اجماع داخلی نداریم
نویسنده : مصطفی شوشتری
گفت وگو با دکتر محمدجواد رنجکش، عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد
بعد از ده سال کشمکش ایران با قدرتهای بزرگ بر سر مسئله هسته ای، «برنامه اقدام مشترک ژنو» بزنگاهی بود تا جمهوری اسلامی ایران به راهبرد در پیش گرفته خود در قبال کشورهای اروپایی نگاهی تازهتر داشته باشد و طرحی نو دراندازد. تجربه نشان داد که درگیر شدن ایران با سه کشور بزرگ اروپایی در قضیه هستهای گاهی اوقات باعث میشود تا زیاده خواهی این کشورها به ضرر منافع ملی کشورمان باشد، از این رو راهبرد درگیر کردن دیگر کشورهای اروپایی که تضاد منافعی با کشورهای تروئیکا دارند میتواند در این برهه زمانی به کار دستگاه دیپلماسی کشورمان بیاید. دکتر محمدجواد رنجکش استادیار روابط بینالملل میگوید با این دیدگاه هم موافق است و هم مخالف. این عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد تاکید زیادی بر اتخاذ رویکرد واقع گرایانه در دستگاه دیپلماسی کشورمان دارد. با خواندن این مصاحبه با نظرات این استادیار روابط بینالملل آشنا میشوید.
دیدگاهی وجود دارد که ایران همزمان با مذاکره با ۱+۵ برای رسیدن به توافق نهایی، باید با کشورهای موسوم به اروپای دوم - که در مقایسه با کشورهای تروئیکای اروپایی در مناسبات بینالمللی نادیده گرفته شده اند- دیپلماسی فعال تری داشته باشد تا در صورتی که آمریکا و تروئیکای اروپایی بخواهند خلاف منطق و منافع دیگر کشورهای اروپایی بازی برد – برد را به هم بزنند، این بازیگران را وارد بازی کند. نظر شما چیست؟
من هم موافقم و هم مخالف. یعنی در روابط بینالملل هر دانشجو یا محققی که در این حوزه هست میداند که روابط بینالملل حوزه کشاکش دائمی بر سر قدرت و بقاست. ساختار امروز روابط بینالملل متکی بر قدرت است. این که در دیپلماسی پرونده هستهای کشورمان، دولتهای دیگری را غیر از ۱+۵ مورد لحاظ قرار بدهیم فی نفسه مثبت است. یعنی به قول ضرب المثل معروف ایرانی که میگوید: «هزار دوست کم و یک دشمن بسیار» در معادلات دیپلماتیک کشورها حتی کشورهای منطقهای یا ضعیف مخالف هم میتوانند گاهی اوقات کشوری را در دستیابی به اهداف خودش محروم یا موانعی را ایجاد کنند. چون دیپلماسی فقط به دیپلماسی دوجانبه محدود نیست. یعنی اینگونه نیست که ما صرفا با این چند قدرت در مذاکره مواجه باشیم. بخشی از این دیپلماسی، در قالب دیپلماسی چندجانبه است که بیشتر کنفرانسها و سازمانهای بینالمللی است. در آنجا قاعده بازی با دیپلماسی دوجانبه کمی متفاوت است. یعنی در نهادهای چندجانبه مثل سازمانهای بینالمللی و به ویژه سازمان ملل، رای تک تک کشورها حائز اهمیت است. این است که من موافقم که با هر کشوری روابط خوبی داشته باشیم، اما این که تصور کنیم میتوانیم با قدرتهای دیگر از طریق تعامل بیشتر به اصطلاح موج سواری بکنیم، یعنی اختلاف بیندازیم و از شکافهایی که ممکن است میان پارهای از دولتها وجود داشته باشد استفاده بکنیم این استراتژی امروز برای ما جواب نمیدهد. چون آنها دقیقا در تعیین معیارهایی که علیه ما در پیش گرفته اند کاملا یک نظر هستند. من حتی معتقدم روسیه و چین هم که در پارهای از موارد قطعنامههای علیه ایران را وتو کرده اند، آنها هم در ماهیت کلی باز فقط به منافع خودشان میاندیشند و نشان داده که در این روند اخیر، چندان هم مخالف با قدرتهای بزرگ دیگر نبودند. بنابراین فی نفسه دیپلماسی فعال را با همه کشورها، از جمله کشورهای منطقه، کشورهای اتحادیه اروپا میپذیرم ولی به عنوان یک استراتژی به منظور ایجاد شقاق بین اعضای اتحادیه اروپا کاملا رد میکنم.
