سعودی ها ، قبیله ای در دنیای پست مدرن
بررسی گسل های ساختاری نظام سیاسی عربستان
کشور عربستان سعودی را می توان تنها کشور دنیای مدرن دانست که نامش بر گرفته از نام قبیله حاکم بر آن است. این در حالی است که این روزها دنیای مدرن در حال گذار از مفهوم " دولت- ملت" است. نمونه آن اتحادیه اروپایی است که در حال گذر بلوک منطقه ای و هویت های ملی است. با این حال ظاهرا سعودی ها هنوز در عصر پیشا وستفالی مانده اند. سعودی ها در دنیای پست مدرن امروز که مرزهای هویتی، فرهنگی، سیاسی و حتی مرزهای جغرافیایی در حال کمرنگ شدن است، هنوز بر قبیله گرایی عربی تاکید دارند. از همین رو است که تحلیل گران نظام سیاسی عربستان را یکی از نظام هایی در دنیا می دانند که از بی ثباتی شدید ساختاری رنج می برد. سیستم حکومتی عربستان که در سال ۱۹۳۲ پایه گذاری شده است، این کشور را براساس سنت های قومی – قبیلهای اداره می کند و از آغاز پیدایش فاقد یک نظام سیاسی کارآمد بوده و برای دهههای متوالی نتوانسته است فرمولی اقناع کننده برای جانشینی در قدرت سیاسی ارائه نماید که اگر نه مردم، لااقل شاهزادگان را بدان قانع نموده و هزینه های جنگ قدرت را کمتر نماید.«منشور عبدالعزیز» بالاترین سند سلطنتی عربستان تداوم سلطنت را میان فرزندان عبدالعزیز لازم الاجرا می داند؛ پادشاه از بین مُسن ترین آنها انتخاب می شود. «سلطان عبدالعزیز» در این منشور تصریح کرده: «تا زمانی که پسران من زنده اند قدرت به نوه هایم نخواهد رسید». در بند «ب» از ماده ۵ قانون اساسی این کشور که در مارس ۱۹۹۲ صادر شد صراحتا اعلام شده که حکومت و زمامداری انحصارا در اختیار فرزندان و نوادگان ملک عبد العزیز است که در سال ۱۹۳۲ دولت عربستان را بنیانگذاری کرد. برخلاف دیگر نظام های سلطنتی که قدرت از پدر به پسر می رسد؛ در سعودی قدرت به برادران شاه انتقال می یابد. از این رو بین شاهزادگان و پادشاهان اختلاف سنی زیادی وجود ندارد. کهولت سن شاهزادگان چشم دوخته به تخت سلطنت این روزها بحران پادشاهی را در این کشور به وجود آورده است. از سوی دیگر سیستم ناکارآمد جانشینی باعث شده تا نزاع بر سر تقسیم قدرت به عنوان مسئلهای دیرینه در خاندان پادشاهی عربستان سعودی، همواره سلطنت سعودیها را به چالش بطلبد . در این یادداشت نگاهی خواهیم داشت به 3 شکاف اصلی ساختار سیاسی سعودی که بالاترین سطح این نظام قبیله ای در هزاره دوم میلادی را تهدید می کند.
الف: نزاع السدیری ها و الشمری ها
با توجه به بافت قبیله ای رژیم آل سعود و سهم خواهی قبایل از ساختار قدرت در عربستان، هرگونه تغییر و یا جابجایی درمیان مقامات رسمی این کشور می تواند برای تداوم حاکمیت فرزندان سعود تهدید محسوب شود . قبایل الشمری، السدیری، بنی خالد، بنی تمیم، العنزه و العجمان به ترتیب بیشترین قدرت را در عرصه های امنیتی، سیاسی، مالی و نظامی عربستان در اختیار دارند. این در حالی است که طایفه السدیری در حال حاضر در بخش های دینی، امنیتی و گارد سلطنتی، طایفه الشمری در ساختار سیاست خارجی و نفتی و دیگر طوایف در مسائل مالی و بورس بیشترین سهم را دارند. با این حال بسیاری از تحلیل گران معتقدند شاهزادگان سعودی که حاکمیت مطلق را در عربستان در دست دارند، از دو طایفه السدیری و الشمری تشکیل می شوند که این دو قبیله اختلافات پنهانی شدیدی با هم دارند. ائتلاف “هفت سدیری” شامل ملک فهد و نیز شاهزادگان سلطان، سلمان، ترکی، نایف، احمد و عبدالرحمن که همه فرزندان “حصه بنت احمد السدیری” همسر قدرتمند ملک عبدالعزیز می باشند , در مقابل ائتلاف الشمری ها به رهبری ملک عبدالله که از چهار همسر عبدالعزیز از طائفه الشمری میباشند. طایفه السدیری با به قدرت رسیدن ملک فهد، پنجمین پادشاه سلسله آل سعود در ژوئن ۱۹۸۲، پایه های قدرت خود را به ویژه در مراکز دینی مانند هیئت های امر به معروف و نهی از منکر تحکیم بخشید. از آن زمان پست های کلیدی در وزارت دفاع، گارد سلطنتی، سازمان امنیت و سفارت خانه های اصلی عربستان عمدتا در اختیار وابستگان به طایفه السدیری قرار گرفت. مرگ ملک فهد بن عبدالعزیز، پادشاه سابق عربستان در آگوست ۲۰۰۵ و به قدرت رسیدن برادر ناتنی وی، ملک عبدالله، موجب شد تا وابستگان به طایفه الشمری خیز بلندی برای تصرف اهرم های قدرت در عربستان بردارند. جانشینان بعدی عبدالله اگر قرار باشد به منشور عبدالعزیز عمل شود همگی از طایفه سدیری ها هستند، از همین رو است که برخی تحلیل گران ایجاد شورای بیعت توسط ملک عبدالله را گامی برای حفظ جایگاه طایفه الشمری تفسیر کرده اند.
