«پیوستنگاری»دچارآسیب«بازارپژوهش»نشود!
تعداد بازدید : 0
پیوست خوب، پیوست بد!
دکتر محمد فاضلی در کنار قانونگذاری صحیح، آگاهی اجتماعی و مطالبه مردمی را مهمترین ضامن اجرای پیوست فرهنگی میداند که لازمهاش انتشار عمومی اسناد پیوست است؛ تا مردم از آثار مثبت و منفی طرحهای در شرف اجرای اطرافشان مطّلع شوند و نسبت به آنها واکنش نشان دهند.
ایشان طرح پیوست فرهنگی را یکی از هوشمندانهترین و ضروریترین اقدامات مدیریت فرهنگی کشور میداند، اما نسبت به سرانجام و نوع اجرای آن بسیار نگران است و بارها در مورد اجرای بد "قانون پیوست فرهنگی" هشدار میدهد. دکتر محمد فاضلی مدیرگروه ارزیابی تأثیرات اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران معتقد است: یکی از آفتهایی که پیوستنگاری فرهنگی را تهدید میکند، افتادن در ورطه بازاری شدن و تجارتهای پژوهشی است. وی افرادی را که شایستگی لازم را دارند، 30 تا 40 نفر میداند و از کمبود نیروهای متخصّص در این امر نگران است. او با "انجمن بینالمللی ارزیابی تأثیر" (International Association of Impact Assessment) نیز ارتباط دارد. درباره لوازم و ضرورتهای پیوستنگاری فرهنگی و آسیبهایی که آنراتهدید میکند، با ایشان به گفتوگو پرداختیم که در ادامه خواهد آمد.
بررسی آثار اجتماعی و فرهنگی پروژههای بزرگ عمرانی، حتّی با منطق کاملاً اقتصادی، یک مسئله بدیهی و عقلایی است که متأسفانه تاکنون جدی گرفته نشده است و تبعات این بیتوجهی روزبهروز افزایش پیدا میکند. چه کسی، چگونه و از کجا باید بار این تبعات را بردارد؟ نقش حاکمیت و مردم در این میان چیست؟
برای پاسخ به این سؤال باید از «منافع» شروع کنیم. در بحث از پیوست فرهنگی، پیوست اجتماعی، پیوست زیستمحیطی و پیوست اثر بهداشتی که از یک خانوادهاند و در جهان به عنوان «ارزیابی تأثیر» شناخته میشوند، باید از منافع شروع کرد. مردم دارای منافع زیستمحیطی، فرهنگی و اجتماعی هستند و به همین نسبت حاکمیت یا هر کس که میخواهد اقدامی بکند و در جهان طبیعی یا اجتماعی مداخله کند نیز منافعی دارد. امّا نباید وقتی میپرسیم که آیا حاکمیّت باید دنبال پیوست فرهنگی باشد یا مردم، منافع حاکمیّت و مردم را یکسان فرض کنیم. این سؤال با یک پاسخ دوگانه مواجه میشود؛ هم مردم باید دنبال پیوست اجتماعی و فرهنگی باشند، هم حاکمیّت. امّا حاکمیّت ابزار دنبال کردن پیوست فرهنگی و منافعش را دارد؛ سازمان، پول، بودجه و قدرت. امّا آیا مردم سازمان دارند؟! پول دارند؟! زمینه قانونی برای نوشتن پیوست فرهنگی دارند؟! مردم در ایران اصلاً هیچکدام از زمینههای مطالبه کردن پیوست را ندارند.