خب ما میتوانیم با تضاد منافعی که بین کشورهای تروئیکا با دیگر کشورهای اروپایی به وجود میآید، نوعی شکاف را در بین این کشورها ایجاد کنیم تا اثرات تحریمها و رفتارهای ظالمانه آنها را کاهش دهیم؟
ببینید این که در روابط بینالملل کشورها سعی میکنند به هر نحوی منافع خودشان را تامین کنند و این که بین قدرت و تامین منافع با اخلاق تفکیک وجود دارد یک امر کاملا پذیرفته شده است. حوزه روابط بینالملل و سیاست بینالملل حوزه اخلاق نیست. ولی شما میفرمایید بیاییم بین این کشورها شقاق ایجاد کنیم. به هر حال این کشورها در مراتب قدرت بالاتری از ما هستند و در ساختار کنونی قدرت جایگاه بالاتری دارند. اگر تصور میکنیم که به عنوان یک قدرت منطقهای که تحت فشارهای شدیدی هم هستیم بخواهیم در جبهه قدرتهایی که به مراتب در پلههای بالاتری از نردبان قدرت هستند شقاق ایجاد کنیم، این اولا امکان ندارد، ثانیا مستلزم هزینههای شدیدی است که به منافع ملی ما ضربه میزند. پس بهترین کار این است که از طریق دیپلماسی و تعامل این منافع را تامین کرد نه از طریق شقاق.
شاید بهتر باشد این گونه بپرسم که اگر در تعاملات توافق هستهای ژنو، قدرتهای بزرگ به ویژه تروئیکای اروپایی بخواهند رفتاری برخلاف بازی برد – برد انجام بدهند، ما میتوانیم با وارد کردن دیگر کشورهای اروپایی مثل ایتالیا، اسپانیا و... اثرات منفی رفتار آنها را خنثی کنیم؟
من سوالی از شما دارم. آیا فرانسه عضو تیم مذاکره ۱+۵ هست یا نیست؟ هست. جزو 5 قدرت دائمی شورای امنیت هست یا نیست؟ هست. خب ما در این روزها دیدیم که تیمهای تجاری فرانسوی که به ایران آمدند با واکنش شدید خود آمریکا مواجه شدند یعنی اوباما علناً در دیدار با اولاند تهدید کرد که هر شرکت تجاری، به ویژه شرکتهای فرانسوی اگر بخواهند در این مقطع زمانی تحریمهای تجاری علیه ایران را نقض کنند و وارد معامله با ایران بشوند، آمریکا به شدت پاسخ خواهد داد. میخواهم بگویم که این همان منطق قدرت است. یعنی وقتی میان آمریکا و فرانسه که در یک جبهه هستند این ملاحظات وجود دارد، دیگر نسبت به قدرتهای درجه دوم اروپا صددرصد این مراتب بیشتر است و ما بیشترین تعامل تجاری مان هم در یک مرحله زمانی عمدتا با همین کشورهای ۱+۵ بوده است. در یک مقطعی ما بیشترین حجم تجاری مان را با اتحادیه اروپا داشته ایم، در مقاطعی 25 درصد نفت خود را فقط به آمریکا میفروختیم، الان هم که با روسیه و چین تعامل داریم و حتی حجم مبادلات ما با چین به 60 میلیارد دلار در سال هم رسیده است. بیشترین تاثیرگذاری سیاسی را اکنون این چند کشور در دنیا دارند، چه به صورت دوجانبه با ایران و چه در سازمانهای بینالمللی. بنابراین آن بحثی که ما از طریق فعال کردن دیپلماسی با قدرتهای درجه دوم اروپایی و حتی شما قدرتهای دیگر بگیرید. مثل آفریقای جنوبی، استرالیا، برزیل، هند، آرژانتین و قدرتهای منطقهای در حوزه جغرافیایی خودشان فی نفسه مثبت است اما این که از آن طریق ما بتوانیم جبهه دومی ایجاد کنیم، به نظر من شدنی نیست.