ب: نزاع سنت گرا ها و غرب گراها
شکاف دومی که در میان شاهزادگان سعودی شکل گرفته را می توان حاصل نزاع میان شاهزادگان غرب گرا و شاهزادگان سنت گرا عنوان کرد. در کنار شاهزادگان سنت گرایی که حفظ جایگاه و منزلت خود را تداوم ساختار قبیله ای در عربستان می دانند، گروهی از شاهزادگان سعودی نیز که معمولا تحصیل کرده کشورهای اروپایی و آمریکا هستند، خواستار مدرن شدن ساخت حکومت در این کشور هستند. هرچند سیستم حکومتی عربستان تلاش می کند تا هیچ گاه اختلاف های درون خاندان سعودی به بیرون درز نکند با این حال مخالفت های علنی شاهزادگان غرب گرا هر از چند گاهی برای سعودی ها دردسر ساز می شود. از جمله شاهزادگان غرب گرای سعودی می توان به" بسمه بنت فهد بن عبدالعزیز"، که بارها سیاست علمای وهابی در رابطه با زنان را مورد انتقاد قرار داده است، "طلال بن عبدالعزیز"، شاهزاده لیبرالی که در دهه شصت به دلیل حمایت از اصلاحات در قانون اساسی به مصر گریخت اما پس از عفو "فیصل" پادشاه وقت عربستان، به این کشور بازگشت و اخیرا از عضویت در هیات بیعت عربستان استعفا داده است و همچنین "ولید بن طلال بن عبدالعزیز"، میلیاردر سعودی و موسس و مدیر مجموعه کانالهای موسیقی روتانا نام برد.
ج: نزاع نسل اولی ها و نسل دومی ها
شکاف سوم، شکاف نسلی میان شاهزادگان سعودی است. دربار سعودی حدود 6 هزار شاهزاده دارد که همگی سودای پادشاهی در سر دارند. شاهزادگان جوان که وصیت جد خود را مانعی جدی برای رویای سلطنت می بینند همواره در تلاش برای عبور از این سد سنتی هستند. همه نوادگان پادشاه عربستان اکنون در پست های مهم سیاسی، اقتصادی، رسانه ای، ورزشی و غیره در این کشور حضور دارند و در صورت آغاز رقابت میان این شاهزادگان برای تصاحب قدرت، جنگی تمام عیار میان آنها بوجود می آید. از همین رو است که نسل اول سعودی با انتصاب فرزندان خود در پست های مهم سیاسی و امنیتی در تلاش اند تا جایگاه فرزندان خود را در این رقابت که در آینده ای نزدیک دامن آل سعود را خواهد گرفت تقویت کنند. در میان نسل بعدی دیکتاتورهای سعودی می توان به "متعب بن عبدالله"، رئیس گارد ملی و فرزند پادشاه ، "محمد بن فهد" پسر پادشاه سابق و امیر منطقه شرقی، "خالد بن سلطان"، معاون وزیر دفاع وپسر ولیعهد اسبق و همچنین محمد بن نایف، معاون وزیر کشور و پسر ولیعهد سابق اشاره کرد.سه شکافی که در بالا مطرح شد قطعا تمام اختلافات درونی آل سعود را در بر نمی گیرد، ولی نمونه ای از وضعیت بحرانی کشوری که هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ مذهبی نفوذ بالایی در منطقه داشته و بسیاری از ثبات ها و بی ثباتی های منطقه منبعث از سیاست های آن است.