فرض کنید خیابانی ساخته میشود و بر زندگی مردم تاثیر منفی میگذارد؛ مردم چگونه میتوانند درخواست پیوست کنند؟ راهی ندارند جز اینکه افراد سراغ شهرداری بروند و بگویند که این بلا بر سر ما آمده است. برای تبدیل پیوست به مطالبه مردمی، باید پیوست به شکل حقوقی و قانونی تعریف شود. مثل خیلی از کشورهای دنیا که این کار را کردهاند؛ یعنی مردم میتوانند در قالب شورای محلّه و شورای شهر، درخواست ارزیابی تأثیرات اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی بدهند و ببینند که وقتی دولتها کاری انجام میدهند چه تأثیری بر آنها میگذارد یا در برخی از کشورها برای مدّت معیّنی نتیجه مطالعات پیوست را در اینترنت منتشر میکنند و مردم میتوانند این نتایج را ببینند. در برخی کشورها، دادگاههای ارزیابی زیستمحیطی و اجتماعی ایجاد شده که وظیفهشان رسیدگی به ادعاها و شکایات مردم درباره تأثیرات منفی اقدامات دولتها و بخش خصوصی بر زندگیشان است. لازمه مشارکت مردم در پیوست، قدرت مردم بر انجام چنین کاری است و پیشزمینه آن، شکل قانونیاش است؛ یعنی مردم بتوانند قانوناً چنین درخواستی کنند و در دادگاهی نظرشان را مطرح کنند. برخی کشورها به شکل دیگری پیگیر ماجرا شدهاند؛ مردم طبق قانون میتوانند با یک استاد دانشگاه یا مؤسّسه تحقیقاتی یا مشاور قرارداد ببندند و از او بخواهند که هزینههای پدیدههایی را که در زندگیشان تأثیرگذار است بررسی کند. راه سادهتر این است که نظام مطبوعاتی و رسانهای، فضایی را برای ارزیابی تأثیرات قرار دهد.
مثلاً در مشهد، راحتترین راه این است که شورای شهر متخصّصانی را استخدام کند تا درباره ساختوسازهای اطراف حرم مطهر، میدان شهدا و پدیدههای دیگری که در شهر رخ داده، پیوست فرهنگی تهیّه کنند و در اختیار روزنامهها قرار دهند. در حال حاضر چنین گزارشهایی بعد از تدوین، یا محرمانه میشوند یا بایگانی میشود. دلیل بایگانی شدن بخش عمدهای از گزارشهای تحقیقات در ایران این است که مدیران به آنها تمایلی ندارند؛ چون عملکردشان زیر سؤال میرود. مشکل دیگر این است که هیچ قانون و الزامی برای انتشار و آگاه کردن مردم از نتایج تحقیقات وجود ندارد و تا زمانی که این الزام نباشد، صرفاً تأمینکننده منافع مدیران خواهد بود. مدیران نیز به راحتی بخشهایی را که به نفع آنها نباشند سانسور میکنند یا از همان ابتدا جلوی انجام تحقیقات را میگیرند.
"پیوست فرهنگی" یکی از عاقلانهترین، مدرنترین و مردمیترین قوانین تصویب شده طی30 سال اخیر ایران است؛ اما زمینههای اجرایی شدن این قانون از جانب مردم وجود ندارد.
راه عبور از این موانع چیست؟ آیا با قانونگذاری خوب میتوان مدیران را مقید به اجرای این پیوستها کرد؟ یا امر دیگری غیر از قانون نیاز است؟
آگاهی، تولید منفعت میکند؛ در این هوا تنفس میکنیم در حالی که بخش زیادی از مردم نمیدانند مادهای به نام سرب در بنزین وجود دارد که عامل سرطان است. تا زمانی که عوارض سرب را نمیدانستیم، تلاش برای بنزین بدون سرب جزو منافع ما تعریف نمیشد، ولی زمانی که فهمیدیم سرب سرطانزاست، تولید بنزین بدون سرب جزو منافع ما شد.
به این ترتیب، سؤال جدّی این است: "آیا کسی که هدف اساسیاش دور کردن بخشی از جامعه از منافع آنها است یا اینکه بهدنبال منافع خود میباشد، میتواند آگاهیرسانی را بهخوبی انجام دهد؟ اصلاً آیا او تمایل به چنین کاری دارد؟ ارتقای آگاهیها در شعار حرف خوبی است، امّا سؤال اساسی این است که مدیران در افزایش آگاهیها چه منفعتی دارند؟ اساساً منفعت مدیران و سیاستمداران، در همه جای دنیا، در فقدان آگاهیهاست. شرکتهای داروسازی تا وقتی مجبور نباشند یا اینکه دیگران تحقیق نکنند، نمیگویند که داروهایشان چه عوارض جانبی دارد؛ شرکتهای خودروسازی روی پیامدهای زیستمحیطی تولیداتشان بحث نمیکنند، شرکتهای تولیدکننده موبایل هیچگاه اثرات تولیداتشان روی قلب و مغز را اعلام نمیکنند و ... .