همگرایی کشورهای اتحادیه اروپا در مواجهه با پرونده هستهای ایران و تحریمهای شدید علیه ایران، نمونه نادر از یک همگرایی بین اروپاییها در زمینه سیاست امنیتی و خارجی است. در این اتفاق دیپلماسی ضعیف ایران چه نقشی داشته است؟
صددرصد. من نکته شما را به تئوری «اجماع» هان ریدر وصل میکنم. او میگوید که میزان موفقیت یک کشور در تحقق اهداف سیاست خارجی اش منوط به اجماع داخلی به اضافه امکانات در داخل با مقدورات محیطی است. تک تک کشورها در نظام بینالملل فعلی زمانی میتوانند به منافع ملی شان دسترسی پیدا کنند که: 1. بین نخبگان و بدنه سیاسی و جامعه در فهم و رسیدن بدان اهداف اجماع وجود داشته باشد. 2. امکانات آن کشور از جمله تواناییهای مادی و معنوی به اندازه مناسبی باشد. 3. نظام بینالملل محدودیت ایجاد نکند و تسهیل گر باشد.
در این مورد خاصی که شما اشاره میکنید، به نظر من ما آن نقطه اول برای اجماع داخلی برای رسیدن به اهداف ملی را نداشتیم. متاسفانه این یک عارضه تاریخی میان ما ایرانیان هست. پیشتر همانطور که دکتر روحانی در سخنرانی 22 بهمن اشاره کرد، ما متاسفانه هیچ درکی از منافع ملی نداریم. منافع ملی الان به منافع جناحی تقلیل پیدا کرده. یعنی هر جناح و حزبی که به قدرت میرسد نوع خاصی از منافع را تحمیل میکند و ابزار خاصی هم برای تحققش در پیش میگیرد. تا آن جایی که حتی ممکن است با بدنه جامعه مدنی هم هیچ ارتباط وثیقی پیدا نکند. این همه جدایی و تفرقه در میان ما در کنار آن همه همگرایی که میان اعضای اتحادیه اروپا هست و آنها توانستند از شکافی که میان ما و آنها وجود دارد به بهترین وجهی استفاده بکنند و من معتقدم که ما هم در سیاست گذاری و دیپلماسی مان در مقاطعی اشتباه عمل کردیم و این اشتباهات همه به نفع جناح رقیب ما تمام شده است.
به نظر شما جمهوری اسلامی ایران میتواند با استفاده از واگراییهایی که بین کشورهای اروپایی وجود دارد، با تعامل تک به تک با این کشورها، فرصتهایی را پیش روی دیپلماسی خود قرار دهد؟
آقای لارسون و اسکیت مور در کتاب «اقتصاد سیاسی بینالملل» معتقدند که دو ویژگی همیشگی نظام بینالملل «همکاری و رقابت» است. دولتها از آن جایی که هر کدام بنا به آن چارچوب جغرافیایی خود منافعی را طراحی میکنند که برای دولتهای دیگر متفاوت است. حتی میان دولتهای عضو یک جامعه همگرا مثل اتحادیه اروپا هم باز باید بپذیریم که تفاوتهایی در نوع منافع وجود دارد و این در ذات دولت بودگی نظام بینالملل هست اما اتحادیه اروپا در طول چند دهه اخیر که روند همگرایی را بعد از جنگ جهانی دوم تا امروز طی کرده حوزههای موضوعی همگرایی اش متعدد شده است. یعنی از حوزههای اقتصاد، تجارت و امور مالیه، امروزه حتی میبینیم که در حوزه سیاست گذاریهای پولی و حوزههای نظامی هم دارد وارد همگراییهایی میشود. بنابراین آنها در بحث رسیدن به اهداف شان اجماع ویژهای دارند. ما میتوانیم در صورتی که شرایط کشورمان در نظام بینالمللی عادی شود و روابط خوبی را با قدرتهای دیگر برقرار کنیم، در فاز دوم به بهبود روابط مان با کشورهای درجه دوم اتحادیه اروپا فکر کنیم.
شما از همگرایی اتحادیه اروپا در سیاستهای نظامی گفتید اما مثال نقض آن را در لشکرکشی فرانسه به آفریقای مرکزی میبینیم که از همکاری دیگر کشورهای اتحادیه اروپا خبری نیست و نوعی واگرایی اتفاق میافتد.
