پیامدهای کم فرزندی ازدیدگاه روانشناسی درگفت وگوبا 3 کارشناس
تعداد بازدید : 0
پدیده آشیانه خالی در انتظارشما
نویسنده : علیرضا کافی | نیره حسینی
موضوع کاهش نرخ جمعیت و میزان باروری و حرکت جامعه به سوی سالمندی از جمله مسائلی است که آثار آن تمام افراد را در هر سطحی تحت الشعاع قرار می دهد و در واقع مخاطب این موضوع شاید تمام افراد جامعه باشند. در یکی، دو سال اخیر کارشناسان دغدغه ها و تبعات پیری جمعیت و حرکت جامعه به سوی سالخوردگی را مطرح و خواهان بازنگری برنامه ریزان و سیاست گذاران در سیاست های جمعیتی شده اند تا شاید قبل از این که خیلی دیر شود نسبت به تشویق خانواده ها به فرزندآوری تمهیداتی را در نظر بگیرند. در این بین آن چه نقش مهمی دارد، آگاهی افراد از ضرورت، حساسیت و اهمیت این موضوع است زیرا جدا از نمای کلی جامعه که نیاز به نیروی جوان دارد، نبود فرزند کافی در خانواده ها تأثیراتی را نیز بر روابط اعضای خانواده، شخصیت فرزندان و نیازهای عاطفی والدین در آینده خواهد داشت. برای واکاوی بیشتر این بحث به سراغ ۳ کارشناس رفته ایم و نظرات آنان را در ارتباط با تبعات کاهش نرخ جمعیت بر والدین و فرزندان جویا شدیم.
در ابتدا با دکتر اللهیاری رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره به گفت وگو نشستیم.
*متاسفانه فرهنگ کم فرزندی و حتی تک فرزندی دربین خانواده های ایرانی در حال نهادینه شدن است.خانوادههای کم جمعیت و کم فرزند و کم شدن تعاملات خانوادگی و کوچک شدن شبکه تعاملات خانوادگی در خانواده های ایرانی چه تبعاتی می تواند برای کودکان فعلی و جوانان آینده در پی داشته باشد؟
در موضوع خانواده های کم جمعیت اولین نکته ای که باید بررسی شود تاثیر کم جمعیتی بر روی فرزندان است.تحقیقات روانشناسی نشان می دهد که هدف از تربیت در خانواده رشد همه جانبه فرزندان است.به نحویکه کودک در تمامی ابعاد رشد کند و به تمامی ظرفیت های درونی خود برسد و استعدادهایش شکوفا شود.تحقیقات روانشناسی حکایت از این دارد که فرزندانی که در خانواده های کم فرزند زندگی میکنند معمولا از نظر رشد اجتماعی شخصیت دچار مشکل می شوند این در حالی است که کودک باید از جنبه های مختلف مانند عاطفی، شناختی، اجتماعی و اخلاقی رشد کند. نکته قابل توجه این است که فرزندانی که دراین قبیل خانواده ها رشد می کنند از پختگی اجتماعی کمتری برخوردارند.
* منظور از رشد اجتماعی که به آن اشاره کردید چیست؟
توانمندی ابراز وجود توسط فرد از نظر روانشناسان رشد اجتماعی نامیده می شود.اینکه فرد بتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و افکار، خواسته ها و دیدگاه هایش را بیان کند. فردی که رشد اجتماعی مناسبی داشته باشد می تواند انتقادات دیگران را به خوبی بشنود و اگر انتقادی به او هست به آن پاسخ دهد. پاسخی همراه با حفظ حرمت و کرامت دیگران.به عبارتی دیگر یعنی اینکه تفهیم و تفاهم متقابل بین او و طرف مقابلش و جود داشته باشد.
فرزندانی که در خانواده های کم جمعیت با تعداد کمتری خواهر و برادر رشد می کنند معمولا بعد اجتماعی شخصیت شان کمتر رشد می کند و از نظر روانشناختی به صورت تک بعدی رشد می کنند.این افراد ممکن است از لحاظ هوشی در وضعیت بسیار خوبی باشند و حتی به مراتب بالای علمی نیز برسند اما معمولا از نظر اجتماعی دچار مشکل هستند. باید توجه داشت که رشد اجتماعی،رشدی اکتسابی است و از تعامل با همسن و سالان شکل می گیرد .