اساساً نباید انتظار داشته باشیم که مدیران و ساختارها بهدنبال آگاه کردن افراد باشند. گویا تنها راه رفع این تعارض منافع، گسترش آزادیهای اجتماعی و حقوق مدنی است. شما میتوانید این تجربه را در طرفداران محیطزیست ببینید. میتوانیم سازمانهایی طرفدار محیط زیست داشته باشیم که سایت راه بیندازند، کتاب منتشر کنند، آخر هفتهها کولهپشتی را بردارند و بروند در جنگلها و ببینند که فلان اداره چند درخت را قطع کرده است، فلان شخص که اتوبان تهران ـ شمال را ساخته چقدر از رودخانه را تخریب کرده است و بعد در سایتهایشان منتشر کنند؛ چون این سازمانها در آن پروژهها نفعی ندارند. نمیتوانیم در بحث آسیبهای اجتماعی از بهزیستی انتظار داشته باشیم که ناکارآمدیهای خودش را بگوید، ولی از انجمن جامعهشناسی ایران میتوانیم انتظار داشته باشیم که هر سال همایشی برگزار کند تا جامعهشناسانی که منافعشان به بهزیستی گره نخورده است از وضعیت متکدّیان، دختران فراری، فحشا و طلاق سخن بگویند.
مثالی که زدید مثال خوبی بود، انجمنی مثل انجمن جامعهشناسی ایران چه گامهایی برای ارزیابی آثار اجتماعی پروژههای ملی، منطقهای یا استانی برداشته است؟
ارزیابی تأثیر اجتماعی تقریباً 10 یا 15 سال است که در ایران مطرح شده و حدود سه سال است که بهطور جدّی آغاز شده است. بهطور خاص، شورای شهر تهران مصوّبهای داشت که تمام پروژههای شهری پیوست اجتماعی داشته باشند. ابلاغیه مقام معظم رهبری درباره سیاستهای کلّی نظام هم هست، اما بهطور کلّی این موضوع در سه یا چهار سال اخیر جدی شده است. انجمن جامعهشناسی «کمیته تخصصی ارزیابی تأثیر اجتماعی» را تشکیل داد که سعی میکند به این موضوع بپردازد. جامعهشناسان ابزار توسعه، پیامدهای آن، آسیبهای اجتماعی ناشی از آن، اثر سیاستهای نظام و وضعیت فعلی سرمایه اجتماعی بر آینده جامعه ایران را بررسی کردهاند. همه اینها ممکن است عنوان تخصصی پیوست فرهنگی را نداشته باشد، اما جامعهشناسان ایرانی درباره آنها بهطور مفصّل کار کردهاند. در یک نگاه کلّیتر، جامعهشناسان درباره ارزیابی تأثیرات سیاستها، برنامهها و پروژهها از زمان "دولت سازندگی" کار کردهاند که سیاستهای موسوم به «تعدیل اقتصادی» چه تأثیری بر فقر و بیکاری و آسیبهای اجتماعی داشته است. جامعهشناسان درباره توسعه نامتوازن شهری بهطور مفصّل مطلب نوشتهاند. درباره تأثیر سیاستهای جمعیّتی زیاد کار کردهاند. جامعهشناسی ایران در حدّ توان خودش و در حدّ آزادیهایی که داشته سخن گفته است، امّا این به معنی کاربردی شدن آنها نیست؛ وظیفه کاربردی شدن آنها با مدیران است.