این کنش فرانسه را باید در قالب خودش مورد بررسی قرار دهیم. فرانسه روحیه دوگانهای دارد. یعنی بسیار از اسطورههای خودش تاثیرپذیر است. فرانسه هم دارای روحیه همگرایانه با اروپاست. یعنی بعد از جنگ جهانی دوم، یکی از دولتهایی که با وجود این که تخریب شده بود، ولی هم چنان تمایل به این داشت که اروپای واحد را در مقابل آمریکا که فراآتلانتیک هست به وجود بیاورد. فرانسویها در طی جنگ آمریکا با عراق در سال 2003 بیشترین مخالفتها را داشتند ولی هم جنبه تک روانه دارند و هم جنبه همه جانبه بودن. به نظر من این قضیه لشکرکشی فرانسه به آفریقای مرکزی ناشی از مشکلات داخلی این کشور است. اروپا در حال گذراندن دوران خیلی سختی از لحاظ اقتصادی است. بحران اقتصادی بحران کمی نبود. مشکلات وقتی در داخل زیاد هست، سیاستی که دولتها گاهی مواقع در پیش میگیرند، شیفت کردن این مشکلات به بیرون از مرزهاست. مثلا یک حمله نظامی، یک جنجال خبری یا حتی به صورت لشکرکشی نظامی. به تعبیر من فرانسه در شرایطی قرار داشت که برای این که بتواند کمی از مشکلات داخلی را بیرون بفرستد دست به حمله زد و شما میبینید که شورای امنیت هم مجوز داد و توجیه قانونی برای آن ایجاد کرد. اگر کشورهای دیگر اروپایی شرکت نکردند به خاطر وضعیت بد اقتصادی است که در آن قرار گرفته اند.
گزارشها از انتخابات پارلمانی اتحادیه اروپا که در سال 2014 برگزار میشود حاکی از افزایش محبوبیت احزاب ضدیورو در کشورهای اروپایی است. به نظر شما تاثیر نتایج این انتخابات در همگرایی اروپا چگونه خواهد بود؟
بحران اقتصادی کمی روندهای واگرایی را تقویت کرد. یعنی بسیاری از کشورها تشخیص دادند که اگر از منطقه پولی اروپا خارج شوند و رو بیاورند به سیاستهای ملی گرایانه در مقابل سیاستهای جمع گرایانه اتحادیه اروپا، میتوانند این بحران را مهار کنند. دولتهای رده پایین تری مثل یونان، ایتالیا، اسپانیا تا مرز ورشکستگی پیش رفتند. خب طبیعی هست که احزاب ضد یورو طرفدار بیشتری دارند که مدعی اند میتوانند از طریق سیاستهای ملی گرایانه و خروج از منطقه یورو منافع کشورشان را بهتر تامین کنند. ولی به نظر من این بحران که عدهای آن را بحران سرمایه داری تلقی میکنند گذرا هست و ممکن است که درصد ترکیب پارلمان اروپایی را تغییر بدهد ولی با توجه به سیاستهایی که اتحادیه اروپا در پیش گرفته و تاکنون هم موفق بوده، من فکر میکنم که روند غالب همان روند همگرایی است و این واگراییها مقطعی و گذراست.
ایران از این بحران اقتصادی اروپا میتواند استفاده کند؟
به نظر من ایران زمانی میتواند استفاده کند که ابتدا مشکلات اساسی خود را در سطح جهانی حل کند. به شرط این که ایران بتواند در اثر این رکود سهم خاصی از بازار تولیدات اروپایی را به خودش اختصاص بدهد. در شرایط رکود کشورها به دنبال بازار بیشتری میگردند تا بتوانند از رکود خارج شوند. چنانچه ایران بتواند فشارها و تحریمها را از خود دور کند شرایط خوبی است که وارد تجارت با کشورهای اتحادیه اروپا شود. اما اول باید مشکلات سیاسی حل شود. آن وقت نوبت تعاملات تجاری میشود.
شما آینده اتحادیه اروپا را چطور ارزیابی میکنید؟ شاهد همگرایی بیشتر در اروپا هستیم یا واگراییها افزونتر خواهد شد؟
روند کلی دنیا را نمیشود خیلی دقیق بررسی کرد، ولی اگر بخواهیم آینده پژوهی علمی بکنیم، نه نظر آمریکا که میگویند جهان هژمون هست و تک قطبی است. به نظر من دنیا به سمت «تک چندقطبی» و در آینده دراز ممکن است «چندقطبی» شود. پیش بینیهایی که در مورد توسعه چین، احیای روسیه و قدرتهای نوظهوری که مثل هند انجام میشود، فکر میکنم در آینده یک سری بلوکهای اقتصادی سیاسی چندگانه را در دنیا شاهد هستیم. یعنی چین ممکن است که تا سال 2050 به همپایگی آمریکا برسد. اتحادیه اروپا هم یکی از بلوکهای قدرت هست و در این جهان چندقطبی آینده، اتحادیه اروپا میداند که لحظهای درنگ و توقف نسبت به قدرتهای دیگری که رشدشان را دارند ادامه میدهند یا در حال ظهور هستند منجر به عقب ماندن آنها خواهد شد. من آینده اتحادیه اروپا را یک بلوک قدرتمند و تاثیرگذار میبینم.