی را در زمینه مسائل نظامی در نظر داشت. شاید بتوان گفت سیاست نظامی كشورهای اتحادیه اروپا در قالب ناتو هماهنگ میشود.