به نظر شما برای تنظیم یک پیوست خوب چه ضرورتهایی وجود دارد؟ افرادی که پیوست را تنظیم میکنند چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟
اول، باید مطالبه نوشتن پیوست خوب وجود داشته باشد؛ اصلاً چنین تصور نکنید که اگر مقامی بالاتر ـ با هر میزان حسن نیّت ـ کاری را مطالبه کند، همان کار انجام میشود. باید فشارهای مدنی جدّی برای نوشتن پیوست خوب و بهکار بستن آن وجود داشته باشد. به زبان دیگر، جامعه باید کسانی را که مداخلاتی انجام میدهند و عواقب آنها را لحاظ نمیکنند تنبیه کند؛ تا هرکسی قبل از دست زدن به هر کاری، پیوستی برای پیشبینی و مدیریت پیامدهای آن تدوین کند.
دوم، باید توان کارشناسی مجموعههایی که قرار است پیوست تدوین کنند بالا برود. واقعیّت این است که اکنون در جامعه ایران متخصّصان زیادی نیستند که میتوانند بهدقّت و روشمند پیوستنگاری کنند. ظاهراً کار سادهای است ولی واقعیّت چیز دیگری است. من از فعّالان این عرصه بودهام، از کسانی که پیوستهای فرهنگی و اجتماعی را در شهرداری تهران راهاندازی کرده و محقّقان را برای این موضوع آموزش میدادند، جزو شورای علمی بودم و کتاب نوشتم. بعد از سه سال وقتی به فرآیند تدوین پیوست فرهنگی و اجتماعی در شهرداری تهران نگاه میکنم، احساس میکنم که یکی از ایرادهای اساسی این است که آدمهای توانمند زیادی برای انجام این کار وجود ندارد. متخصّصان این نوع پژوهشها علاوه بر مهارتها و دانش عامّ لازم برای تحقیقات اجتماعی، باید مهارتهای بینرشتهای نیز داشته باشند. آیندهپژوهی نیز در پیوستنگاری مورد نیاز است، تجربه و توانمندیهای تحلیلی و نظری بسیار دارای اهمیّت هستند. افراد با خودشان فکر میکنند مینشینیم و پیشبینی میکنیم و میگوییم فلان کار باید انجام شود، امّا اگر کار به همین سادگی بود تا حالا انجام شده بود.
مشکل اول این است که ما افراد توانمند زیادی برای این کار نداریم. نکته دوم این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی و سایرین که میخواهند این کارها را انجام بدهند باید به هوش باشند؛ ما این تجربه را در شهرداری تهران داشتیم که پیوستنگاری فرهنگی پس از تصویب قانون، به سرعت یک فرآیند تجاری شد.
بحث بر سر این است که مصوبّهای آمده که تمام پروژههای مهم باید پیوست داشته باشد. سالیانه هزاران پروژه در کشور انجام میشود. در هر استانی باید مثلاً برای 30 یا 40 پروژه پیوست فرهنگی تدوین شود. در کل کشور میشود 900 تا 1200 پروژه. به جرأت میتوانم بگویم که بیشتر از 30 یا 40 نفر وجود ندارند که بتوانند پیوستهای خوب و دقیق بنویسند و افراد متخصص این عرصه باشند. با این شرایط چه اتفاقی میافتد؟ توان این افراد محدود است و نکته مهمتر این است که دقیقاً آن افرادی که پیوستهای شما را نمینویسند همین 30 یا 40 نفر هستند. پس چه کسانی مینویسند؟ آن مؤسّسات تحقیقاتی که میتوانند زد و بند داشته باشند، وارد شوند و پروژه بگیرند! چیزی میشود شبیه به بازار تحقیقاتی که الآن وجود دارد. یعنی بخش زیادی از تحقیقات اصلاً به درد نمیخورند و درصد اندکی هم که با استانداردهای علمی انجام شدهاست، در راستای همان سانسور و منافع مدیران، بایگانی میشود. اگر به همین شکل که اکنون وجود دارد پیش برویم، در نهایت سازمانها به "واگذارکننده تحقیقات پیوست" تبدیل میشوند! تحقیقاتی که اکثر آنها ارزش خاصّی ندارد؛ چون به گروهی واگذار میشوند که نه آدمهای پیوستنگار و پیوستنویساند، نه با مقتضیّاتش آشنا هستند و نه روال واگذاری تحقیقات آن چیزی است که در آن، کیفیّت تضمین شده باشد. اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی واقعاً بهدنبال پیوستنگاری خوب است و میخواهد که پژوهشهایش به سرنوشت خیلی از پژوهشهای اجتماعی و غیراجتماعی در ایران گرفتار نشود، باید درباره تعداد پروژههایی که میخواهد با آنها شروع کند و درباره اینکه میخواهد در سال اول تا پنجم چند پیوست نوشته شود دقت کند؛ چرا که اگر بگوید ما میخواهیم امسال هزار پیوست بنویسیم، نتیجهاش میشود گسترش بازار فساد.
