«تیس» تخت جمشید زنده ایران
نویسنده : گزارش و عکس: مجید فكری
باور كردنی نیست؛ خودش است، مثل نگینی آرمیده بر حلقه ای از صخره های سترگ. بر فراز پرتگاهی 100 متری ایستاده ام و زیر پایم یكی از باستانی ترین آثار تاریخی قرار گرفته كه تا كنون هیچ كس از وجود آن اطلاعی نداشته و تصویری ثبت نكرده است. چندین ساعت بیابان گردی و صخره نوردی سرانجام نتیجه می دهد. حس غریبی دارم؛ خستگی و وحشت از تاریكی زودرس را فراموش می كنم و محو تماشای این منظره بكر و گمشده می شوم. روستایی 2300 ساله، گم شده در دل صخره های"تیس"، . . . .
اعتراف می كنم كه بازدید از روستای تاریخی تیس و تهیه گزارشی جامع از آن، تنها بخشی از كارم بود و هرگز فكر نمی كردم خود به تنهایی تبدیل به سفری این چنین داغ و بی نظیر شود. راه زیادی نیست؛ در واقع تقریباً چسبیده است به منطقه آزاد چابهار و حتی بخش گسترده ای از اراضی آن به تصرف منطقه آزاد در آمده و به همین واسطه آثار تاریخی و باستانی بی شماری نیز پیش از شناسایی و ثبت از بین رفته است.
بندر قدیمى تیس سابقه اى چندین هزارساله دارد. اگر تصور كنی همه آن خلاصه می شود به یك روستا و چند نقطه تاریخی معروف در آن، اشتباه می كنی. تیس بسیار بیش از این هاست و سال هاست كه رازهای سر به مهری را در دل نگه داشته كه من در این سفر تنها موفق به پرده برداشتن از تعدادی از آن ها شدم. نمی خواهم خسته ات كنم ولی برای آن كه دقیقاً موقعیت و شرایط این مكان را بدانی باید توضیحاتی در باره اش بدهم.
تیس روستایی است باستانی از توابع شهرستان چابهار استان سیستان و بلوچستان و در فاصله 5 كیلومتری شمال غربی شهر چابهار. روستایی كوهپایه ای كه در درون دره ای به نام"لاوی" قرار گرفته و دو طرف آن را كوه هایی كم ارتفاع احاطه كرده كه از غرب به شرق امتداد دارند. نام رشته كوه جنوبی"پیل بند" است و رشته كوه شمالی"شهباز بند". این دره به شكل مثلثی 30 درجه است كه رأس آن در محل تلاقی این دو رشته كوه و محلی ناهموار و مرتفع و قاعده مثلث را ساحل تشكیل می دهد. در درون دره، رودخانه ای فصلی جریان دارد كه سفره زیرزمینی این دره را تغذیه می كند و نیازهای آبی روستا از محل همین سفره زیرزمینی تأمین می شود.
بخش جنوبی این رشته كوه كه یك ضلع مثلث را تشكیل می دهد تا چند صد متر در درون دریا پیشروی كرده و نقش موج شكن طبیعی را بازی می كند و بندرگاه را در طول قرون و اعصار در مقابل امواج سهمگین اقیانوس هند و توفان های دریایی شمال غرب اقیانوس محافظت می كند. ساحل بندرگاه در بستری كم عمق از سطح دریا قرار گرفته، به طوری كه دست طبیعت بندرگاهی طبیعی را آفریده كه از ازمنه باستان بدون نیاز به ایجاد تأسیسات خاص امكان تردد و پهلوگیری كشتی ها و قایق های تجاری و صیادی را به راحتی فراهم كرده است.
موقعیت طبیعی ویژه و سوق الجیشی این بندر در كرانه شمال غربی دریای عمان موقعیت خاص و ویژه ای را به این بندر گاه داده است. همان طور كه گفتم هم اكنون از نظر اداری و تقسیمات سیاسی بندر تیس، جزو محدوده اراضی منطقه آزاد تجاری و صنعتی چابهار قرار گرفته است و طی سال های اخیر پذیرای موج مهاجرانی بوده كه به واسطه رشد و توسعه بندر چابهار در این روستای حاشیه ای سكنی گزیده اند و به نوعی دیگر این روستا تبدیل به روستای اقماری چابهار و حاشیه نشین این بندر استراتژیك كشور شده است. با بررسی تحولات جمعیتی سال های اخیر مشاهده می شود ظرف 20 سال اخیر جمعیت این روستا به 3 برابر افزایش یافته است. جمعیت این روستا در سال 1365 یعنی در آخرین سرشماری قبل از ایجاد منطقه آزاد چابهار 213 خانوار و 1860 نفر جمعیت و در آخرین سرشماری انجام شده در سال 1385 جمعیت روستا به 717 خانوار و 3886 نفر رسیده است.
دلیل اصلی رفتنم به تیس در واقع بازدید از اماكن تاریخی و معروف آن جا از قبیل مسجد، غارهای سه گانه و معبد بانو سیتی(بان میسیتی) و گورستان جن ها است، همان ها كه خیلی ها می دانند و در باره اش شنیده اند. ولی یك اتفاق ساده باعث شد كه كلاً داستان و مسیر سفرم تغییر كند.
