گفتوگو با حجّتالاسلام دکتر رضایی معاون پژوهشی فرهنگستان علوم اسلامی
نقش دین در ترسیم فرهنگ امروز کشور را میتوان از نقاط جدی تمایز بین مفهوم پیوست فرهنگی با ارزیابی تاثیر اجتماعی دانست. از این رو بر آن شدیم تا در گفتوگویی با حجّتالاسلام دکتر رضایی معاون پژوهشی فرهنگستان علوم اسلامی قم، مسئول کمیته دین و فرهنگ عمومی شورای تخصّصی حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگی و عضو شورای نقشه مهندسی فرهنگی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی به بررسی این نقش و البته پذیرش پیوست توسط جامعه نخبگانی اعم از دینی و دانشگاهی بپردازیم.
رابطه بین پیوست فرهنگی و دین چیست؟
آنچه موجب شده است طرح پیوست فرهنگی ضرورت یابد این است که ما برنامههای پیشرفت را در حوزههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دنبال میکنیم و قطعاً بر مبنای یک الگوی پیشرفت متوازن و همهجانبه با محوریت فرهنگ اسلامی است. قرار است که اسلام ناب در ظرف نظام مقدس جمهوری اسلامی رشد و نمو داشته باشد. مسلماً ما در 3 دهه گذشته نسبت به تحقق برنامههای توسعه توجه کافی نداشتهایم. آنچه با عنوان برنامههای توسعه در برنامهریزی کشور به کار گرفته میشود، عواقب و پیامدهایی دارد که گاه با فرهنگ دین و توسعه فرهنگ دینی متعارض است. همین باعث ایجاد مشکلاتی در مسیر کشور و به خصوص در عرصههای سیاسی و اقتصادی شده است.
به عنوان مثال در دولت جناب آقای هاشمی طی برنامههایی که برای بازسازی کشور در نظر گرفته شد، آن چیزهایی که انقلاب به عنوان شعار اصلی خود بیان میکرد، نادیده گرفته شد؛ بهخصوص موضوع عدالت و مسئله حکومت اسلامی که در آن باید معیار تفاوتها، تقوا و ایمان باشد، اما معیار تفاوتها سرمایه و ثروت شد. تورم تا مرز 50 درصد رسید و قدرت خرید مستضعفین را نشانه گرفت. برنامه توسعه به مردم دیکته میکرد که شما دیگر حق مصرف به شکل سابق را ندارید و در نهایت باید اختلاف طبقاتی را بپذیرید تا توسعه حاصل شود. تظاهرات و هرج و مرجهایی که در دهه 70 اتفاق افتاد، حاصل این سیاستها بود. این مسائل در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی تشدید شد به شکلی که وقتی دولت آقای هاشمی در شرف اتمام بود، حضرت آقا بیاناتی داشتند و فرمودند: ما خسارتهای فرهنگی زیادی را نسبت به آن شعارهای اساسی جمهوری اسلامی ایران متحمّل شدیم، که در این دولت باید ترمیم شود. در دوره آقای خاتمی هم شاهد همین مسئله بودیم امّا به شکلی دیگر!
آنچه با عنوان پیوست فرهنگی مطرح است دایره وسیعی را شامل میشود؛ مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... . باید به این نکته توجّه داشت که آثار و پیامدهای طرحها در جامعه اجتنابناپذیر هستند، حتّی اگر نتوانیم آنها را تشخیص دهیم. مسائلی همچون اقتصاد، امنیت، ورزش، تغذیه، مسکن، شهرسازی و کلیه مسائلی که در نگاه اوّل فرهنگی به نظر نمیرسند، بیشترین آثار پایدار را بر فرهنگ جامعه میگذارند. امروز شاهد یک هرج و مرج وسیع در معماری و شهرسازی شهرهای بزرگ تحت عنوان بازسازی بافتهای فرسوده هستیم.