اینکه چه کسانی میخواهند پیوستها را تدوین کنند؟ اینکه صلاحیت پیوستنگارها چگونه تعیین میشود؟ اینکه پروژهها در چه فرآیندی واگذار میشود؟ کسی که در مناقصه شرکت میکند دارای چه ویژگیهایی است؟ مهندس مشاور است؟ سؤالاتی است که باید به آنها دقت شود. بسیاری از تحقیقات اجتماعی را در ایران مهندسان مشاور انجام میدهند! مهندسان مشاوری که پول میگیرند تا طرحی را توجیه کنند و بگویند خوب است، پول نمیگیرند تا اینکه طرح را نقد کنند و ایرادات آن را بیان کنند. اگر قرار باشد پیوستنویسی با چنین وضعیتی پیش برود، سرنوشت بسیار ناخوشایندی خواهد داشت و این ابلاغیه خوب و هوشمندانه، ناکام خواهد ماند.
پیوستنگاری یا پیوستنگاران خوب را چگونه میتوان شناخت؟ باید چه شاخصههایی برایشان تعریف کرد؟ آیا این امر فقط با جامعهشناسی مرتبط است؟ اصحاب فرهنگ و مردم که قرار است آن را مطالبه کنند چه جایگاهی دارند؟ با این موضوع که هرکسی از ظنّ خودش از این فرهنگ برداشت میکند چه باید کرد؟
در تصحیح سخنان قبلی باید بگویم هرکس به محیط زیست علاقه دارد، میتواند حامی محیط زیست باشد. اما لزوماً ارزیاب تأثیرات زیستمحیطی نیست؛ یعنی ممکن است شما به محیط زیست علاقهمند باشید و اکوسیستمها را بسیار دوست داشته باشید، ولی اگر از شما بپرسند که ساخت اتوبان تهران ـ شمال چه تأثیری بر اکوسیستم مازندران میگذارد، اصلاً نتوانید اظهار نظر کنید، مگر آنکه متخصص محیط زیست و ارزیاب تأثیر زیستمحیطی باشید. باید بین علاقهمند به محیط زیست و ارزیاب تأثیر زیستمحیطی فرق گذاشت. به همین نسبت در عرصه فرهنگ و اجتماع نیز باید بین علاقهمندان به ارزشهای فرهنگی و اجتماعی با ارزیاب تأثیر اجتماعی و ارزیاب تأثیر فرهنگی فرق گذاشت.
پیشنهاد من به مسئولانی که میخواهند فرآیند پیوست فرهنگی را پیش ببرند این است که اوّلین گام داشتن انجمن علمی ارزیابی تأثیر اجتماعی یا پیوست فرهنگی است. این انجمن علمی باید نهادی غیردولتی باشد. میتوان مجموعه افرادی که در ایران تجربهپیوستنگاری دارند و کار انجام دادهاند تعیین کرد. این افراد بیایند و فرآیندی را طی کنند؛ انجمن علمی پیوستنگاری و ارزیابی تأثیر اجتماعی و تأثیر فرهنگی را تأسیس و شروع کنند به گذاشتن معیارهایی برای ارزیابها. پیوست فرهنگی توسط افرادی انجام شود که این انجمن علمی تأییدشان کند؛ یعنی این تأیید، مناقصهای یا مشاورهای و در سیستم دولتی نباشد. برای انجام دادن پروژههای فنی داشتن رتبه علمی لازم است، در پیوستنگاری نیز دقیقاً به همین سطح تخصصی نیاز است. ما به این احتیاج داریم که انجمن علمی واقعاً استقلال داشته باشد.