مسجد؛ آغاز راه
وارد جاده فرعی روستا كه می شویم، در سمت راست دیواره های عمودی و عجیب صخره ها تا خود روستا مشایعتمان می كند. به راننده می گویم كه ابتدا به مسجد روستا برویم، مسجدی كه می گویند خیلی پیش از آن كه مسجد باشد، یعنی پیش از دوران اسلامی، عبادتگاهی بوده عظیم و پر رونق در همان مكان. در واقع مسجد جامع تیس حدود هزار سال پیش بر روی بقایای معبد بنا شده است و پس از آن بارها تعمیر و توسعه داده شده تا به وضعیت فعلی در آمده است. مسجدی با یك مناره كه از دور دست ها هم دیده می شود و رنگ آمیزی الوان و زیبا كه در واقع مدرسه مذهبی برادران اهل سنت نیز هست و كودكان از سنین خیلی كم راهی آن می شوند تا علوم دینی را بیاموزند.
به گفته یك محقق، آن گونه كه در كتاب"فتوح البلدان"نوشته"بلازی" آمده است، اولین اذان اسلام در ایران زمین در سال 16 هجری توسط یك گروه مبلغ اسلام در این مسجد خوانده شده است. این گروه پس از آن راهی پاكستان و هندوستان شده اند.
قصد دارم برای عكاسی از درون مسجد وارد آن شوم ولی متولی مسجد مانع می شود و ورود و عكاسی را منوط به اخذ مجوز از مولوی می كند و مولوی كه تمایلی به این كار ندارد حاضر به صحبت راجع به مسجد و تاریخچه اش هم نمی شود و مرا ارجاع می دهد به فردی دیگر كه از اهالی روستاست و می گویند در باره پیشینه روستا تحقیقات مفصلی داشته. با این شخص تماس می گیرم و ناگهان جهت قصه تغییر می كند.
تیس از نگاه یك محقق
پرایدی دارد كه خودش می گوید از پرادو پر قدرت تر است(خیلی زود می فهمم راست می گوید). "تاج محمد آذر پیرا"شصت و اندی سال سن دارد و معلم بازنشسته است. آن هم معلم ریاضیات. ولی پس از بازنشستگی، عشق به تاریخ و طبیعت ناگهان از او محققی ساخته بی نظیر و خستگی ناپذیر. تمامی كوه ها، بیابان ها و دره های اطراف تیس را پای پیاده وجب به وجب پیموده و او نیز همچون زمین، اسرار زیادی در دل دارد كه تا كنون با كسی در میان نگذاشته. هنوز تردید دارد كه آیا شخص معتبری را یافته برای سفره دل گشودن یا نه، و پس از ساعتی اعتماد می كند و با پرایدش راهی كوهستان های اطراف تیس می شویم. از راه هایی می رود كه اصلاً راهی وجود ندارد و من حیرانم كه این خودروی كوچك كم نمی آورد و پا به پای صاحبش وفادارانه می گازد.
آذرپیرا برایم می گوید كه سابقه روستا( كه البته آن زمان بندری عظیم و پر رونق بوده) باز می گردد به بیش از 2300 سال پیش. آن زمان این بندر علاوه بر آن كه در مسیر عبور كشتی های مهم تجاری بوده، خود نیز از بنادر تجاری بزرگ بوده است و جمعیت بسیار زیادی را در خود جای داده است. این ادعای او را تعداد بی شمار گورهای اطراف تیس ثابت می كند. مبنای بیشتر تحقیقات او كتب قدیمی و تاریخی است از نویسندگان بزرگ به زبان اردو.
او در طول مسیر توضیح می دهد: این روستا در دوره پر فراز و نشیب خود تحولات و دگرگونی های بسیاری را به خود دیده است. پیشینه تاریخی این بندرگاه به دوران هخامنشیان و قبل از آن برمی گردد. حداقل به كمك روایت های تاریخی موجود پیشینه تاریخی آن در دوران هخامنشیان به اثبات رسیده است. اگر چه كنكاش درباره قدمت باستانی این بندرگاه نیاز به بررسی های باستان شناختی دارد.
" نئارك" دریاسالار یونانی اسكندر مقدونی طی سفر خود از دهانه مصب ایندوس( سِند) تا خلیج فارس در سال 326 قبل از میلاد از وجود این بندرگاه خبر می دهد. اما بندر تیس همانند بسیاری از بندرگاه های دریای پارس پیشرفت و رونق خود را مرهون تمدن اسلامی و ورود اسلام به این خطه می باشد. به هر حال رونق و توسعه این بندر و به طور كلی رونق تجارت و ارتباطات بندرگاه های جنوب ایران همچون تیس، هرمز، سیراف، و غیره ماحصل احیای روابط بازرگانی باستانی كه در زمان های دور در آن مناطق برقرار بوده است و به نوعی می توان اعراب مسلمان را احیاگر نظام تجاری باستانی دانست كه حداقل آثار آن در زمان بابل قدیم و تمدن بین النهرین مشاهده شده است. در دوره اسلامی با احیای نظام تجاری باستان این بندر در كنار سایر بنادر جنوب ایران روابط تجاری بین هند و بین النهرین را احیا كردند. ورود اسلام به مكٌران و سِند همراه با رونق تجارت و گسترش ارتباطات بود، مكٌران كه در اقصای دور افتاده امپراتوری بود به مركز تجارت و ثقل ارتباط فی مابین نواحی ساحلی و بنادر و هند و بین النهرین را ایفا كرد و بار دیگر مكٌران همان نقشی را برعهده گرفت كه در ازمنه باستان بین تمدن های باستانی رود سند و تمدن های سومر، اكد و بین النهرین را بازی كرده بود.