*پرجمعیت بودن خانواده و تعداد زیاد خواهران و برادران چه تاثیری در شکل گیری بعد اجتماعی شخصیت فرد میتواند داشته باشد؟
تجربه نشان داده 70درصد از شخصیت کودک در سالهای پیش از مدرسه شکل می گیرد و زمان اصلی رشد و تربیت کودک همان سال های اول زندگی است.
هرچقدر محیط خانواده غنی باشد و تعداد فرزندان بیشتر باشد، به لحاظ عاطفی و اخلاقی و اجتماعی کودکان به دلیل ارتباط با هم رشد بهتری خواهند داشت. کودک باید در یک بستر طبیعی در کنار همسن و سالان خودش به این رشد برسد.هرقدر تعداد همسن وسالان به ویژه خواهر و برادران دراین سن بیشتر باشد پختگی و رشد کودک به صورت طبیعی بیشتر است.
هر چقدر محیط از لحاظ تعداد افراد غنی تر باشد،هم بازیها بیشتر باشد،تعداد فامیل ها بیشتر باشد و با تعداد بیشتری از افراد رفت و آمد کنند رشد اجتماعی و پختگی افراد بیشتر خواهد بود. امروزه برخی دانشجویان در مقاطع فوق لیسانس و دکترا را داریم که به دلیل رشد اجتماعی پایین در جمع قدرت ابراز وجود و طرح ایده هایشان را ندارند.
متاسفانه ما در خانواده ها تمام امکانات را برای فرزندانمان فراهم می کنیم ولی در بعد اجتماعی شخصیت کودک کمترین سرمایه گذاری را داریم.
* خانواده ها برای جلوگیری از بروز چنین مشکلاتی چه اقداماتی باید انجام دهند؟
خانواده ها باید در هر شبانه روز جلسات گروهی برای بحث بر روی یک موضوع خاص داشته باشند و تمامی اعضای خانواده نسبت به این موضوع اظهار نظر کنند.متاسفانه چنین چیزی در خانواده های ما وجود ندارد.فرزندانی که در خانواده های پر جمعیت تر زندگی می کنند پخته ترند و درمقابله با بحران هایی که به صورت طبیعی در مسیر زندگی شان رخ می دهد از پختگی اجتماعی و عاطفی بیشتری برخوردارند.
* کودکانی که در خانواده های کم جمعیت به صورت فردی یا حداکثر یک یا دو خواهر یا برادر پرورش می یابند در آینده ممکن است با چه مشکلاتی مواجه شوند؟
وقتی کودکی رشد اجتماعی پایینی دارد در سال های بعدی زندگی نیز این ناپختگی را با خود خواهد داشت. اغلب این افراد در سنین نوجوانی و جوانی انسان هایی گوشه گیر هستند و ارتباط اجتماعی کمتری دارند. حتی قدرت ابراز وجود،قدرت ریسک و قدرت شکست پذیری را ندارند.این افراد معمولا به دلیل نداشتن قدرت ریسک، قبل از شروع به کار ،از ترس شکست در آن کار حتی اقدام به شروع آن نمی کنند.
این افراد در سن جوانی که می خواهند ازدواج کنند به دلیل نداشتن پختگی اجتماعی به مشکل برمی خورند و حتی ممکن است پس از تشکیل خانواده نیز با مشکلات بسیاری روبه رو شوند. البته از نظر ما فردی که به رشد اجتماعی مطلوب نرسیده است مجاز به تشکیل خانواده نیست و باید ابتدا بعد مهارت اجتماعی خود را رشد دهد و بعد از آن نسبت به تشکیل خانواده اقدام کند. حتی روانشناسان اقدام به نظر سنجی از تعداد زیادی افراد کهنسال کرده اند و از آنها این سوال را پرسیده اند که آیا از زندگی خود راضی هستید و اگر دوباره به شما فرصت زندگی داده شود چگونه زندگی خواهید کرد؟
بزرگسالانی که دوره کودکی ،نوجوانی و جوانی غنی داشتهاند و در اجتماع بزرگ خانوادگی زندگی می کرده اند به دلیل داشتن ارتباطات بیشتر و در نتیجه آن تجربیات بیشتر ،پاسخشان تجربه زندگی قبلی شان بوده است. اما افرادی که از پختگی لازم برخوردار نبوده اند و در خانواده های کم جمعیت تر زندگی می کردند به دلیل داشتن آرزوها و خواستههای بسیار با تاسف از گذشته خود صحبت می کنند.اگر می خواهیم فردی سلامت روان داشته باشد باید کاری کنیم که این فرد از زندگی، تجربهها، شغل و زندگی اجتماعی اش رضایت بیشتری داشته باشد.هر چقدر این احساس رضایت بیشتر باشد فرد از سلامت روان بیشتری برخوردار است.اما اگر فرد دریک محیط خانوادگی محدود رشد کرده باشد قدرت ابراز وجود و خطر کردن را ندارد.