اقدامات مداخلهای با هم متفاوت است؛ یک وقت پارک آبی میسازیم و میخواهیم بدانیم که پیامد فرهنگی آن چیست، یک وقت هم نظام آموزشی کشور را عوض میکنیم یا اینکه طرح هدفمندی یارانهها را اجرا میکنیم. به نظر من اگر در سال اوّل 10 پیوست خوب بنویسیم از حدّ توانمان کمی هم بیشتر است. میتوانیم برای 10 از پروژههای ملّی خیلی خوب 10 سیاست توصیهای پیوست بنویسیم که عمق آنها میتواند در اولویّتهای نظام سیاسی تأثیرگذار باشد که برای نظام مهمترین پروژهها کدام باشد. مثلاً پیوست فرهنگی طرح هدفمندسازی یارانهها گزینه بسیار خوبی است؛ تا اینکه محقّقان بعدی ببینند که 10 الگو است و اینها پیوستهای خوبی است که انجام شده است.
مسئله خیلی جدی است! توصیه من این است که ارزیابی تأثیر را به عنوان یک نیاز استراتژیک کشور لحاظ کنیم، کار فراتر از این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی بخواهد برایش یک دستورالعمل تهیّه کند یا اینکه فقط به بحث فرهنگ بپردازد. حیات پایدار آینده ما بهنوعی به این بستگی دارد که چقدر انواع ارزیابیها را جدی بگیریم که به نظر من در صدر همه ارزیابیها، ارزیابی زیستمحیطی است. در کمتر از 10 سال آینده در ایران هر دولتی که باشد، مشکل بزرگ مقابله با بحرانهای زیستمحیطی را خواهد داشت. همین حالا هم هست ولی خیلی بارز نشده است. اگر به همین نسبت ارزیابی فرهنگی و اجتماعی را جدی نگیریم که تا حالا نگرفتهایم، بحرانهای اجتماعی هم یکی یکی از راه میرسد، البته بعضی از آنها از راه رسیده؛ خط تضعیف سرمایه اجتماعی، بحران اخلاق، بحران خانواده و آسیبهای اجتماعی که پدیدههای خطرناکی هم هستند. البتّه پیوست نوشتن به معنای حل شدن مشکلات نیست؛ بلکه شناختهایی به ما میدهد که میتوانیم به کمک آنها برای بهبود وضعیّت تلاش کنیم.
وقتی در یک پیوست فرهنگی به این نتیجه برسیم که یک پروژه نباید انجام شود، چگونه میتوان برای اجرا نشدن یا توقّف آن پروژه ضمانت اجرایی در نظر گرفت؟ نگرانی مخالفت با متوقّف شدن یک پروژه باعث میشود که نگاه پیوستنگار حدّاقلّی شود و از موضع کارشناسی خود به سطح اصلاح بهجای حذف پایین بیاید، با این مشکل چه میتوان کرد؟
اگر پیوست به این نتیجه رسید که نباید مداخلهای انجام شود، نمیتوانید به سادگی جلوی مدیر را بگیرید. از طرفی تعداد پروژههایی که نباید انجام شود نیز زیاد نیست. نکته مهم این است که عمده پیشنهادهایی که ارزیابیها ارایه میدهند اصلاحی است. معضل ما این است که مدیران به آن اصلاحیهها نیز توجه نمیکنند و پروژهها را آن طوری پیش میبرند که منافع خودشان، سازمانشان یا شرکتهای خصوصیشان بیشتر شود. اصلاً قصد ندارم خیلی روی این تأکید کنم که پروژهها باید تعطیل شود. تجربه در کانادا و آمریکا نشان میدهد که ارزیابیهای تأثیر اجتماعی فقط در 5 درصد موارد منجر به توقّف کامل و صدور حکم به انجام نشدن پروژهها میشود. در نهایت 95 درصد به اصلاحات میانجامد؛ البته این مشروط به خوب طرّاحی شدن پروژهها از همان ابتداست. اگر پروژهای از همان ابتدا بد طرّاحی شده باشد ماجرا چیز دیگری است.