او كه با تكیه بر مستندات صحبت می كند و حافظه بسیار خوبی هم دارد اضافه می كند: در كتاب تاریخ كرمان آمده كه چنین بر می آید كه ایالت مكٌران و شهر تیس در عصر اعتلای تمدن اسلامی دوران رونق و شكوه خود را می گذرانیده است و محل داد و ستد بازرگانان اقصی نقاط و محل درآمدی مهم و معتبر برای حكام وقت شد. در آن دوران اجاره شهر تیس نشاندهنده میزان سطح در آمد و رونق بازرگانی این شهر است: « عشور ابریشم مكران به سی هزار دینار رسید و تمغای بندر تیز پانزده هزار دینار اجاره رفت ».
از نكات دیگر توصیف شهر تیس در دوره اسلامی همان تعدد و كثرت سكونت اقوام و ملیت های گوناگون با رنگ ها و پوشاك مختلف در كنار یكدیگر است. خود شهر تیس محل درآمد و خزاین بی شمار و دارای مردمی متمول و متنعم بود. شهر دارای مسیرها و راه های مناسب كاروان رو و منزلگاه هایی مناسب بود كه توسط زمامداران به خوبی حراست و نگهداری می شد.
دیوارهای دفاعی شهر
آذرپیرا ابتدا آخرین بقایای در دسترس دیوارهای دفاعی شهر را نشانم می دهد كه در واقع دیگر چیزی از آن نمانده است. اگر می خواهی بدانی چرا تخریب شده، پاسخ بسیار ساده است؛ لودرها و بولدوزرهای منطقه آزاد آن ها را تخریب كرده و از سنگ هایش برای عملیات عمرانی خود بهره برده اند و البته بدون اطلاع و اعتراض اداره میراث فرهنگی.
پس از آن با گذر از راه های صعب العبور برای دیدن بقایایی از دیوار می رویم كه می گوید كسی از وجود آن خبر ندارد و هنوز دست نخورده باقی مانده است. به جایی می رسیم كه پراید فداكار هم دیگر نمی تواند جلوتر برود. اكنون در جنوب روستا قرار داریم. پس از حدود 2 ساعت پیاده روی و كوه نوردی به دیواره های سنگی می رسیم كه ارتفاعی حدود یك متر دارد. دیواره هایی كه تشكیل شده است از تعداد زیادی سنگ بزرگ كه بدون هیچ ملاطی روی هم انباشته شده اند و قطری حدود نیم متر دارد. این دیواره ها عمدتاً در نقاطی ایجاد شده است كه مانعی طبیعی از قبیل دره یا صخره وجود ندارد. واقعاً بی نظیر است. به خوبی می توانی قدمت آن را حس كنی بخصوص وقتی در پای دیواره شكسته های سفال نیز پیدا می كنم. دلم می خواهد پس از عكاسی كمی آن جا بمانم ولی تاج محمد می گوید هنوز راه درازی باید بپیماییم.
به سمت جنوب شرقی منطقه می رویم. راه درازی را باید بپیماییم ولی اصلاً خسته كننده نیست زیرا هر جا را كه نگاه می كنی رد پای تاریخ را می بینی. باورت نمی شود اگر بگویم روی فسیل هایی راه می روم كه مربوط به میلیون ها سال قبل هستند. فسیل هایی بسیار زیبا و اعجاب انگیز از حیوانات دریایی عجیب و غریب و گاه بسیار بزرگ. برای تاج محمد اما این چیزها دیگر عادی شده. دلم می خواهد چندتایی را بردارم ولی آن قدر سنگین و بزرگ هستند كه عملا مقدور نیست. این جا یك گنجینه تاریخ طبیعی بی نظیر است ولی كسی نمی داند. برفراز صخره هایی بلند سرانجام، تاج محمد می ایستد و آن پایین، در دل دشت دیوار بلند و پر پیچ و خمی را نشانم می دهد كه شاید طولانی ترین بخش دیوار دفاعی شهر باشد كه هنوز تخریب نشده. هنوز عكس هایم كامل نشده كه نهیب می زندك"پسر بدو، آفتاب رفت.
مقصد بعدی شمال شرقی روستاست. جایی كه مسیر كاملا ناهموار می شود و سنگی. به همان میزان نیز تعداد سنگواره ها افزایش می یابد و حیرت من بیشتر. كاش تو هم بودی و می دیدی، كاش همه مردم ایران بودند و این زیبایی و عظمت را می دیدند كه این گونه بی نام ونشان زیر پا ریخته است. دشت ها، كوه ها و دره های زیادی را پشت سر می گذاریم. كم كم احساس خستگی و تشنگی می كنم. آفتاب سوزان هم كه بیداد می كند. اگر نسیم خنكی از جانب دریا نمی وزید تحمل این شرایط غیر ممكن می شد. چند روزقبل باران باریده و در هر چاله سنگی كوچك و بزرگی آب باران جمع شده است. این منظره نیز بر زیبایی های محیط افزوده ولی مثل یك طعمه زیبا گول زننده هم هست. چرا كه وقتی از نزدیكی جویبارهای كوچك و چاله های آب می گذری هزاران پشه سمج ناگهان به سمتت حمله ور می شوند و هیچ چیز نمی تواند مانع از نیش های دردناكشان شود مگر كشتنشان. آن هم زیاد افاقه نمی كند. در حالی كه سوزش نیش ها را بر سر و صورت و دست هایم حس می كنم شروع به دویدن می كنم تا از محدوده عملشان خارج شوم.