*کم بودن تعداد فرزندان و خانواده های کم جمعیت چه مشکلاتی را در دوران سالمندی برای پدر و مادر به عنوان دو رکن اصلی یک خانواده ممکن است ایجاد کند؟
شبکه خانوادگی یک شبکه در هم تنیده است.به همین دلیل است که در مباحث روانشناسی توجه ویژه ای به روانشناسی اجتماعی شده است.در بحث روانشناسی باید اجتماعی بحث کرد یعنی اگر در خانواده پختگی اجتماعی فرزند آن خانواده دچار آسیب شود بی شک باید گفت پدر و مادر آن کودکان نیز به همان آسیب هایی که فرزندشان مبتلا هستند گرفتارند. برعکس آن هرچه محیط غنی تر باشد پدر و مادر هم از نشاط بیشتری برخوردارند. خلا عاطفی موجود در خانواده های کم فرزند به مراتب بیشتر از خانواده های پر فرزند است.وقتی پدر و مادری تنها به یک یا دو فرزند اکتفا کرده اند وقتی در طول زندگی یکی از فرزندانشان آسیب ببیند و حتی از بین برود، پدر و مادر دچار ضربه های مهلک روانی می شوند اما در خانواده های پر فرزند در صورتی که یکی از فرزندان دچار مشکل شود پدر و مادر تا حدی می توانند با داغ فرزندشان سازگاری پیدا کنند و در کنار سایر فرزندان از آن مشکل عبور کنند. حتی اگر بخواهیم بعد منفی قضیه را نبینیم و نگاهی مثبت گرایانه به موضوع داشته باشیم به پدیده آشیانه خالی بر می خوریم.دریک خانواده کم فرزند وقتی فرزندان ازدواج می کنند پدر و مادر به دلیل خالی شدن ناگهانی محیط خانواده احساس خلاء، یاس و ناامیدی میکنند.اما در خانوادههایی که تعداد فرزندان زیاد است این خلاء احساس نمی شود.چون وقتی یکی از فرزندان ازدواج می کند دیگر فرزندان هنوز در محیط خانواده هستند و بعد از چند سال فرزند اول با فرزندانش به محیط خانوادگی اضافه میشوند. لازم است بر روی نکته ای تاکید کنم که هیچ چیزی نمی تواند جایگزین شبکه اجتماعی گسترده خانوادگی شود.امروزه تجربه خانواده های کم جمعیت و هسته ای در دنیای غرب تجربه ای شکست خورده است و اعضای این خانواده ها به مشکلات عدیده عاطفی و روانشناختی دچار شده اند و روانشناسان این جوامع برای حل این مشکلات با چالش مواجه اند.
ممکن است جوامع غربی از امکانات مادی و رفاهی بیشتری نسبت به جوامع و خانواده های پرتعداد شرقی برخوردار باشند اما واقعیت این است که احساس ناامیدی و یاس در جوامع غربی به مراتب بیشتر از جوامع پر جمعیت شرقی است. صحبت ما این است که مشکلات جمعیتی که زنگ خطر آن به صدا درآمده است جامعه را در آینده از لحاظ روانشناختی با مشکلات عدیده ای مواجه خواهد کرد.زندگی طبیعی یعنی اینکه در تمامی نسل ها ترتیب جمعیتی حفظ شود. اگر هرم جمعیتی دچار تغییر شود جامعه دچار مشکل می شود.