ضمانتهای قانونی میتوانند تأثیرگذار باشند، اما فقط و فقط یک چیز میتواند ضمانت اجرایی حقیقی باشد و آن هم نیروی جامعه است. دهها سد در ایران ساخته شده است و عمده این سدها در کنار منافع و مزیتهایشان باعث تخریب گسترده آثار باستانی شدهاست و آثار منفی شدیدی روی محیط زیست و روستاهای اطراف گذاشت. تقریباً در همه سدهایی که در ایران ساخته شده آدمهایی که خانه، زندگی و کشاورزیشان پشت سد میرفت، زیانهای گستردهای دیدند ولی هرگز در مقابل این شیوه سدسازی کسی در ایران اعتراض نکرد. امّا درباره "سد سیوند" به هر دلیلی اطلاعرسانی و مشخص شد که دره رود سیوند در کنار آثار باستانی است و برای مقبره کوروش نیز خطراتی دارد؛ مردم و طرفداران و اصحاب فرهنگ جلوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری جمع شدند، آن داستانهایی که مشاهده کردهاید اتّفاق افتاد و در پی آن جلوی آبگیری سد را گرفتند. بین سد سیوند با بقیه سدها چه تفاوتی وجود داشت؟ صرفاً نیروی اجتماعی مردم! تنها تضمین موجود برای عملی شدن پیوستهای فرهنگی، آگاه شدن مردم از محتوای پیوستهاست و این امر نیازمند انتشار آزادانه نتایج پیوستهاست که آن هم یک پیش شرط دارد: مدیران نتوانند بخشهای منفی را سانسور و صرفا بخشهای مثبت را برای اطّلاع عموم منتشر کنند.
استقلال محقّق و سازمانی که این کار را انجام میدهد اهمیّت دارد؛ اگر پروژهای واقعاً برای گسترش یک امر مثبت انجام میشود و بودجه صرف آن پروژه میشود، در عین حال محقّق به این نتیجه میرسد که این پروژه نتیجه ندارد و اثری نمیگذارد، باید منتشر شود و مردم بتوانند درباره آن واکنش نشان دهند. تا وقتی که سانسور اطّلاعاتی داریم و نتایج پژوهشها در اختیار جامعه قرار نمیگیرد وضعمان همین است و با قانون نمیشود اینها را حل کرد. میتوانید از مجموعه مدیران بپرسید که آیا میتوانند گزارشهای ارزیابی زمانی که سد میساختند را منتشر کنند تا بدانیم مشاوران در مورد پیامدهای اجرای آن پروژه چه گفتهاند. من ارزیابی تأثیر اجتماعی تعداد زیادی از سدها را دیدهام؛ سه تا چهار خط یا سه تا چهار صفحه آمار از خانه بهداشت محل گرفتهاند، جمع کردهاند و اسمش را ارزیابی تأثیر اجتماعی گذاشتهاند!
آیا برای پروژههایی که الآن در حال اجراست یا به پایان رسیدهاست نیز میتوانیم پیوست فرهنگی تعریف کنیم؟
بله. در مجموع پیوست و ارزیابی تأثیر در سه مرحله انجام میشود؛ پیش از اجرا، در حین اجرا و پس از اجرا. فرض کنید در حال اجرای مجتمع بزرگ ذوب آهن هستید. میشود در حین اجرا، حدّاقل در مورد از اینجا به بعد پروژه بینشهایی ارایه کرد تا در سیستم اصلاحاتی انجام شود. گاهی اوقات هم ممکن است پیامدهای پروژه آنقدر خطرناک و هزینهبر باشد که اگر همین حالا متوقّف شود زیانش کمتر از این است که پروژه تکمیل شود.
در نظر داشته باشیم که ارزیابی تأثیر اجتماعی و فرهنگی یا تدوین پیوست فرهنگی، بهطور کلّی بخشی از خانواده ارزیابی تأثیر است و بخشی از عقلانیّت دموکراتیک دنیای تجدید با محوریّت بحث از منافع نیز هست. ارزیابی تأثیر اجتماعی و فرهنگی، نوعی نگرش عقلانی انتقادی دموکراتیک به شیوه و توزیع تأمین منافع در گروههای انسانی است.