در دره ای زیبا به نام"مكری بند"سرانجام به جایی می رسیم كه به قول تاج محمد، بهترین و مهم ترین قسمت دیوار است. این مكان را از آن رو مكری بند می نامند كه یك درخت"مكر زن"یا انجیر معابد در دل صخره های آن روییده است. در این قسمت بكر از كوهستان، دیوار كاملاً دست نخورده است و نكته جالبی كه وجود دارد این كه در این قسمت علاوه بر دیوار، یك خندق هم كنده شده است تا گذر از دیوار دفاعی سخت تر شود. عمق خندق در حال حاضر حدود 5/1 متر است ولی كاملاً مشخص است كه بسیار بیشتر از این بوده و به تدریج پر شده است. آن چه مسلم است، تیس قدیم از این نقطه بیشتر مورد تهاجم قرار می گرفته كه این چنین استحكامات دفاعی فقط در این قسمت درست كرده بودند.
نكته جالب تر این كه پای دیوار می توانی بقایای ظروف سفالی را ببینی كه با توجه به نقش و نگارهای منحنی روی ظروف، می توان فهمید اغلب آن ها ظروف آب بوده اند. ولی قطعات قطوری نیز یافت می شود كه وقتی آن ها را كنار هم قرار می دهی، یك دیگ بسیار بزرگ به قطر حدوداً 1 متر درست می شود كه از آثار دوده برجای مانده بر بدنه اش كاملاً مشخص است كه در آن برای عده زیادی غذامی پخته اند.
هرچند كه حصارهای سنگی شهر بخصوص آن ها كه بر رشته كوه های"پیل بند" در شمال تیس واقعند، تا حدودی شناخته شده اند و در برخی منابع از آن ها یاد شده، ولی این بخش های دور از دسترس و ناشناخته، همچنان بكر مانده است. با این اوصاف می توان به طور تقریبی گفت كه دیواری به طول حدود 50 تا 60 كیلومتر اطراف تیس ساخته شده بوده كه بر این اساس می توان محیط منطقه تیس باستان را نیز در همین حد تخمین زد با جمعیتی بسیار زیاد. این را می توان از تعداد نسبی گورستان ها و گورهای تیس دریافت. سر زدن به این گورستان ها در انتهای برنامه ام است.
دلم می گیرد برای این میراث به جا مانده و ناشناخته كه هیچ كس از آن خبر ندارد چه رسد به حراست كردنش. اما شاید این گونه بهتر هم باشد. شاید اگر بكر و ناشناخته بماند، آسیب كمتری ببیند. كمی آن جا می مانیم و من به جستجو در اطراف دیوار ادامه می دهم. سنگ های كوچك تراش خورده و حتی سوراخ شده كه با دقت بالایی سوراخ شده اند، یك گردنبند سنگی، تكه های فراوان سفال و . . . .متأسفانه وقت كم است و باید پیش از غروب آفتاب این جا را ترك كنیم. عكس هایم را می گیرم، عكس هایی كه برای اولین بار از این آثار گرفته می شود، و به راه می افتیم.
. . . و یك روستای 2000 ساله
روز بعد تاج محمد باز می آید و این بار با انرژی بیشتر مرا به جایی می برد كه به قول خودش" این همه راه آمده ای و اگر این را نبینی و بروی، هیچ ندیده ای" می گوید كه سال گذشته در یكی از جستجوهایش با پای پیاده در دورترین نقاط شرق منطقه تیس درست بر حاشیه تنگه"لیپار" به صورت كاملاً اتفاقی توانسته است آن را بیابد.
لیپار تنگه آبی است كه هم از سمت دریا به درون خشكی پیش روی كرده و هم بالعكس در هنگام بارندگی، رودخانه ای زیبا و آبی از میان دره ها جاری می شود و با پیوستن به آب دریا، یك دریاچه گسترده و زیبا را تشكیل می دهد. هرچند كه لیپار به واسطه خشكسالی های اخیر و حتی سده های گذشته كاملاً عقب نشینی كرده ولی از شواهد و قرائن پیداست كه حدود 2000 سال پیش تنگه ای پر آب و عمیق بوده كه حتی كشتی ها با ورود به آن در كنار ساحل لنگر می انداخته اند و روستاها و مجموعه های كوچكی در ساحل لیپار شكل گرفته بوده برای خدمات دهی به دریانوردان و نیز تجارت.