پیوست فرهنگی به ما قدرت آگاهی و رصد را نسبت به مسائل جاری میبخشد. پیوست فرهنگی امکان نظارت بر جریانات مقابل و مهاجم را، که در حوزه نرم بیشتر از حوزه سخت است، به ما میدهد. این رصد و نظارت راههای نفوذ و آسیب را مشخص میکند و قدرت آسیبشناسی به ما میدهد. بعد از این، مسئله مقابله و درمان اینهاست. در مرحلهی پیشرفته پیوست فرهنگی، نه تنها از آسیبشناسی و برخورد آگاهانه با تهاجم، راههای نفوذ و ضعفهای ناشی از به کارگیری الگوهای بیگانه عبور میکنیم، بلکه برای ما امکان توسعه فرهنگ دینی فراهم میشود. نظام جمهوری اسلامی ایران تا مرحله پایانی تکامل خودش به ابزارهایی که او را کمک کند تا بتواند در جهت ارتقای فرهنگ دینی حرکت کند احتیاج دارد.
قطعاً فلسفه وجودی پیوست فرهنگی فقط معطوف به بخش سلبی نیست، بلکه مربوط به مباحث ایجابی همچون توسعه فرهنگی نیز است. از آنجایی که ما به دنبال ارائه الگوی پیشرفت اسلامی ـ ایرانی هستیم که این یک کار بلندمدّت است، احتیاج به میانبرهایی داریم. به نظر من، طرح پیوست فرهنگی که مقام معظّم رهبری آن را پیشنهاد دادند، یک راه عملیّاتی و میانبر است برای جاری کردن فرهنگ دینی در جامعه. در الگوهای پیوست فرهنگی هم باید به لایههای ظاهری توجّه داشته باشیم هم به لایههای باطنی. لذا رویکرد حاکم بر طرّاحی الگوی پیوست فرهنگی باید یک ترکیب منطقی از رویکرد فن سالارانه و پدیدارشناسانه زیستمحیطی و رویکرد مشارکتجویانه و جامعهشناسانهدینی باشد. مشابه همین امر را دهها سال است که در پیوستهای محیط زیست و پیوستهای اجتماعی شاهد هستیم.
با این تعریف، پیوست فرهنگی نمیتواند تفسیر دیگری از ارزیابی تأثیرات اجتماعی باشد. یعنی دو مفهوم جزء و کل هستند؟
بله، دایره پیوست فرهنگی خیلی فراتر از پیوست اجتماعی است. پیوستهای اجتماعی بیشتر نگاه جامعهشناسانه مادّی دارند، ولی در پیوست فرهنگی بحث از ارتقای مفاهیمی همچون عدالت، صیانت از مکتب، کرامت انسانی، عدل و انصاف است. باید تا حدّ امکان برای اینها بسترسازی کنیم، موضوعات معاند را بشناسیم و شاخصههای خرد و کلان مربوط به هر کدام از اینها را برای پیامدسنجی مشخّص کنیم.
در نقطه شروع پیوست فرهنگی نمیتوانیم نقطه پایان را طرّاحی کنیم. باید پیوست فرهنگی هر دوره نسبت به دورههای قبل دقیقتر باشد. پیوست فرهنگی که برای 20 سال آینده میخواهید بنویسید مبتنی بر رشد و تکامل اجتماعی دینی مردم است؛ بنابراین ظرفیّتشناسی جامعه در پیوست فرهنگی یک اصل است. اگر جامعه در درجه یک تقوا باشد و بخواهیم آن را به 100 برسانیم، هر مرحلهاش در یک سال امکانپذیر است. پیوست فرهنگی یک امر مقطعی نیست بلکه امری دایمی امّا در حال تکامل است. پیوست فرهنگی یک امر اضافی در مسئله فرهنگ نیست، بلکه جزء لاینفک توسعه فرهنگی است و باید دائم انجام شود؛ یعنی همانطور که فرد باید تا پایان عمر مراقب تقوای الهی باشد، در نظام اجتماعی هم پیوست فرهنگی، رصد و پایش دایمی را به عهده دارد. رصدها دقیقتر، قویتر و عمیقتر میشوند و پیوستنگاری مستمر به شکل واقعی وجود دارد و این پیوستنگاری مستمر، ناظر بر پیامدهای مهم و متناوب فرهنگی، فضای واقعی جامعه، ... و بازخوردگیری از پیامدهای عینی است.