***
در این زمینه نظر دکتر سیما فردوسی روانشناس را نیز جویا شدیم و از او پرسیدیم:
علل روان شناختی کاهش گرایش زوجین به فرزندآوری را در چه می دانید؟
یکی از مسائلی که در زندگی طبیعی افراد وجود دارد عبور از مراحل مختلف است. از کودکی به نوجوانی و از نوجوانی به جوانی و تجربه ازدواج. افراد وقتی ازدواج می کنند به طور طبیعی دوست دارند، صاحب فرزند شوند، اما بعضی از زوجین خیلی مسئولیت پذیر نیستند و احساس می کنند اگر بچه ای نداشته باشند می توانند راحت تر زندگی کنند. گروهی از زوجین هم ممکن است شاهد تجربه های بد و سخت دیگران بوده اند که مشکلاتی در تجربه فرزند آوری شان داشته اند و با دشواری هایی همراه بوده اند. با مشاهده این سختی در زندگی دیگران کمی ترسیده شده اند و تمایلی به بچه دار شدن ندارند؛ عده ای هم که دارای یک فرزند هستند ممکن است به دلیل سختی هایی که پشت سر گذاشته اند، دوست ندارند فرزند دیگری داشته باشند. معمولاً خانواده هایی که در فرزندآوری اول مشکلاتی را تجربه کرده اند، مثلاً بچه بیش فعال داشته اند یا با مشکلات دیگری اذیت شده اند، می گویند دیگر بچه نمی خواهیم، گروهی دیگر هم فکر می کنند هر گونه امکاناتی که دارند برای فرزند اول خرج می کنند و تمام تلاش خود را برای کیفیت تربیت او به کار می گیرند. ولی تمام این مسائل، تفکرات اشتباهی است که گریبان گیر زوج ها شده است. آن ها باید بدانند، تک فرزندی مسائل ویژه خود را دارد، بچه هایی که خواهر و برادر ندارند و تنها هستند، نیاز به داشتن خواهر و برادر را دارند و بچه های دیگر نمی توانند نقش خواهر یا برادر را برای آن ها ایفا کنند، مهم این است که بچه ها در طول رشد خود، تنها نباشند و حضور خواهر و برادر به رشد روانی فرزندان کمک زیادی می کند، بچه هایی که به تنهایی بزرگ می شوند معمولاً توقعاتشان به سرعت از سوی والدین برطرف می شود و آن ها هیچ وقت طعم رقابت و شراکت در بسیاری از مسائل را نمی چشند و وقتی وارد اجتماع می شوند تصور می کنند افراد اجتماع هم مثل پدر و مادرشان هستند و باید خواسته های آن ها را برآورده کنند، آن ها بسیار پرتوقع خواهند بود. از این رو بچه ها نیاز دارند تا در مسیر رشدشان غم ها و شادی هایشان را با دیگران به شراکت بگذارند و این «دیگران» نمی توانند کسانی غیر از خواهر و برادر آن ها باشد. کسانی که یک فرزند دارند، باید وقت زیادی برای آن ها صرف کنند و با این حال گاهی نمی توانند جایگزین دوستان و خواهر و برادری داشته باشند که فرزندشان نیاز دارد.
* تک فرزندی برای خود والدین و خانواده چه تبعاتی را به همراه دارد؟
با افزایش سن، نیازهای روانی افراد تغییر می کند. افراد تا زمانی که جوان هستند، می توانند خودشان را سرگرم کنند، اهداف و برنامه هایی برای خود داشته باشند و دوست دارند با آسودگی و فراغ بال به اهدافشان برسند ولی با افزایش سن دیگر نه توان رسیدن به هدفی را دارند و حتی گاه هدفی ندارند، در این شرایط نیاز به حمایت فرزندان دارند، نیاز دارند به فرزندانشان محبت کنند و از آن ها محبت ببینند و آن ها به دلیل افزایش سن شان کمی از آینده می ترسند و نگران هستند که اگر ناتوان تر شدند کجا بروند؟ چه کسی از آن ها پرستاری و مراقبت خواهد کرد؟ در حالی که کسانی که دارای فرزند و نوه بیشتری هستند از حمایت های عاطفی بیشتری هم برخوردارند و کمتر دچار افسردگی می شوند.