این بار مسیر طولانی تر است. به سمت روستای پریس می رویم و بعد ناگاه وارد راهی فرعی می شود كه با پیچ و تاب فراوان از میان شن و ماسه وارد بیشه زار انبوهی از درختچه های"ولّو"می شود. درختچه های چتری و زیبایی كه می گویند پرتغالی ها اولین بار آن را از كشورهای حاّره وارد ایران كرده اند. بومی ها می گویند این درختچه ها به آب نیازی ندارند و با رطوبت هوا زنده اند. نكته قابل تأمل اما این است كه وقتی پای پیاده زیر آن ها قدم می زنی باید مراقب باشی، چون حشرات كوچكی در آن زندگی می كنند كه با افتادن بر بدن شما خارش شدیدی در بدنتان ایجاد می كنند.
پراید وفادارش بر ماسه ها سٌر می خورد و پیش می رود اما هر چه جلوتر می رویم راه نا مشخص تر و منطقه بكر تر می شود. می گوید به سمت روستای"لكّی"می رویم ولی بعید می دانم كه در این ناحیه اثری از حیات وجود داشته باشد. نگاهش دائماً به صخره های سمت چپ است. می گوید به دنبال نقطه ای می گردد كه بتوان از آن بالا رفت. ظاهراً خودش فراموش كرده اولین بار از كدام قسمت بالا رفته است. حیرانم كه با این سنّش چگونه می خواهد از این صخره های بلند و خطرناك بالا برود. ولی مگر آن چه كه می خواهد نشانم دهد بر فراز صخره هاست؟ می گوید:"نه. اتفاقاً همین پایین است اما آن چنان در بین صخره ها و برآمدگی های زمین مخفی شده كه فقط از بالا قابل رویت است وگرنه تا كنون بارها كشفش كرده بودند."
هیچ خبری از انسان نیست چه رسد به روستا ولی تاج محمد می خندد و می گوید: "صبر كن". و ناگهان پس از یك پیچ تند، روستایی ظاهر می شود كاملاً بدوی. باور كردنی نیست كه در این نقطه دور افتاده روستایی این چنین بزرگ و سرسبز و البته ابتدایی وجود داشته باشد. خانه هایی كاملا سنتی با موی بز و البته ساقه های گیاهان محلی و گله های كوچك بز این سو و آن سو. دختركان با لباس های محلی كوزه بر سر آب می برند و هر از گاهی با كنجكاوی بر می گردند و نگاهم می كنند. دوربین را كه می بینند، می گریزند و مخفی می شوند.
تاج محمد پیاده می شود و از محلی ها می پرسد كه از كجا می توان به بالای صخره ها رفت. مردی به همراهش باز می گردد و سوار می شود. كنجكاو است بداند چرا می خواهیم از صخره ها بالا برویم ولی تاج محمد جواب دقیقی به او نمی دهد. از مسیری كه نشان می دهد جلو می رویم تا به دره ای زیبا بین صخره های سر به فلك كشیده می رسیم. باید خودرو را همین جا بگذاریم. مرد هم پیاده می شود. 100 متری را با ما می آید و قسمتی از صخره ها را نشان می دهد كه فروریخته و می توان به دشواری از آن بالا رفت. دره بسیار زیبایی است مملو از درختان پر غرور"كهور"، یك چاه آب كه دختركان روستایی به نوبت در حال پر كردن كوزه هایشان از آن هستند و یك چرخ چاه بادی بسیار قدیمی كه منظره ای زیبا به این دره داده است.
كوله پشتی و دوربینم را بر می دارم و راه می افتیم در حالی كه مرد هنوز از پشت سرمان با لهجه محلی می پرسد: "آخر آن بالا چكار دارید؟" . . . . هنوز نگرانم كه تاج محمد چگونه می خواهد این مسیر صعب العبور و طولانی را بپیماید ولی جرأت هم نمی كنم كه بپرسم. بنابراین ترجیح می دهم صبوری كنم.
سنگ ها را بالا می رویم. كار دشواری است ولی شدنی است. زمان زیادی نیاز ندارم كه بفهمم اشتباه كرده ام؛ رسیدن به پای تاج محمد بسیار سخت است. به سرعت سنگ ها و صخره ها را بالا می رود و هر از گاهی می ایستد و می گوید: خسته شدی؟ این سوالش مثل پتك توی سرم می خورد ولی راستش را بخواهید، بله، نفس كم آورده ام. او بسیار چابك و سریع راه می رود و من با این كوله پشتی و دوربین و توقف هایم برای عكاسی، از او عقب مانده ام. باز هم بالاتر می رویم. به تدریج در سمت راستمان پرتگاهی شكل می گیرد عمیق و هولناك ولی تاج محمد هنوز به سرعت بالا می رود. ناگهان در دل صخره ها و در منطقه ای نسبتاً وسیع با منظره ای اعجاب انگیز مواجه می شوم؛ یك بركه آب بزرگ و آبی كه درختان زیادی در درون آن روییده است. آب كاملاً شفاف و تمیز است و آرامش خاصی دارد. باور كردنی نیست كه در دل آن صخره ها چنین بركه بزرگ و زیبایی وجود داشته باشد. تاج محمد می گوید یك بركه دائمی است كه از آب باران بوجود آمده و آبشخور حیوانات است.