در نظام شهرسازی وقتی یک شهر بنا میشود تا 500 یا هزار سال پیامدهایی ماندگار دارد. اینطور نیست که برای یک پدیده پیوست بنویسیم و آن را رها کنیم. پیوست باید قبل از تولد طرح متولد شود، در حین اجرای طرح ادامه پیدا کند و بعد از اتمام طرح بازخوردگیری کند تا طرح به فرجام خود برسد. در پیوستنگاری فرهنگی، کلیگویی فایدهای ندارد؛ این پیوستنگاری ناظر بر راهکارها در مرحله حیات و تغییرات محیطی آن پدیده است و به هر حال میدان بسیار وسیعی را پیگیری میکند. پیوستنگاری به یک مرکز راهبری احتیاج دارد که به نظر من بخش اجرایی آن باید در دولت شکل بگیرد، امّا بخش سیاستگذاری آن میتواند در شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد. علاوه بر همه اینها، پیوستنگاری فرهنگی مشارکت عمومی را میطلبد.
مشارکت عمومی چگونه باید باشد؟ چه پیشنیازهایی دارد؟
مشارکت عمومی یعنی همانطور که مردم در زندگی خود مراقب رعایت استانداردها هستند و در صورت مشاهده خلاف این استانداردها آن را گزارش میدهند، در بحث پیوست فرهنگی هم به همین شکل همراه مسئولان باشند. مشارکت مردمی به زیرساختهایی احتیاج دارد که بخشی از آن مربوط به شورای عالی انقلاب فرهنگی است و بخش اجرایی و تولید محتوای آن به حوزه و دانشگاه برمیگردد.
در ساختارهای اجرایی فعلی وقتی منافع یک استاندار، نمایندهمجلس یا شهردار ایجاب میکند که یک پروژه اجرا شود، حتی اگر بداند که ممکن است آثار نامطلوبی را بر جامعه بگذارد، آن پروژه اجرا میشود. در این شرایط مردم چگونه میتوانند مشارکت داشته باشند؟
قبل از مشارکت، مسئلهدیگری وجود دارد. اگر قبل از اجرای پیوست فرهنگی فرهنگسازی به شکل کامل صورت نگیرد، مطالبه عمومی ایجاد نمیشود. این مسئله باید در سطح رسانههای عمومی مطرح شود تا مردم آگاه شوند و مسئولان و کارگزاران به ضرورت و لزوم این امر برسند. وقتی مقام معظم رهبری مطالبی را برای جامعه مطرح میکنند، باید حوزه، دانشگاه، صدا و سیما، نظام اجرایی و نظام قانونگذاری به میدان بیایند و اگر این الزام، نیاز و ضرورت در سطوح مختلف احساس نشود، قطعاً شاهد از همگسیختگی و تضاد منافع میان مردم و مسئولان خواهیم بود و مسلماً پیوست فرهنگی با شکست مواجه خواهد شد. امّا اگر این زیر ساختها فراهم شوند و توجّه کافی نسبت به موضوع ایجاد شود، مسلماً شاهد مشارکتی همهجانبه خواهیم بود.