* شیوه های فعلی که در راستای سیاست های افزایش جمعیت به عنوان مشوق های فرزندآوری اعمال می شود را چطور ارزیابی می کنید؟ تأثیرگذاری آن ها را از دیدگاه روان شناختی تا چه حد موثر می دانید؟
اگر جمعیت کشور به طور متناسب رو به افزایش نباشد، جوان ها پیر می شوند، کل جامعه پیر می شود و فعالان اجتماع کم می شوند. اجتماعی که رو به پیری می رود مشکلات و معضلات متعددی پیدا می کند، این سیاست های فرزندآوری برای جوان ماندن جامعه است و سیاست های درستی است؛ اما باید به روش های علمی و با آگاهی دادن به خانواده ها این موضوع رخ دهد.
* شیوه های تشویقی را از منظر روان شناختی چطور ارزیابی می کنید؟ آیا موثر می دانید؟
تا حدودی شیوه های فعلی بیشتر جنبه تبلیغاتی و دادن اطلاعات دارد. ما نیاز داریم تا کارشناسان در رسانه ها صحبت کنند، سخنرانی هایی برگزار شود و این کارشناسان با مردم صحبت کنند، آن ها را آگاه کنند و نیاز به این مسئله را برایشان آشکار و تبیین کنند. بسیاری از مردم علت این تبلیغات را نمی دانند و فقط از بُعد اقتصادی به فرزندآوری نگاه می کنند و می گویند ما از لحاظ اقتصادی مشکل داریم، بنابراین باید با برگزاری میزگردهای رسانه ای یا در قالب گفت وگوها و... اهمیت و ضرورت این موضوع برای مردم مطرح شود، هر چه اطلاعات آن ها افزایش یابد و هر چه دانش افزایی در این مسیر بیشتر باشد هدف مورد نظر بهتر و زودتر تحقق می یابد.
***
در ارتباط با تبعات فردی کاهش نرخ جمعیت خواندن نظرات دکتر قرایی مقدم جمعیت شناس و استاد دانشگاه نیز خالی از لطف نیست.
* بحثمان را با اصل موضوع جمعیت شروع می کنیم. چه تحلیلی از وضعیت جمعیت کشور دارید؟
از هر منظری که نگاه کنیم یعنی چه موافق افزایش جمعیت باشیم چه مخالف آن، مشکل اصلی به اعتقاد من تغییر ذهنیت و نگرش بانوان است. نگاه آن ها نسبت به فرزندآوری و آینده فرزندان کاملاً تغییر کرده است. بعضی از آن ها می اندیشند که ما تنها یک بار به دنیا آمده ایم و می خواهیم از زندگی لذت ببریم و بر این اساس نمی خواهند خود را با مشکلات و سختی های فرزندآوری و تربیت آن ها درگیر کنند. این تغییر نگرش اوایل سال ۱۹۷۰ شکل گرفت، زمانی که اوتاند، دبیرکل سازمان ملل نسبت به افزایش جمیعت دنیا هشدار داد و گفت: افزایش بی رویه جمعیت دنیا زیانبخش است. بر همین اصل تمام کشورهای دنیا و از جمله ایران برای کاهش جمعیت برنامه هایی را اجرا کردند مثل قوانین تنظیم خانواده.
اگر می خواهیم تعداد فرزندان خانواده ها بیشتر شود باید حداقل حمایت هایی را به ویژه از بانوان داشته باشیم. از جمله پرداخت هزینه های تغذیه، درمان و... اگر چه که با تغییر نگرش افراد به راحتی این اتفاق نمی افتاد. کشورهای اروپای غربی، روسیه، بلاروس و دیگر کشورها شاید حالا اگر ماهی یک هزار دلار هم به آن ها بدهند، حاضر نیستند بچه دار شوند چون تفکر و نگرش بانوان تغییر کرده است، در ایران هم همین اتفاق افتاده است.افراد بیشتر نگران آینده، شغل و مسکن بچه ها هستند. این تغییر نگرش ها به ویژه تغییر نگرش بانوان اجازه نمی دهد آن ها به فرزند بیشتر فکر کنند. البته رشد جمعیت کشور ما الان بد نیست و 1.6 است که رشد طبیعی و خوبی است بر اساس فرمول آن
۱۰۰ × مرگ و میر - متولدان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ = رشد طبیعی
جمعیت میانه (در ۳۱ شهریور)
جمعیت در ۲۹ فروردین + جمعیت اول فروردین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ =جمعیت میانه
۲
نتیجه این فرمول نشان دهنده رشد طبیعی است یعنی اگر ۲ نفر متولد شوند و ۲ نفر بمیرند می شود صفر و حالا 1.6 است یعنی 3.6 متولدین هستند و ۲ نفر می میرند، که این یک امر طبیعی است. البته بحث مهاجران هم وجود دارد و کشور ما مهاجر فرست و مهاجر پذیر است. بنابراین امر مهم تغییر نگرش بانوان است که در سطح گسترده حتی روستاها هم رخ داده است.