دل كندن از این زیبایی و آرامش سخت است ولی باید رفت. تاج محمد اجازه ایستادن نمی دهد. نمی دانم كجا قرار است برویم كه همواره می گوید:" بدو بچه، هنوز خیلی راه است، خورشید می رود". ولی مگر می توان می توان بر لبه این پرتگاه دوید؟ سرانجام شیب تند سنگ های فرو ریخته تمام می شود و به دیواره های صخره ها می رسیم ولی تاج محمد نمی ایستد و باز هم بالا می رود. حالا پرتگاه درست زیر پایمان است و دیواره ها سٌست. نمی دانم باید نگران او باشم یا خودم ولی خودم را برای هر اتفاقی آماده كرده ام. با این وسایل بالا رفتن بسیار دشوار است ولی هر جور هست می رویم. امیدوارم ارزشش را داشته باشد. اعتراف می كنم كه به تدریج دارم می ترسم. حتی جرأت نمی كنم به پایین نگاه كنم. خیس عرق شده ام و پاهایم می لرزد و این بدترین اتفاق برای یك كوهنورد است. كمی به صخره ها می چسبم و تمركز می كنم تا آرام شوم ولی باز این نهیب:"بدو بچه. كجا جا ماندی؟" نفسی تازه می كنم و باز دنبال جای دست و پا می گردم. سرانجام به بالای صخره ها می رسیم. به دشتی نسبتاً گسترده و صاف با آرامشی بی نظیر. دیگر تاج محمد هرچه می خواهد داد بزند، من باید كمی بر لب صخره بنشینم و ا ز این منظره بی نظیر لذت ببرم.
در مقابلم صخره هایی عظیم حول یك دره ژرف قرار گرفته اند كه فرسایش و قلم آفریدگار زیباترین تندیس ها را از آن ها ساخته است. درست گویی بر بالای دیوار یك قصر روم باستان نشسته ام. با همان تزئینات داخلی و ستون های عظیم سنگی. باور این كه این صخره ها كار طبیعت است نه انسان، بسیار دشوار است. و آن پایین، خیلی پایین تر، اكنون همان بركه آب دیده می شود كه همچون نگینی فیروزه ای در دل صخره های قهوه ای نشسته و این زیبایی را صد چندان كرده. كاش این مناظر را همه می دیدند، كاش گروهی مستند ساز می آمد و از این صحنه های بی نظیر فیلم برداری می كرد.
آن سوی دشت بالای صخره ها، تاج محمد ایستاده است و با لبخند منتظر من است. بر می خیزم و به راه می افتم. كنارش كه می رسم می گوید:«آن جاست. خودش است. ببین.» با لبخند پیروزی آن پایین را نشان می دهد. قلبم به شدت می زند. جلو می روم و پایین را نگاه می كنم. . . واقعاً ارزشش را داشت. حدود 100 متر پایین تر، روی زمین، درست در نقطه ای كم عمق تر از سطح اطراف، بقایای یك روستا به چشم می خورد. روستایی كه دیواره های سنگ چین آن كاملاً دست نخورده باقی مانده ولی بعد از آن از بین رفته. احتمالاً از گیاه یا پوست بوده است. بقایای حدود 30 كلبه كاملاً بر جای مانده است و از دید همه پنهان. جالب آن كه این روستا در دل عقب رفتگی صخره ها بر كرانه لیپار 2000 سال پیش بنا شده بوده. جایی كه اكنون حداقل 10 كیلومتر با آغاز آب لیپار فعلی فاصله دارد.
باید بروم پایین و از نزدیك نیز ببینم. بی شك آن جا نیز خیلی چیزها یافت خواهد شد ولی تاج محمد می گوید بدون وسایل صخره نوردی پایین رفتن غیر ممكن است. حق با اوست. از هر طرف كه می روم به پرتگاه می رسم. حیف است تا این جا بیایی و پایین نروی ولی راهی نیست. اگر برگردیم و پایین برویم و همین مسیر را با خودرو بیاییم چه؟ تاج محمد می گوید قبلاً این كار را كرده ولی نتوانسته آن را بیابد. یافتنش زمان زیادی می طلبد كه برای من مقدور نیست. عكس هایم را از همان جا می گیرم و با ناراحتی باز می گردیم. در طول راه همه حواسم به چیزی است كه دیده ام و حس غریبی كه دارم. تاج محمد می گوید كه این روستا نیز حداقل 2000 سال قدمت دارد ولی چون هنوز آن را از نزدیك ندیده نمی تواند دقیقاً نظری بدهد. جالب آن كه اهالی روستاهای اطراف نیز از وجود آن كاملا بی اطلاعند، دیگر بماند اداره میراث فرهنگی.
از صخره ها كه پایین می آییم، خورشید بر بلندای تیز ترین صخره در حال غروب است و زیبایی وصف ناپذیری بوجود آورده. زیبایی كه در دل خود خطر بزرگی نهفته دارد؛ چگونه در تاریكی، راه آمده را بازگردیم؟ باز می گردیم اما به سختی. تا به هتل می رسیم، در همان حال غریب هستم. دلم نمی خواهد حرف بزنم یا كسی سكوت را بشكند. همه چیز مثل یك رویا بود، رویایی زیبا كه شاید تا ابد در دل صخره ها پنهان بماند.
گورستان"جن ها" !