اگر بخواهیم مردم را وارد این عرصه نکنیم، مردمی که ذینفعان اصلی آنها هستند، و آنچه از جانب حاکمیّت برای مردم طرّاحی و تهیّه میشود بر اساس نیازهای دینی مردم نباشد، مسلّماً مردم خسته میشوند و دیگر به این قضیه جواب مثبت نمیدهند. امروز شاهد این موضوع هستیم که مردم تقاضای فراوانی برای دینی شدن مسائل دارند، اما از طرف مسئولین پاسخگویی وجود ندارد. البتّه این طور نیست که دولتمردان نخواهند این کار را بکنند؛ آنها خیلی دوست دارند وارد این عرصهها بشوند، امّا ابزارهایی که در اختیار دارند این شرایط را برایشان ایجاد نمیکند. فراهم کردن زیرساختها وظیفه حوزه و دانشگاه است.
ما دانشمندان و اندیشمندان مختلفی داریم که دست به تولید علم و فنّاوری میزنند و کشور را از وابستگی درمیآورند. حالا اگر مردم بهخوبی بدانند که بدترین وابستگی، وابستگی فرهنگی است و این را بهخوبی لمس کنند، قطعاً بیشترین حفاظت و مراقبت را در مسئله توسعه فرهنگی خواهند داشت.
شورا برای این فرهنگسازی در میان مردم چه فکری کرده است؟
شورا در حال تصویب نظامنامه است و تا چند وقت دیگر این کار انجام خواهد شد. از آنجا که شورای عالی انقلاب فرهنگی با انبوهی از سندها مواجه شده است، نقشه مهندسی فرهنگی، نقشه علمی، نقشه آموزش و پرورش، نقشه پیوست فرهنگی و ...، نمیتوانم بگویم که برخورد فعّالی از خود نشان داده است. به نظر من شورای عالی انقلاب فرهنگی این فرصت را پیدا نکرده است که در سطح فرهنگ عمومی کاری را انجام بدهد.
آیا این را یک آسیب قبل از شروع نمیدانید؟
ما در خیلی از فعّالیّتهامان تأخیر فرهنگی داشتهایم. از دستورات رهبری برای انقلاب فرهنگی، نقشه مهندسی فرهنگی و ... سالهای زیادی میگذرد، امّا مشکل اینجاست که ظرفیت نخبگانی جامعه برای پاسخگویی ضعیف است.
در شورای عالی چقدر نخبگان را در تدوین نظامنامه پیوست فرهنگی دخیل دانستید؟
یک مسئله را خدمتتان عرض میکنم و آن اینکه در مورد پیوست فرهنگی خیلی از نخبگان در روزهای اوّل اصلاً موافق نبودند؛ یعنی خیلی از نخبگان دستاندرکار متوجه نبودند که رابطه پیوست فرهنگی و نقشه مهندسی فرهنگی چیست. خیلیها به پیوست فرهنگی نگاه پیش پا افتادهای داشتند و میگفتند پیوست یک امر مقطعی و کوتاهمدت است که اگر نقشه مهندسی فرهنگی طرّاحی شود اصلاً احتیاجی به آن نیست. وقتی با کارشناسان مجلس و دستگاهها صحبت میکردم، میدیدم که چقدر تفاسیر آنها از پیوست فرهنگی متفاوت و گاه پیش پا افتاده است. بعضیها پیوست فرهنگی را مختص فعالیتهای اقتصادی میدانند، بعضیها اصلاً پیوست فرهنگی را در مسئله فرهنگ دخیل نمیدانند و... . میبینیم که این اختلاف در فهم، منجر به نبود تفاهم و وحدت رویه میشود. لذا کار در این حوزه بسیار دشوار است.
اگر این کار بخواهد جریان داشته باشد: 1ـ نباید ناامید شد 2ـ باید کار را بهطور مداوم پیگیری کرد. مجله یا رسانه شما قصد دارد امروز به این مسئله بپردازد، در صورتی که پیوست فرهنگی را رهبری معظم خیلی وقت قبلتر مطرح کردهاند. تأخیر فرهنگی رسانهها در برخورد با این قضیه، مانند همان تأخیری است که اندیشمندان ما داشتهاند. این نشان میدهد که ظرفیّت فرهنگی ما برای این کارها در نقطه شروع مقداری پایین است.