* به نظر شما ساختارهای کوچک خانواده چه تأثیری بر تغییر الگوی ارتباطی اعضای خانواده دارد؟
قطعاً با تغییراتی همراه است. ما الان با موج سوم در ساختار خانواده روبه روییم یعنی یک موج آمد، خانواده گسترده را از بین برد، موج دوم خانواده ای هسته ای بود که امروزه این ساختار هم در حال اضمحلال است و دارد از بین می رود، الان ۳۳ درصد دختران، تجردگرایی دارند، این امر یک فاجعه است. در واقع خانواده هسته ای، روابط اعضای خانواده را تغییر داد. امروز روابط اعضای خانواده هسته ای به دلیل ماهواره ها، همسالان، چشم و هم چشمی و کار کردن زن و شوهر برای گذراندن امور زندگی و تأمین مخارج آن بسیار تغییر کرده است. امروز انسان شهری تنها، بی کس و بی هویت است، در خانواده روابط موزاییکی است یعنی اعضای خانواده با هم هستند ولی در کنار یکدیگر نیستند، یکدیگر را احساس نمی کنند، با هم گفت وگو نمی کنند. پیوندهای خانوادگی در خانواده های هسته ای ضعیف شده است و این تضعیف حتی از سوی تلویزیون، اینترنت و برخی برنامه ها هم تشدید شده است.
* حال با وجود این خانواده های کم جمعیت چه تبعات و آسیب هایی گریبانگیر خانواده ها خواهد شد به ویژه در دوره میان سالی والدین و نیازهایی که پیدا می کنند؟
مطمئناً درآینده مشکلات زیادی خواهیم داشت ، ما دچار پیری جمعیت خواهیم شد و به خانه های سالمندان چه دولتی و چه غیر دولتی نیاز پیدا خواهیم کرد و جامعه به این سمت حرکت خواهد کرد، اصلاً یکی از مصائب خانواده های هسته ای و آپارتمان نشینی این است که دیگر خانواده ها نمی توانند از بزرگسالان نگهداری کنند، در آینده این مصیبت برای جامعه وجود خواهد داشت زیرا امید به زندگی در ایران بالا رفته است و در زنان به ۷۵ سال و در مردان به ۷۲ سال رسیده است. ما باید تمهیدات لازم را بسنجیم، همه شهرها باید خانه سالمندان بسازند و برای درمان بیماری سالخوردگان بیمارستان، پزشک و بیمه پیش بینی شود زیرا مشکلات پیری جمعیت بسیار بیشتر است و این هاهمه به جامعه و خانواده هزینه تحمیل میکند.
* تأثیر نداشتن خواهر و برادر در خانواده برفرزندان چیست؟
تک فرزندی بدترین الگویی است که متأسفانه در کشور شکل گرفته است. در حال حاضر ۱۹ درصد خانواده ها در کشور تک فرزند هستند و ۱۴ درصد فرزند ندارند. این امر خودخواهی است و مشکلات زیادی برای فرزندان به همراه دارد و فردگرایی را افزایش می دهد. در اغلب این خانواده ها فرزند به لحاظ شخصیتی مشکل خواهد داشت، آن ها خواهر و برادر ندارند تا از طریق نقش آفرینی اجتماعی شوند، زیرا بر اساس نظریه «جرج هربرت مید»، افراد از طریق نقش آفرینی، اجتماعی می شوند ولی این فرزندان نقش خواهری و برادری را تجربه نکرده اند و معنا و مفهوم آن را درنمی یابند و در آینده با معضلات عاطفی و روانی روبه رو خواهند بود و مشکلات زیادی خواهند داشت. بی پناهی و تنهایی از جمله مصائبی است که گرفتارش خواهند شد.