از گورستان جن ها هم زیاد شنیده ام، گورستانی عجیب كه بومیان محلی می گویند متعلق به اجنه است. دلایلشان هم جالب است؛ اول آن كه گورها در دل سنگ هایی سخت حفر شده با نظم و ترتیب و اندازه های یكسان و مشخص كه این كار برای انسان های 2000 سال پیش مقدور نبوده. دوم آن كه درون همه گورها خالی است و هیچ جسدی وجود ندارد و سوم آن كه در آن ناحیه بارها جن رویت شده. بومیان می گویند، شب ها اجنه بر سر مزار مردگانشان می آیند و مویه و زاری می كنند واگر انسانی شب هنگام از آن ناحیه بگذرد، آن ها را عصبانی می كند و به مرگی سخت می میرد. روایت آذر پیرا اما چیز دیگری است. این گورستان بر تپه ای کم ارتفاع مشرف بر روستای تیس و در پای کوه پیل بند قرار گرفته است. در کنار این گورستان که به قبرستان شماره یک تیس مشهور است، قبرستان امروزی مردم روستا قرار دارد. اما گورهای این گورستان بر سطح خاکی نرم حفر می شوند. مردم روستا اگرچه درگذشتگان خود را در این گورستان به خاک می سپارند، اما مراقبند که شب گذرشان به گورستان جن ها نیفتد!
تاج محمد از دلیل اصلی نامگذاری این گورستان می گوید:"طبق كتب موجود اردو، حدود 500 سال پیش از حضور پرتغالی ها در این منطقه، یكی از بزرگان تیس به نام"میر محمد حسی" كه نیمه شب در حال گذر از منطقه سنت(دماغه) روستا، یعنی جایی كه این گورستان قرار دارد، بوده با چند جن مواجه می شود. پس از آن به این ناحیه«جنّانی سنت» می گویند، یعنی دماغه جن ها و این گورستان را نیز گورستان جن ها خطاب كرده اند. ضمن این كه چون گورها خالی است می گویند جسد جن در آن ها هست ولی ما نمی بینیم."
برای دیدنش به آن سو می رویم. تاج محمد با خنده می گوید:"اگر می خواهی جن ببینی، شب برویم." ولی علاقه ای به دیدن جن ها ندارم، بخصوص وقتی نتوانی از آن ها عكس بگیری. نزدیك روستاست، در واقع آرمیده بر شیبی ملایم بر دامنه های پیل بند. مقابر جنّانی با مقابر"سیراف" بوشهر شبیه است. با این تفاوت كه تعداد قبر ها كمتر و جهت آن ها تقریبا شمالی جنوبی یا شمال شرقی، جنوب غربی است. تا چندی پیش در میان قبرها، چند قبر ایستاده به چشم می خورد. ولی اكنون حتی یافتن قبور معمولی هم سخت است. تقریباً حدود 200 قبر كهن درمحوطه قدیمی آن وجود دارد كه به خاطر بی توجهی مردم و مسئولان در حال از بین رفتن است.
هنوز سنگ قبرهای برخی از گورها دیده می شود و غالب سنگی آن ها در میان خار وخاشاك خودنمایی می كند ولی كاملاً مشخص است كه به زودی برای همیشه نابود می شود. بخصوص كه اخیراً گروهی غیر بومی با حفاری و كندن گورها روند تخریب آن ها را تسریع كرده اند. كما این كه وقتی به آن جا می رسیم یكی از گورها را می بینیم كه ظاهراً شب قبل حفاری شده بوده است.
غارهای سه گانه و معبد بانو سیتی(بان مسیتی)
برای دیدن معروف ترین آثار تاریخی روستای تیس در دامنه كوه شهبازبند، می رویم. به محض ورود به روستا، تابلویی دیده می شود كه مسیر غارهای سه گانه را نشان می دهد؛ منتها علیه شمال روستا. همان جا كه دكه ای كوچك و حقیر وجود دارد كه در درونش پیرمردی كهنسال و فرتوت نشسته به عنوان نگهبان غارها و البته فروشنده بلیت. وقتی می پرسم بلیتش چند است، با دست های چروكیده اش عدد 2 را نشان می دهد؛ 2 هزار تومان را می دهم و از پلكان بالا می روم. پلكانی جدید و كم ارتفاع.
یك غار طبیعی و دو غار مصنوعی در كنار هم قرار دارند مجموعه این غارها را مردم محل به نام "بان مسیتی" می شناسند. در زبان بلوچی، بان مرد صالح و خداپرست است و مسیتی معبد و پرستشگاه را می گویند. غار اول طبیعی و به صورت نیم دایره است و با استفاده از روش تراشكاری داخل غار و دهانه آن توسعه پیدا كرده است. یك مقبره كوچك از گچ به صورت دوسطح افقی كه بر روی یكدیگر قرار دارند وفاقد آثاری از قبیل سنگ نوشته، خط و لوح است، در عمق یك متر از سطح غار دیده می شود كه در آن یك فضای كوچك وجود دارد. از سطح غار تا مقبره به اندازه یك پله گودی دارد. مكعبی از سنگ و گچ بر فراز مقبره ساخته شده كه زیر بنای یك گنبدكوچك است. بدنه های اطراف این مكعب را با گچ به رنگ سفید در آورده اند.