آیا امروز میان نخبگان به یک فهم مشترک یا حداقل به یک اجماع نسبی رسیدهاید؟
نمیتوانم ادعا کنم که به یک اجماع نسبی دست پیدا کردهایم، اما این را درک میکنم که از حدود 3 یا 4سال قبل که شروع کردهایم تا امروز وضع خیلی بهتر است. اما هنوز هم در نقطه رضایت بخشی قرار نداریم.
نکته قابل توجه اینجاست که بدنه عملیاتی و اجرایی جامعه بسیار تشنه است. میزان درخواستها و سازمانهایی که بنده برای بررسی به آنها دعوت میشوم روزبهروز در حال افزایش است؛ شرکت نفت، شرکت گاز، آموزش عالی، وزارت صنایع و حتی بنگاههای دولتی. این نشان میدهد که ظرفیت تفاهم و نیازمندی ایجاد شده است. اما نیاز به کار همهجانبه وجود دارد. رسانهها و سازمانها باید بهطور دائم این را در دستور کار خود داشته باشند؛ رسانههایی مثل صدا و سیما و مطبوعات، حوزههای علمیه، نشستهای علمی و کرسیهای آزاداندیشی که مقام معظم رهبری بسیار بر آن تأکید دارند. وقتی این تریبونها و این مجاری بسته هستند، بهطور طبیعی نباید انتظار اجماع نخبگانی را داشته باشیم. اجماع نخبگانی نیاز به بستر دارد و این بسترسازی رو به رشد است.
آیا ما کارشناسان و نخبگانی جامع و آیندهنگر، متناسب با پیوست فرهنگی داریم یا اینکه تربیت کردهایم؟
جواب ساده این است که نه؛ چون در نظام آموزشی ما اصلاً سواد فرهنگی متناسب با تنظیم روابط اجتماعی وجود نداشته و ندارد. شما امروز شاهد این موضوع هستید که پس از گذشت 3ده از ابتدای انقلاب، هنوز ما در هضم برخی از مفاهیم فرهنگی در ابتداییترین مرحله به سر میبریم. امروز نظام آموزشی ما نیاز به بازنگری جدّی دارد. با وجود این، دلسوزانی در عرصههای مختلف داریم که از مجاری تخصصی اطلاعات کسب نکردهاند اما تجربیات 30ساله دارند. این افراد، دلسوز و پا در رکاب مسئله فرهنگ بودهاند و در هر جایی که بودند، سعی داشتهاند که دین را جاری کنند.
تجربه این افراد کاملاً شخصی و جزیی است، امّا پیوست فرهنگی یک بحث آیندهنگری و کلّی است!
انقلاب ما با همین تجربیات، در عین ضعفهایی که دارد، 30سال است که روی پای خود ایستاده است. مقام معظم رهبری فرمودند باید تجربیّات انقلاب را نهادینه و قاعدهمند کنیم و در اختیار سایر ملّتها قرار بدهیم. ما 30سال با آزمون و خطا پیش رفتیم، هزینههای زیادی را متحمّل شدیم و 8 سال جنگ در مقابل کفر جهانی را تحمل کردیم. اما هنوز این تجربیّات را تئوریزه نکردهایم.
اگر ما تجربیاتی را که در حوزههای مختلف دفاعی، امنیتی، صنعتی، عمرانی، علمی و ... کسب کردهایم به عنوان پشتوانه خود قرار دهیم، آنها را تجمیع کنیم و مورد بحث و دقت علمی قرار بدهیم، خواهیم دید که راه دشوار پیوست فرهنگی بهوسیله همینها آسان میشود. ما خلأهای زیادی داریم، امّا نباید احساس ضعف کنیم. ما باید از این ظرفیت عظیم تجربی استفاده کنیم تا خیلی از کاستیهایی که قبلا ًداشتیم را نداشته باشیم. این میشود پیامدشناسی مثبت یا منفی پدیدهها.