در ورودی مقبره رو به دره تیس و به موازات دهانه ورودی غار واقع شده است. ظاهراً سطح مقبره در اندازه 8/0×1/3×8/1 متر است. بر روی دیواره های مكعب مقبره گچكاری و با جوهر قرمز وبنفش خطوط و علاماتی نقش شده كه شبیه به خط گجراتی و هندی است. طول و عرض غار 180×240 متر و ارتفاع آن نیز 240 متر است. یك غار مصنوعی سمت چپ غار طبیعی به فاصله هفت قدم قرار دارد كه آثار تراش به خوبی در آن آشكار است. دهانه آن هشتاد سانتیمتر ارتفاع دارد و سقف آن كوتاه است و اكنون به علت خرابی، یك آدم متوسط به زحمت در آن به طور خمیده می تواند بایستد. در انتها مسدود است ولی احتمال دارد حفره ها یا روزنه هایی طبیعی یا مصنوعی در قسمت انحنای خلفی كوه، این غار را به غار سوم وصل كرده باشد یا به چاه های زیر زمینی كه محلی برای دفن اموات در معابد قدیمی است برساند.
بنا به نوشته ویكی پدیا، سكویی از سنگ وگچ هم دیده می شود كه دهانه ورودی آن 80 سانتیمتر و سقفی كوتاه دارد. به فاصله 50 متر در سمت راست غار اصلی، غار سوم كه طول دهانه قوسی آن حدود 20 متر است قرار دارد. ظاهرا این غار ها جزو یك واحد ساختمانی بوده و به منزله حجره ها و توقفگاه های معبد یا پرستشگاهی بوده. جالب آن كه از سطح زمین تا ورودی دهانه غار، پلكانی وجــود داشته كه آثار آن هنوز باقی است.
هیچكس درباره این كه این مقبره از آن كیست اطلاع دقیقی ندارد ولی آذر پیرا با تكیه بر اسناد موجود می گوید نام واقعی صاحب این مقبره"بانو سیتی" است كه به اشتباه بان مسیتی تلفظ می كنند.
وی یك بانوی درست كار و پاكدامن بوده كه در این مكان می زیسته و سپس دارفانی را وداع گفته و مقبره اش به زیارتگاه تبدیل شده است.
نردبان انگلیسی ها
یكی دیگر از نقاط جالب و البته تقریباً پنهان تیس، نردبان موسوم به انگلیسی هاست كه در دل یكی از دره های ژرف كوه های شهبازبند چسبیده به صخره ها قرار دارد، همان گونه كه بوده، فقط زنگ زده و خسته. می گویند انگلیسی ها در هنگام احداث خط تلگراف از این نردبان فلزی صخره ای و نردبان های مشابه برای نصب تجهیزات استفاده می كرده اند كه اكنون فقط همین یك نردبان باقی مانده است. حتی دیدنش از پایین دشوار است ولی با كمی دقت می توانی آن را ببینی، در ارتفاع حدود 50 متری كف درّه.
گورستان تیس
آن چه تیس فراوان دارد گور و گورستان است. در تمامی اطراف شهر گورستان های باستانی قرار دارد كه همه آن ها در سنگ حفر شده اند، در اشكال و احجام نسبتاً مشابه. تعداد این گورها آن قدر زیاد است كه حیران می مانم مگر تیس چقدر جمعیت داشته؟ تازه بسیاری از گورها به مرور زمان و با ریزش كوه ها و تخریب آن ها توسط انسان برای همیشه از بین رفته اند و مابقی نیز در شرف نابودی اند. شاید عكس های من آخرین تصاویر از این آثار كهن با ارزش باشند كه بدون هیچ تحقیق كارشناسی و دقیق از بین می روند.
اغراق نیست اگر بگویم سرتاسر دامنه های رشته كوه شهبازبند گورستان است. گورستانی تشكیل شده از گورهای سنگی خالی. در حال حاضر تعداد كمی از گورها هنوز سالم باقی مانده است. تیغه های لودر و ریزش آوار كوه بر دامنه ها، ساخت و ساز و توسعه روستا، همه و همه دست به دست هم داده است تا مطمئن شوم كه اگر مسئولان تدبیری نیندیشند، در آینده ای نزدیك این میراث نابود خواهد شد.
گورها تقریبا حدود 20 سانتیمتر از یكدیگر فاصله و عمقی حدود 1 متر دارند. جالب آن كه در برخی از گورها هنوز بقایای انسان دیده می شود. گاهی جمجمه ای شكسته، گاهی یك استخوان ران پوسیده.
هرچند این گزارش میدانی در منطقه تاریخی تیس به این زودی ها پایان نخواهد یافت ولی وقت محدود من، بیش از این اجازه تفحص نمی دهد. در حالی كه می دانم، تیس هنوز چندین راز سر به مهر دارد كه باید وقت گذاشت و آن را كشف كرد. با تصاویری باز می گردم كه برخی از آن ها برای اولین بار است و برخی دیگر برای آخرین بار. شاید اگر بازی روزگار مرا با تاج محمد آذر پیرا، این معلم بازنشسته آشنا نمی كرد، من هم مثل بسیاری ازگزارشگران دیگر تنها به تشریح و توصیف نقاطی می پرداختم كه اغلب با آن آشنا هستند. حال كه پتانسیل های عظیم این نقطه از نظر گردشگری و باستان شناسی آشكار شده است، باید دید مسئولان چه خواهند كرد و قضاوت آیندگان در باره مسئولیت پذیری آن ها چگونه خواهد بود.